پیمان گنجی
در دنیایی که خدا همراه اول است هیچ کس تنها نیست روزگارت خدایی...
 

سئوالات حقوق مدني (مختلط)

الف – به مسئله ذيل پاسخ مستدل دهيد :

شخصي ملك خويش را به مدت پنج سال در برابر مبلغ معين به ديگري اجاره مي دهد و شرط مي شود موجر به مدت سه سال حق فسخ داشته باشد ، پس از دو سال از زمان سپري شدن اجاره ، مالك عين مستاجر را به ديگري مي فروشد پاسخ دهيد :

۱- آيا اجاره در هر حال به قوت خود باقي مي ماند ؟

۲- آيا موجر مكلف به فسخ قرارداد اجاره مي گردد ؟

۳- مشتري چه حق يا حقوقي دارد ؟

۴- پس از بيع ، اجاره بها به چه شخصي تعلق مي گيرد ؟

ب- به تمام سئوالات ذيل پاسخ مشروح دهيد : ( هر يك دو نمره )

يك – بيع كالي به كالي را با ذكر مثال تعريف كنيد ، آيا بيع مزبور صحيح است ؟

دو – منفعت در اجاره اشياء چگونه معلوم و معين مي گردد ؟

سه – در چه عقودي تسلم مورد معامله شرط صحت است ؟ در بيع سلف و سلم چطور ؟

چهار – ماده ۷۶۵ قانون مدني كه مي گويد : «صلح دعوي مبتني بر معامله باطله باطل است ولي صاح ناشي از بطلان معامله صحيح است »با ذكر مثال تفسير كنيد.

پنج – اگر معامله اي منفسخ گردد آيا شرط ضمن آن قابل استناد است ؟

شش – حداقل دو مورد از موارد كاربرد اصل تاخر حادث در قانون مدني ، ( يا حقوق مدني ) را بيان كنيد .

هفت – اگر قبل از اطلاع از مرگ موكل ، وكيل بعد از فوت او ، تصرفات اعتباري در اموال موكل خود در حدود وكالت ، انجام دهد آيا تصرفات مزبور نافذ است ؟

هشت – موارد زوال ولايت قهري را بيان كنيد . آيا ولي قهري از طريق دادگاه قابل عزل مي باشد ؟

آزمون حقوق ثبت و امور حسبي

به مسائل و سوالات زير بصورت مستدل پاسخ دهيد : ..

قسمت الف-مسائل

مسئله اول :در زمين داراي چند طبقه آپارتمان كه در مالكيت مشاعي چند نفر قرارداد براي تحصيل سند مالكيت تفكيكي ( با فرض قابليت افراز و تفكيك آن ) چنانچه يك يا بعضي شركاء همكاري و موافقت نداشته و يا در دسترس نباشند ، ساير مالكين مشاع از نظر قانوني چه بايد بكنند ، مراحل آنرا از ابتدا تا زمان تحصيل سند و مشخص شدن سهم افرازي هر مالك بطور مشخص توضيح دهيد . ( ۲ نمره )

مسئله دوم : شخصي در سند شرطي وجه بدهكاري خود را به صندوق ثبت توديع نموده و قبض آن را به دفتر خانه ارائه كرده و سر دفتر سند شرطي را فسخ نمود اما بعدا در اثر تسامح سر دفتر و عدم اعلام فسخ به وثيقه گيرنده نامبرده مبادرت به صدور اجرائيه ، و ملك مذكور به مزايده فروخته شده و سند انتقال به برنده مزايده داده شده توضيح دهيد كه چگونه با پرداخت بدهي ، ملك مذكور مورد مزايده و انتقال سند به شخص ثالث گرديده است در وضعيت حاضر و ظهور اسناد معارض به چه صورت قابل حل مي باشد . (۲ نمره )

قسمت دوم – سئوالات

۱- اگر سند انتقال رسمي مال غير منقولي كه سابقه ثبت در دفتر املاك را دارد در دفتر خانه اي بدون استعلام وضعيت ثبتي آن تنظيم شود و بعد از انتقال معلوم گردد ، ملك در رهن بانك بوده است ، راجع به معامله انجام شده از جهات زير توضيح داده شود :

الف-معامله باطل است يا غير نافذ ( توجيه شود )

ب- در فرض غير نافذ بودن سند تنظيمي ، اعتبار سند رسمي را دارد يا عادي است ؟

۲- سه مورد از مواردي كه با حكم دادگاه ممكن است سند مالكيت ابطال شود را مختصرا توضيح دهيد ؟

۳- در بعضي اسناد مالكيت مشاهده مي شود كه حدود ملك مذكور به علائم طبيعي

( از قبيل كوه يا تپه و غيره )

محدود گرديده كه حدود اربعه با مساحت زمين نيز هماهنگي ندارد و نتيجتا موجب اشكالاتي در اعتبار و بهره برداري از آن گرديده است كه اقدامات قانوني ديگر را طلب مي نمايد . اجمالا توضيح دهيد كه مشكل كار چه بوده و از چه طريق و چه مرجع و به چه صورت بايد انجام پذيرد. ( منظور از سوال توجيه عملكرد قانوني براي معتبر گرديدن سند رسمي مالكيت است .)

۴- نحوه اقامه دعوي براي وصول بدهيهاي مالي متوفي در حالتهاي زير به تفكيك توضيح داده شود :

الف– فقدان ورثه

ب- مجهول بودن ورثه

ج- رد تركه توسط كل ورثه

د- رد تركه توسط بعض ورثه

۵- اگر پدري كه ولايت فرزند صغير پنج ساله خود را منحصرا به عهده دارد محجور شود و بعد از دو سال از او رفع حجر گردد. توضيح دهيد در زمان حجر پدر و پس از رفع حجر او ، اداره امور صغير به عهده چه كسي خواهد بود .

۶- جهت تصديق انحصار وراثت چه مداركي بايد تهيه شود و كدام دادگاه صالح است و چنانچه تصديقي در موضوع وراثت صادر شود قابل تجديد نظر در مرجع تجديد نظر هست يا خير ؟ ۷- تركيب هيات نظارت و شوراي عالي ثبت را بنويسيد و صلاحيت شوراي عالي ثبت را توضيح دهيد ؟

۸- سه اصطلاح ثبتي تفكيك ، افراز و تقسيم را توضيح دهيد ؟

آزمون حقوق جزاي اختصاصي

ضمن آرزوي توفيق براي شما آزمون شامل دو قسمت الف و ب است.

قسمت الف- سئوالهاي انشائي : به هشت سوال زير به اختصار و با خط خواا و مستدل و مستند به قانون پاسخ دهيد . شمارك هر سوال (۲) است.

سوال ۱- اگر " احمد " به قصد قتل و با تباني قبلي " بهروز " را به روي " جواد " پرتاب كند و در نتيجه " جواد " كشته شود ، چه اتهامي متوجه " احمد " و " بهروز " است ؟

سوال ۲- قتل ناشي از تخلف در امر رانندگي ، ماهيتا چه نوع قتلي است؟

سوال ۳- آيا اقام زرگري كه به قصد ساختن بند گردنبند مقداري طلا از مسكوكات ايراني يا خارجي بر مي دارد جرم است يا خير؟

سوال ۴- در معاملات مربوط به مال غير منقول ، چه معامله مجرمانه اي " معامله معارض " است؟

سوال ۵- آيا اقدام كارمندي كه به علت اهمال موجبات تضييع يك مال دولتي سپرده شده و به وي را فراهم مي كند ، مشمول عنوان مجرمانه اي است يا خير؟ .

سوال ۶ – در طلاق بائن ، زن يا مرد از احصان خار مي شود يا خير ؟

سوال ۷- اگر كسي با حضور و معرفي خو به جاي ديگري ، دفاتر اسند رسمي را به عنوان فروشنده امضاء و مبادرت به دريافت ثمن معامله كند ، چه جرائمي را مرتكب شده است؟

سوال ۸- ربودن مال ديگري و با استفاده از سلاح تقلبي و تهديد مالباخته ، اگر سرقت مستوجب حد نباشد مشمول چه عنوان مجرمانه اي است ؟

قسمت ب –مسئله : آنرا به دقت بخوانيد و به سوال آن مستند به قانون و به اختصار پاسخ دهيد :موسسه پژوهشي الف ، كه دولتي است ، در راستاي تحقق اهداف و برنامه هاي علمي و تحقيقاتي خود بعد از طي تشريفات قانوني در تاريخ ۲۰/۱۱/۱۳۸۲ با انعقاد قرارداد با شركت سهامي خاص ب چندين عدد رايانه

خريداري مي كند : ۴/۳ ثمن معامله پرداخت و رايانه ها تحويل مسئولين موسسه الف مي شود در قرارداد تصريح مي شود كه شركت ب موظف است در زماني كه رئيس موسسه الف اعلام مي كند كارشناسان لازم را براي نصب و راه اندازي و افتتح سالن رايانه اعزام و سپس مابقي ثمن را تحويل گيرد . در تاريخ ۱۶/۳/۱۳۸۳ با اعلام رئيس موسسه پژوهشي الف ، كارشناسان شركت ب به محل اعزام مي شوند . اما هنگام نصب و راه اندازي رايانه هاي serverمشخص مي شود كه قطعات processor board و mother board مربوط به پنج عدد از رايانه هاي server در محل خود نيست و رايانه هاي مزبور ناقص است . وكيل موسسه الف عليه مديران شركت ب اقامه دعوي مي كند ولي با انجام تحقيقات و به اتكاي مدارك و اسناد ، مشخص مي شود كه رايانه هاي server به طور كامل تحويل شده است و processor board و mother board پنج عدد از رايانه هاي مزبور توسط يكي از كارمندان شاغل در موسسه بنام جواد به سوء نيت برداشته شده و وي آنها را به داريوش كه مي دانسته قطعات مزبور متعلق به موسسه پژوهشي الف است مي دهد تا آنها را به فروش رسانده و وجوه حاصل از فروش قطعات را به نسبت مساوي بين خود تقسيم كنند . داريوش نيز آنها را به يك فروشنده رايانه به نام كريم مي فروشد ....

اكنون با عنايت به مفروضات فوق و مستند به قانون و به تفكيك استدلال كنيد چه اتهام يا اتهاماتي متوجه آقايان جواد -‍‍ داريوش و كريم مي كنيد و به چه دليل ؟

آزمون آئين دادرسي كيفري

به سئوالات زير به صورت مستند و مستدل پاسخ دهيد :

۱-با توجه به مقررات حاكم آيا تقاضاي استرداد كيفر خواست از سوي دادستان در دادگاه قابليت استماع دارد يا خير ؟

۲- آيا دادسرا مجاز است قرار تعليق تعقيب متهم را صادر كند ؟ از منظر ضوابط موجود و قابل اعمال بررسي كنيد؟ ۳- تفاوت بين شعب تشخيص و ديوان عالي كشور چيست ؟

۴- مرجع رسيدگي به جرائم معاونين جرام مشمول حد زنا و لواط كدام است ؟ ۵- اجراي احكام دادگاه اطفال كدام است ؟

۶- ترتيب اجراي احكام ضرر و زيان ناشي از جرم چگونه و با كدام مرجع است؟ ۷- دستور ضبط وثيقه يا وجه الكفاله يا وجه التزام با كدام مرجع است دادستان يا رئيس حوزه قضايي؟ از ديدگاه قانوني توضيح دهيد ؟

۸- وظيفه دادسرا در پرونده هاي قتل غير عمدي كه متهم آن متواري و غير قابل شناسايي است چيست ؟ ۹- آيا تحقق اختلاف بين دادگاه عمومي جزائي و دادگاه كيفري استان قابل تصور است ؟ مرجع حل چنين اختلافي كجاست ؟

۱۰-ماهيت رد مال در جرائمي مانند كلاهبرداري و سرقت چيست ؟ اجراي مفاد چنين احكامي با كدام مرجع است سئوالات درس حقوق تجارت اختبا كانون وكلاي دادگستري استانهاي قزوين و زنجان

سوالات حقوق تجارت

به كليه سئوالات زير پاسخ دهيد :

«پاسخ هر سئوال از سه سطر تجاوز نكند »

۱- آيا سهامك شركتهاي تجاري را مي توان در قبال بدهي شركت توقيف كرد ؟ نفيا يا اثباتا دليل جواب را ارائه كنيد .

۲- آيا شركت مي تواند سهام شركاي خود را به عنوان حقوقي خريداري كند؟ نفيا يا اثباتا جواب را ذكر كنيد . ۳- در چه شركتهايي آورده غير نقدي مي بايستي توسط كارشناس رسمي دادگستري تقويم گردد و چرا ؟

۴- تفاوتهاي شركت تجاري را با شركت مدني بيان كنيد . ۵- تفاوت مجمع عمومي فوق العاده با مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده چيست ؟

۶- ذكر عبارت بازگشت بدون مخارج در برات چه نتيجه اي دارد ، ضمنا آيا برات در حكم اسناد لازم الاجرا مي باشد يا خير ؟ ۷- اينكه گفته مي شود حكم ورشكستگي حكمي تاسيسي است به چه معنا است و چه آثاري دارد ؟

۸- دعواي استرداد به چه معنا است و در چه مواقع بايد اقامه شود و خوانده اين دعوا چه كسي است ؟

مسئله :

شخص الف بر عليه شركت سهامي عام ج اقامه دعوي مي كند ، با توجه به محتويات پرونده ، دادگاه سوگند را متوجه مدير شركت كرده و مدير هم سوگند مي خورد ، اگر شخص الف به استناد تبصره ۲ ماده ۳۵ قانون آيين دادرسي مدني كه بيان مي دارد «سوگند ... قابل توكيل نمي باشد ...» اظهار نمايد سوگند مدير شركت اعتبار ندارد چون مدير در حكم وكيل شركت است .شما به عنوان وكيل مدافع شركت چه دفاعي خواهيد داشت ؟

؟ اجراي احكام كيفري يا مدني ؟

آزمون حقوق جزاي عمومي

به مسئله و ۸ سوال زير بصورت مستدل پاسخ دهيد :

قسمت الف-مسئله

فرمانده كلانتري به يكي از ماموران كلانتري دستور مي دهد تا نسبت به دستگيري سيروس به اتهام سرقت اقدام نمايد و تاكيد مي كند در صورت انجام ندادن اين دستور مامور را بازداشت مي نمايد . به هنگام بازداشت ، سيروس چون متوجه غير قانوني بودن اقدام مامور كلانتري مي شود با مامور كلانتري دگير شده و يكي از اطفال محل بنام حبيب به ياري مامور شتافته و با مجروح كردن سيروس در صدد كمك به دستگيري وي بر آمده است كه سيروس ضرباتي به حبيب وارد نموده و نهايتا سيروس دستگير و به مرجع قضايي معرفي شده است . از سوي ديگر سيروس عليه فرمانده و مامور كلانتري بعنون بازداشت غير قانوني و دستور به انجام آن اعلان شكايت كرده است .

با توجه به مراتب فوق پاسخ دهيد :

۱- مامور كلانتري در دفاع از اتهام بازداشت غير قانوني سيروس به امر آمر قانوني و اكراه استناد كرده آيا اين دفاع قابل پذيرش است يا خير به چه دليل ؟ نتايج پذيرش يا نپذيرفتن دفاع مذكور را بنويسيد ؟

۲- سيروس به اتهام تمرد در برابر مامور دولت و ايراد ضرب نسبت به حبيب مورد تعقيب قرار گرفته است شما بعنوان وكيل سيروس چگونه و با چه استدلالي از وي دفاع مي نمائيد ؟

قسمت ب- سئوالات تشريحي

۱- بر اساس ماده ۹ قانون مجازات اسلامي : « مجرم بايد مالي را كه در اثر ارتكاب جرم تحصيل كرده ست اگر موجود باشد عينا و اگر موجود نباشد مثل يا قيمت آنرا به صاحبش رد كند و از عهده خسارات وارده نيز بر آيد.»منظور از عهده خسارات وارده بر آيد ، چيست ؟ و براي وصول اين خسارات چه اقداماتي بايد از سوي متضرر از جرم يا وكيل وي صورت گيرد ؟

۲- اگر مجازات جرمي بموجب قانون لاحق تخفيف يابد شما بعنوان وكيل محكوم عليه چه اقدامي انجام مي دهيد و تقاضاي خود را به كدام دادگاه ( بدوي – تجديد نظر يا ديوانعالي كشور ) تقديم مي نمائيد ؟ ۳- آيا محروم كردن ( نه محروم شدن ) افراد از حقوق اجتماعي در جرائم مشول قصاص بعنوان مجازات تتميمي يا تكميلي جايز است يا خير به چه دليل ؟

۴- فردي در اثر حركات و الفاظ تحريك آميز ديگري را به فحاشي و درگير شدن با خود وادار نموده است ، در مقابل دفاع چه اقدامي بنفع شخص تحريك شده مي توان انجام داد ؟ ۵- فرد غير رشيدي نسبت به تخريب مال منقول خود ( جرم قابل گذشت ) اعلان رضايت نموده است .آيا اين رضايت براي تخفيف مجازات يا صدور قرار موقوفي تعقيب قابل پذيرش است ؟ به چه دليل ؟

۶- در نظام كيفري ايران آيا شروع به جرم ، جرم محسوب مي شود يا خير ؟ ۷-در ماده ۵۱ قانون مجازات اسلامي آمده است :«جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسئوليت كيفري است .»منظور از قيد ( هر درجه ) براي جنون چيست ؟

۸- پزشكي براي انجام عمليات جراحي از مريض فقط رضايت گرفته است ، پس از عمل جراحي دو پاي وي فلج شده است ، شما بعنوان وكيل مريض معلول شده در اثر عمل جراحي چه اقدام قانوني بنفع وي را قابل اعمال مي دانيد ؟

آزمون آئين دادرسي مدني

به پنج سوال زير به صورت مستدل پاسخ دهيد :

سوال اول :

الف- آيين دادرسي مدني را تعريف نموده و سپس توجيه نمائيد.

ب- قواعد آيين دادرسي مدني در ارتباط با چه كساني است .

ج- خصوصيات آيين دادرسي مدني چيست در مورد هر يك مختصرا توضيح دهيد .

سوال دوم :

الف- صلاحيت دادگاه را تعريف نموده سپس اقسام صلاحيت دادگاه را كه عبارتست از :

۱- صلاحيت ذاتي ۲- صلاحيت نسبي

هر كدام را جداگانه تعريف و جهات افتراق آنها را بطور خلاصه بيان نمائيد .

ب- با توجه به تعريف صلاحيت و اقسام آن ذتوضيح دهيد صلاحيت محلي در زمره كدام از صلاحيت ها است در سيستم قضائي كشور ما فعلا صلاحيت نسبي چه جايگاهي دارد .

سوال سوم :

در مورد اقامه دعوي اعتراض ثالث به حكم توضيح دهيد :

۱- اين دعوي ناظر به كيست .

۲- نحوه اقامه اين دعوي به طرفيت چه كساني و با چه خواسته اي طرح مي گرد و زمان اقامه آن چه موقعي است . ۳- جهات افتراق دعوي اعتراض ثالث به حكم و ورود ثالث را ذكر نمائيد .

سوال چهارم :

۱- خسارت دادرسي مقيد در ستون خواسته شامل چه مواردي است .

۲- مستثنيات دين تا چه زماني جاري است . ۳- اگر مورد لحوق حكم بر استرداد عين باشد نحوه اعمال مقررات مستثنيات دين چگونه است .

سوال پنجم :

۱- كدام دعاوي قابل ارجاع به داوري نمي باشند نام ببريد .

۲- در صورتيكه دعوا در مرحله فرجامي باشد طرفين با توافق تقاضاي داوري مي نمايند ديوان عالي كشور داوري را متقضي بداند چگونه عمل مي نمايد . ۳- تصحيح راي تا چه موقعي قانونا قابل درخواست مي باشد و در چه موقعيتي از اعتبار مي افتد .

قسمت دوم- مسئله

شخص الف به دفتر وكالت شما مراجعه مي نمايد اظهار مي دارد پدرم در زمان حيات خود يك باب مغازه ملكي خود را كه داراي شرايط تجاري بوده براي شغل خواروبار فروشي با شرايط سلب حق انتقال به غير و تغيير شغل مگر با اجازه مالك با سند رسمي به شخص ب به اجاره واگذار مي نمايد پس از فوت مورث مستاجر بدون اذن موجرين مغازه را به غير انتقال داد و تغيير شغل هم به شغل غير مشابه صورت گرفته ضمنا علاوه بر نامبرده وراث متوفي دو فرزند صغير و يكنفر محجور كه حجر آن متصل به زمان صغر است كه فاقد ولي قهري است مي باشند تقاضاي تخليه ا مي نمايد توضيح دهيد .

اولا : چگونه ارشاد مي نمائيد و براي تنظيم دادخواست و اقمه دعوا چه مداركي نياز داريد .

ثانيا : قبل از تنظيم دادخواست تخليه چه اقداماتي براي معد شدن تنظيم دادخواست ضرورت دارد.

ثالثا : خواسته شما در طرح اين دعوي تخليه به چه عنواني است و چرا مختصر ا توضيح نحوه نگارش را در چند سطر بنويسيد و اين دعوي مالي است يا غير مالي .

رابعا : در صورتيكه نظر قضايي و استنباطي شما اگر بر تحصيل حكم به نفع موكلين

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 12:13 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

خريد و فروش املاک رهني (1)

 
حسین حاجیلو، دادیار دادسرای عمومی و انقلاب تکاب و کارشناس ارشد حقوق خصوصی 
 
 
 
یکی از مشکلاتی که امروزه در خرید و فروش املاک به وجود آمده و باعث ایجاد دعاوی بسیاری در دادگاهها شده، مشکل خرید و فروش املاکی است که در رهن بانک میباشد.
ماده 793 قانون مدنی بیان میدارد: راهن نمیتواند در رهن تصرفی کند که منافی حق مرتهن باشد؛ مگر به اذن مرتهن. نظر مشهور فقهای امامیه بر این است که تصرفات ناقل ملکیت از سوی راهن را در مورد رهن نافذ نمیداند.
حضرت امام خمینی (ره) نیز در تحریرالوسیله در مسئله 19 باب رهن بیان میکند: لایجوز للراهن التصرف فیالرهن الا باذن المرتهن، سواء کان ناقلاً للعین کالبیع او المنفعه کالاجاره او مجرد الانتفاع...
این نظر با همه شهرتی که پیدا کرده است، که مبنای آن حفظ مالکیت راهن و جلوگیری از ضرر مرتهن است، قابل انتقاد به نظر میرسد؛ زیرا حق مرتهن نسبت به مال مرهون یک حق عینی است و یکی از نتایج عینی بودن حق این است که در برابر همه قابل استناد است و اعتبار آن محدود به رابطه راهن و مرتهن نیست؛ چون حق عینی مرتهن پیش از انتقال به سود او ایجاد شده است و مالک و خریدار نمیتوانند با تراضی آن را از بین ببرند. حق مرتهن همراه ملک است و در دست هر که باشد، تفاوت نمیکند.
واقعیات امروز جامعه و عرف مردم سعی در پذیرش این نوع معاملات دارد و غیر نافذ دانستن این نوع معاملات حتی بعضی مواقع مخالف انصاف به نظر میرسد. شاید به همین دلیل در آرای دیوان عالی کشور هم تضادهایی دیده میشود. درمذاکرات اعضای دیوان عالی کشور نیز بطلان این معاملات خلاف انصاف دانسته شده است.
در سـیـستمهای مختلف حقوقی ازجمله کشورهای کامنلو در کنار عرف و عادت که مبنای حقوقی این گونه کشورها میباشد، چیز دیگری به نام انصاف هم وجود دارد که قاضی در مقام رسیدگی به دعوا در تنگنا قرار نگرفته و بتواند بر مبنای انصاف اتخاذ تصمیم نماید.
بنابراین در این گونه موارد اگر ما بخواهیم چشمهای خود را ببندیم و بگوییم چون عرصه و اعیانی مورد رهن قرار گرفته، حقوق کسب و پیشه مغازهها هم جزو رهن بوده و طبق ماده 793 قانون مدنی واگذاری ایـن حـقـوق صحیح نبوده است، برخلاف انصاف حکم نمودهایم و5 مستأجر را که هر کدام متکفل مخارج چند سر عایله هستند، از محل کسب خود راندهایم.
واقعیت این است، بسیاری از مردم برای خرید ملک از وامهای بانکی استفاده میکنند و جهت وثیقه دین، ملک خود را در رهن بانک میگذارند که مدت این وامها هم بسیار طولانی است و نمیتوان مالک را برای این مدت طولانی از نقل و انتقال ملک خودش منع نمود. همچنین بسیاری از سازندگان عمده املاک پس از خرید زمین از وامهای بانکی جهت ساخت و ساز استفاده میکنند و سپس این املاک را به فروش میرسانند که نادیده گرفتن این واقعیات حتی سبب ضربه به نظام اقتصادی کشور خواهد شد. در این میان، علاوه بر تضاد آرای شعب دیوان عالی کشور، آرای وحدت رویه و اصراری دیوان عالی کشور هم دارای تضاد است.
در این خصوص ابتدا به رأی وحدت رویه شماره 620 مورخ 20 آبان 1376 که در تعارض آرای شعب 21 و 14 دیوان عالی کشور صادر شده است، میپردازیم و سپس آرای هیئت عمومی حقوقی دیوان عالی کشور را بررسی میکنیم.
در تاریخ 2 خردادماه 1372 بانک صادرات استان مازندران دادخواستی به طرفیت خواهانها به خواسته ابطال فروشنامه مورخ 7 آبان 1369 و خلع ید خواندگان به شعبه حقوقی یک قـائمشهر تقدیم داشته است. با این توضیح که در زمان واگذاری سرقفلی مغازه در تاریخ 7 آبان 1369 ملک در رهن بانک بوده و راهن بدون اخذ مجوز از بانک اقدام به واگذاری سرقفلی نموده است.
شعبه بدوی یاد شده پس از رسیدگی، حکم بر ابطال قرارداد و خلع ید خوانده را صادر نموده است و پس از درخواست تجدیدنظر از حکم صادر شده، شعبه 21 دیوان عالی کشور در مقام تجدیدنظرخواهی چنین رأی داده است. مستفاد از ماده 7 قرارداد، اموال و اسناد مشروح در قرارداد در رهن بانک قرار گرفته و بانک قبض رهن را به عمل آورده است و سپس مورد رهن مجدداً به عنوان امانت در تصرف خریدار قرار گرفته تا از منافع آن استفاده نماید. این است که موضوع رهن صرفاً عرصه و اعیانی پلاک 1413 بوده نه منافع آن؛ زیرا صریحاً پس از انعکاس قبض عین مرهونه توسط مرتهن در سند، مجدداً ملک مذکور جهت استفاده از منافع آن به تصرف طرف قرارداد داده شده است و آنچه درنهایت به خوانده ردیف اول واگذار شده، با توجه به قرارداد عادی مورخ 7 آبان 1369 و با توجه به تعیین مالالاجاره و عنوان مستأجر، منافع ملک بوده که مالک حق استفاده از آن را داشته است. بنابراین تصرف مالک در این حد و واگذاری منافع به مستأجر منافی حق مرتهن با مقررات ماده 793 قانون مدنی نبوده و ایراد و اعتراض تجدیدنظر خواه تا این حد وارد و دادنـامـه تجدیدنظر خواسته واجد ایراد قضایی است.
امـا در پـرونـده کلاسه8045 /14/17 مورخ 12 خرداد 1372 بانک صادرات اسـتـان مـازنـدران دادخـواسـتی به خـواسـتـه ابـطـال فـروشـنامه عادی مورخ 11 مهر 1366 فیمابین خواندگان و خلع ید خوانده ردیف اول به دادگاه حقوقی یک قائمشهر تقدیم داشته است. با این توضیح که خوانده ردیف دوم سرقفلی ملکی را که در رهن بانک بوده، بدون اجازه بانک در تاریخ 11 مهر 1366 به خوانده ردیف اول واگذار کرده است و دادگاه با این استدلال که واگذاری سرقفلی مغازه بدون اذن مرتهن وجاهت نداشته، با استناد به ماده 793 قانون مدنی، حکم بر ابطال فروشنامه عادی مورخ 11 مهر 1362 تنظیمی بین خواندگان و خلع از مغازه حکم صادر کرده است. سپس محکوم علیه از حکم دادگاه تقاضای تجدیدنظر نموده که شعبه 14 دیوان عالی کشور پس از رسیدگی به مورد چنین رأی داده است: با توجه به مندرجات پرونده، اعتراض مؤثری به عمل نیامده و چون رأی تجدیدنظر خواسته فاقد اشکال قانونی است، تأیید میشود.
بیشتر استدلال موافقان رأی شعبه 21 دیوان عالی کشور این است که عرصه و اعیان ملک در رهن بوده و منافع در اختیار خود راهن پس راهن میتوانسته حق کسب یا پیشه یا تجارت را به دیگری واگذار کند؛ اما مخالفان این نظر و موافقان رأی شعبه 14 دیوان عالی کشور بیشتر استدلالشان بر پایه ماده 793 و مسئله 19 باب رهن تحریرالوسیله (که قبلاً بیان شده است) میباشد که با توجه به آن راهن نمیتواند در رهن تصرفاتی نماید که مخالف حقوق مرتهن است و واگذاری سرقفلی مغازهها مصداق بارز تصرف خلاف حق مرتهن است و از این که راهن اجازه داشته در منافع تصرف کند، برداشت نمیشود که حق واگذاری سرقفلی را داشته است.
هیئت عمومی وحدت رویه دیوان عالی کشور پس از ختم مذاکرات، رأی شعبه 14 دیوان عالی کشور را تأیید میکند و در رأی شماره 620 مورخ 20 آبان 1376 بیان میدارد: مطابق مواد قانون مدنی گرچه رهن موجب خروج عین مرهونه از مالکیت راهن نمیشود؛ اما برای مرتهن نسبت به مال مرهونه حق عینی و حق تقدم ایجاد مینماید که میتواند از محل فروش مال مرهونه طلب خود را استیفا کند و معاملات مالک نسبت به مال مرهونه در صورتی که منافی حق مرتهن باشد، نافذ نخواهد بود، اعم از این که معامله راهن بالفعل منافی حق مرتهن باشد یا بالقوه.بنابر مراتب مذکور در جایی که بعد از تحقق رهن، مرتهن مال مرهونه را به تصرف راهن داده و اقدام راهن در زمینه فروش و انتقال سرقفلی مغازه مرهونه به شخص ثالث بدون اذن مرتهن از جمله تصرفاتی است که با حق مرتهن منافات داشته و نافذ نیست،در نتیجه رأی شعبه 14 دیوان عالی کشور که با این نظر موافقت دارد، به اکثریت آرا صحیح و قانونی تشخیص داده میشود. این رأی وفق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رویه قضایی مصوب تیر ماه 1328 برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع است
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

بسمه تعالي

سوگند نامه وکالت که با تاکيد بر شريف بودن اين حرفه احترام هميشگي به قوانين و نظامات را براي هر وکيلي لازم الاتباع مي داند و در پي آن تنها هدف هر وکيل را عدالت و احقاق حق مي داند اصل و چهار چوبي است که تمام وکلاء با هر گرايش فکري و عقيدتي بايستي به آن پايبند باشند چرا که علاوه بر اتيان سوگند به خداوند متعال که عاليترين و مافوق تمام هستي است شرافت خود را نيز وثيقه تعهد به آن قرار داده اند ، هيچ علت و عذري نمي توانند توجيه کننده نقض و يا تخلف از آن گردد . سوگند نامه وکيل را ،
 
 متعهد مي سازد بر خلاف شرافت قضاوت و، وکالت اقدام و اظهاري ننمايد که فراتر از اقدام اظهارات وکيل را نيز در بر مي گيرد و وکيل را حتي از اظهارات خلاف شأن و شرافت قضاوت و وکالت ممنوع مي دارد در ادامه رعايت ادب و احترام را نسبت به اشخاص و مقامات اداري و قضايي و همکاران و اصحاب دعوي همچنين پرهيز از اعمال نظريات سياسي و خصوصي و راستي و درستي در امور وکالتي ، شخصي و دفاع از حق را به تعهدات وکيل مي افزايد اخيراً مشاهده مي شود بعضي از همکاران به انگيزه هاي غير حرفه اي علاوه بر زير سوأل بردن احکام روشن و قوانين اسلامي رعايت احترام و ادب را نسبت به مقامات قضايي و همکاران ننموده، با اين دلخوشي که در چند روزنامه و سايت بعنوان فعال حقوق بشر !
 
 و حقوقدان آزاديخواه! از آنان ياد مي شود تمام اصول را زير پا مي گذارند. يکي از اين همکاران که گويا تمام بي عدالتي ها و تضييع حقوق در پرونده هاي وکالتي ايشان به وقوع مي پيوندد ، در مصاحبه هاومطالبي که تقرير مي کنند ، هميشه از دستگاه قضايي نالان اند ، البته خودشان هم به نيکي واقفنداز ديد حقوقدانان وکلا"زاويه علم حقوق ادعاهاي مکررشان وجاهتي ندارد مثلاً در مطالبي که در پرونده هاي قتل: شخصي که در سن بالاي بلوغ مرتکب قتل شده را مستحق قصاص ندانسته و ديگري که در درگيري چاقو در آورده و به سينه طرف مقابل زده را به اين دليل که مدعي است قصد قتل نداشته است ( عليرغم آنکه نوع عمل وي کشنده بوده و اقرار به جرم دارد) را قاتل عمدي تلقي نمي کنند، اجراي قصاص موکل محکوم به قصاص نفسشان بدون اطلاع و حضور ايشان، ادعاي ممانعت از اخذ وکالت وي و ديگر همکارهمراهشان، از دو زنداني متهم به سنگسار در زندان اصفهان و برخورد نامناسب داديارناظرزندان و دادستان محترم که نهايتا"عدم توفيق در اخذ وکالت از زندانيان رادر پي داشته!!! البته اين ادعاها صرفاً بدليل آنکه خوراکي براي سايتها و منابع مدعي آزادي و حقوق بشر !
 
اند ارزش دارد نه از لحاظ حقوقي و قضايي. ليکن موارد مذکور منصرف از مقال است و جاي بحث در مورد مباني قانوني و مطابقت يا عدم مطابقت ادعاهاي مطروحه بامنطق و عقل سليم در جاي ديگر است گذشته از آنکه اگر مسئولين ادعا هاي ايشان را به جديت و در منابع خبري پاسخ مي دادند ميدان بحث و نقد غير حقوقي آراء و عملکرد محاکم و مراجع وابسته و نيز مسئولين امر براي خبر گزاريها و سايتهاي مدعي دفاع از حقوق بشر، تنگ تر شده چنين ترکتازي نمي نمودند . البته هيچ حقوقداني منکر نقد صحيح و حقوقي قوانين و عملکرد دو دستگاه قضايي نيست و ايرادات موجود نيز لازم است مورد انتقاد سازنده قرار گيرند ولي جو سازي و تهيه خوراک تبليغاتي غير از انتقاد سالم است همکار محترم که در وبلاگ خود تحت عنوان دفاع از بي دفاع؟؟!!! حتي در مورد احکام اسلامي نيز نظر خواهي راه انداخته ،جالب آن است که بيشتر به جاي نقد علمي قانون و تذکر به قانونگذار دستگاه مجري قانون که قوه قضائيه است راموردحمله قرار مي دهند. اخيراً در مطلبي تحت عنوان « معاون دادستان اصفهان ترور شد ؟؟؟ » ضمن بي اثر دانستن اعدام قاتلين!اقدامات انتقام جويانه و جانبدارانه بعضي از قضات و تن ندادن به خواسته هاي قانوني ديگران حتي مجرمين خطرناک و نهايتاً دشمن تراشي قضات !! را دليل ترور و انگيزه مجرمين وانمودکرده اندهر چند از اين اقدام اظهار تاسف نموده و هيچ انگيزه اي را مجوز قتل ندانسته اند ليکن مفهوم و برداشت از متن چيز ديگر است . اين همکار محترم که در مصاحبات و مقالاتشان آمادگي خود را جهت وکالت بعضي پرونده ها مانند پرونده اميد رضا مير صيافي آنهم بصورت رايگان اعلام مي دارند و ظاهراً علاقه زيادي به نجات جان انسانهاي بيگناه دارند حداقل بايستي با تحقيق کافي اظهار عقيده کرده و انصاف و بي طرفي را رعايت فرمايند موضوع دقيقاً ياد آورآن فراز از سوگند نامه وکالت است که عدم احترام و اظهار بر خلاف شرافت قضاوت و وکالت احتراز از اعمال نظريات سياسي و خصوصي را متذکر ميگردد.
 
 ترور تولايي با هر انگيزه اي انجام شده باشد نمي تواند به دلايلي باشدکه توسط همکارآزادانديش ودلسوز حقوق بشر قيد شده است چرا که اولاً : قاتل پرونده اي نداشت که تحت رسيدگي شهيد تولايي باشد ، ثانياً : مراجعات مکرر قاتل به تولايي به لحاظ معاونت دادستان و سرپرستي مجتمع شماره 1 بوده نه قاضي رسيدگي کننده به پرونده و ثالثاًً : تولايي سمت مديريتي در دادسرا داشتند ، رابعاً : از تمام موارد گذشته هر کسي برخورد کوتاهي با تولايي داشت به فروتني و حسن خلق وي در همان لحظات اول پي مي برد لذا مي توان به صراحت گفت ، همکار محترم نه تولايي را مي شناخته و نه برخوردي با وي داشته است ، وصف تولايي را بايد از همکاران اعم از قضايي و اداري وکلاء و ارباب رجوع پرسيد تابراي بعضي افراد روشن شود تولايي نه برخورد انتقام جويانه با کسي داشت نه ذره اي کبر و بي عدالتي در قضاوتش ديده مي شد .با آنکه دشمن تراشي مورد نظر همکار محترم از لواحق شغل قضاست ، اينجانب به دليل آشنايي نسبتاً طولاني که با تولايي داشتم ( از زماني که در دادگستري فلاورجان اشتغال به خدمت داشتند و بعد از آن به شاهين شهر رفتنه و سپس به درخواست دادستان وقت اصفهان آقاي حميد رضا طباطبايي به سمت معاونت دادستان منصوب شدند ) موارد زيادي ديده و شنيده ام که حتي افرادي محکوم يا متضرر از احکام صادره تولايي شده اندولي ازحسن برخورد و متانت وي همواره به يکي ياد مي کنند .
 
 تولايي حتي زماني که ترفيع گرفته و پله هاي ترقي را طي نمود و به سمتهاي رياست دادگستري شاهين شهر و معاونت دادستان منصوب شد با روزهايي که در شعبه چهارم دادگاه عمومي شهرستان فلاورجان قضاوت مي کرد تفاوتي نداشت او همواره با روي گشاده همکار و ارباب رجوع را پذيرا و هر سلامي را به گرمي جوابگوبود ، در راهنمايي و ارائه اطلاعات حقوقي مضايقه نکرده و سعي وافر در رتق و فتق مشکلات مراجعين مي نمود .

پس مواردي که به عنوان انگيزه ترور از آن ياد شده نمي تواند در مورد تولايي صدق نمايد و اگر هم به فرض محال فرضيه دور از عدالت همکار محترم را صحيح دانسته و با ديدوي به قضيه بنگريم تولايي قرباني اعمال ديگرقضات شده ، و در هر صورت اساس استدلال همکار محترم زير سوأل است ، با اين حساب نبايستي تولايي ترور مي شد چراکه پرونده و بهتر بگوئيم پرونده هاي قاتل و برادرانش در دست قضات ديگر بوده لذانبايد از هر اتفاق ناگواري جهت نيل به اهداف بهره گرفت و به اذهان اينگونه متبادر کردکه چون تولايي ترور شده پس قاتل کينه ازوي به دل داشته و اين کينه در اثر اجحاف به وي بوده و.....پس دستگاه قضايي ايران ناقض حقوق بشر است . در پايان ذکر اين نکته ضروريست که ترور ناجوانمردانه شهيد تولايي هر چند دادگستري اصفهان را از وجود قاضي که اقتدار و استقلال را با متانت و رأفت توأمان داشت بي بهره نمود ولي نبايستي بهانه به دست دشمنان داده و براي آن دليل تراشي نماييم .
 
کشورهايي که داعيه دار حفظ ودفاع از حقوق بشر مي باشند جنايات غير انساني زيادي دارند به نحوي که حتي در مدارس و اماکن عمومي آن اسلحه و اسلحه کشي به وفور ديده مي شود . پس بر مسئولين امر است که با معرفي دقيق قاتل و تشريح انگيزه هاي واهي وي و نيز پاسخگويي به موقع شبهات منتشره در جامعه از ايجاد و پخش هر گونه شايعه جلوگيري نمايند و بر ماست که بعنوان قشر حقوقي جامعه از تفسيرهاي ناروا و دور از انصاف اجتناب نماييم .
والسلام علي من اتبع الهدي
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

                             جزوه متوق حقوقی 1 - درس 1 تا 10
     

 


2.
تمدن(civilization): جامعه‌ي پيشرفته و سازمان‌يافته؛ جامعه، فرهنگ آن و شيوه‌ي زيست آن در يك زمان
الف. واژه‌ي «تمدن» كاربرد وسيعي دارد اما معناي واحد و معيني ندارد.
ب. آيا مفهوم آزادي در ذات تمدن غرب نهفته است؟
ج. ليبراليسم، بنيان تمدن غرب است.
3.
حقوق مدني (civil law): نظام حقوقيِ رايج در كشورهاي قاره‌ي اروپا كه مبتني بر حقوق رم مي‌باشد.
الف. حقوق مدني، نظام حقوقي متمايز از حقوق عرفي مي‌باشد.
ب. حقوق مدني واژه‌اي است كه در مقابل حقوق عمومي نيز بكار مي‌رود.
ج. حقوق مدني برخلاف حقوق عرفي، در قالبِ نوعي حقوقِ نوشته اجرا مي‌شود.
4.
تشكيل مستعمره دادن (colonize): برقراري مستعمره در يك منطقه؛ به مستعمره تبديل كردن
الف. هندوستان توسط بريتانياي كبير استعمار مي‌شد.
ب. كشورهاي غربي، بسياري از بخشهاي آفريقا را استعمار كردند.
ج. هم چين و هم كره، توسط ژاپن استعمار مي‌شدند.
5.
حقوق عرفي (common law): نظامي حقوقي برآمده از عرفها و آراي صادره از سوي قضات
الف. حقوق عرفي را، نخستين مهاجران انگليسي به آمريكا آوردند.
ب. مستعمره‌نشين‌هاي انگليس، حقوق عرفيِ انگلستان را در استراليا و كانادا برقرار كردند.
ج. گفته مي‌شود حقوق عرفي، حقوق وضع شده توسط قاضي است.
6.
معاصر (contemporary): جديد؛ در حال حاضر موجود؛ متعلق به زمان واحد
الف. فرايند تبديل جوامع سنتي به دنياي تكنولوژي معاصر، به مدرنيته معروف است.
ب. كفايت نمي‌كند كه دانشجويان حقوق فقط از تفسيرهاي معاصرِ متون حقوقي اطلاع داشته باشند.
ج. آموزش حقوق معاصر، تقريبا بر مهارت واحد استدلال حقوقي تمركز دارد.
7.
پديدار شدن (emerge): به منصه‌ي ظهور رسيدن؛ ظاهر شدن
الف. چند حقيقت جديد راجع به جرم نمايان شد.
ب. معلوم شد كه نخست وزير رشوه گرفته بود.
ج. در طول تحقيقات، هيچ مدرك جديدي آشكار نشد.
8.
اثر گذاشتن، نفوذ (influence): نيرو يا قدرتي كه در چيز ديگر يا كس ديگر اثر مي‌گذارد يا تغيير ايجاد مي‌كند؛ تحت تاثير قرار دادن
الف. بسياري از كشورها هنوز تحت نفوذ قدرتهاي بزرگ هستند.
ب. مذهب، يكي از عوامل موثر در رفتار خوب او در زندگي بوده است.
ج. تاثير گروههاي فشار بر فرايند قانونگذاري، با متفاوت شدن ساختار قدرت، تغيير مي‌كند.
9.
سنت، عرف (tradition): عقيده يا رسمي كه از نسلي به نسل بعدي منتقل مي‌شود.
الف. تفاوتهاي ميان حقوق مدني و حقوق عرفي نبايد آن درجه از سنتهاي مشتركي را كه دارند، تحت‌الشعاع قرار دهد.
ب. مستعمره‌نشين‌هاي انگليس در آمريكا، با خود اصولِ عرفِ قضاييِ كامن‌لا را آوردند.
ج. فرهنگ حقوقي، در سنتِ حقوقي كامن‌لا، حين انجام كار محقق مي‌شود.
10.
ارزش‌ها (values): هر گونه آرمان، هدف يا معياري كه اقدامات يا باورها بر اساس آن‌ها مبتني مي‌باشند؛ اصول
الف. اين نسل، مجموعه ارزشهاي متفاوتي از والدين خود دارند.
ب. كرامت بشري، حقوق و آزادي‌هاي اتباع، و تكثر سياسي بايد ارزشهاي برتر جامعه‌ي ما باشد.
ج. سنتها و ارزشهاي فرهنگيِ گروه‌هاي قومي بايد به هنگام پيش‌نويس كردن قوانين، مد نظر قرار گيرد.
نظام‌هاي حقوقي Legal Systems
نظامهاي حقوقي جهان ِمعاصر ِ غرب، معمولا به دو گروه تقسيم مي‌شود: حقوق عرفي و حقوق مدني. حقوق عرفي كه ابتدائا در انگلستان ايجاد شد، مبناي كلي نظم حقوقي ايالات متحده را شكل مي‌دهد. حقوق مدني از قاره‌ي اروپا سربرآورد و امروزه در كشورهايي مثل فرانسه، آلمان و ايتاليا در حال اجراست.
اين دو نظام حقوقي بزرگ از موطن اصلي خود فراتر رفته و از طريق تلاش‌هاي استعمارگري و همچنين قدرت اقتصادي و سياسي غرب منتقل شدند. امروزه، نظام حقوقي آمريكاي لاتين، بخش‌هايي از آفريقا، و بسياري از آسيا، در چارچوب (يا شديدا تحت تاثير) سنت حقوقي حقوق مدني، مورد مطالعه قرار مي‌گيرد.
طبقه‌بندي به حقوق مدني و حقوق عرفي، بعنوان يكي از اوصافِ حقوق در حال اجرا در جهان معاصر، كامل نيست. برخي نظام‌هاي حقوقي مثل { نظام‌هاي حقوقي منطقه‌ي} اسكانديناوي، به آساني در هيچ‌يك از اين دو مقوله جاي نمي‌گيرند. وانگهي، با ظهور دولت‌هاي كمونيستي در اروپاي شرقي، نظام‌هاي حقوق مدني اين كشورها، دستخوش تغييرات شگرفي شد. با اين وجود، اگر در ذهن، نياز به توصيفِ شايسته‌اي داشته باشيم، شناختِ ويژگي‌هاي نظام‌هاي حقوق عرفي و حقوق مدني مي‌تواند بعنوان مقدمه‌اي بر نظم حقوقي بسياري از جوامع معاصر بكار رود. بايد خاطرنشان ساخت، هر دو نظام كه در فرهنگ اروپاي غربي شكل گرفته‌اند، واجد ارزشهاي مشترك بسياري مي‌باشند. هر دو محصولات تمدن غرب هستند.
تمرين‌هاي درك مطلب
الف. پاسخ سوالات زير را بنويسيد.
1.
دو نظام حقوقي عمده كه از تمدن غربي سر برآوردند، كدامند؟
They are Civil Law and the Common Law.
2.
اين دو نظام امروزه چه مقدار گسترش يافته‌اند؟
Today, the common law has been extended to the United States and the Civil Law is prevailing in Latin America, parts of Africa, and much of Asia as well as in most European countries such as France, Germany and Italy.
3.
كداميك از نظام‌هاي اروپايي، با اين دو نظام دقيقا تناسب ندارد؟
Some legal systems such as the Scandinavian do not fit readily into either category.
4.
چرا درك اين دو نظام مفيد است؟
Because it can be serve as an introduction to the legal orders of many contemporary societies.
ب. جاهاي خالي را با كلمات زير پر كنيد.
Contemporary (2)    influence (6)    civil law (4)    values (10)
Common law (3)    colonized (8)    tradition (1)    emerge (5)
Characteristic (7)    civilization (9)
1.
هر چند كشورهاي قاره‌ي اروپا، سنت حقوقي مشتركي دارند، اما تفاوت‌هاي بسياري در نظام‌هاي حقوقي معاصرشان وجود دارد.
2.
شرايط اقتصادي كنوني، اصلاح حقوق معاصر قراردادها را در ايران ضرورت مي‌بخشد.
3.
بسياري از دادگاه‌هاي انگلستان، مصوبات پارلمان را نوعي عدول از حقوق عرفي تلقي كردند.
4.
تمام موضوعات حقوق خصوصي در كبك  از طريق مجموعه‌اي از قواعد كه ريشه در سنت قاره‌اي حقوق مدني دارد، اداره مي‌شود.
5.
شكل جديد ديكتاتوري با انقلاب فرانسه شروع به پيدايش كرد.
6.
مجموعه قانون ژوستينين  تاثير بسيار شديدي بر قوانين حقوقي وضع شده در اروپا در پايان قرون وسطي داشت.
7.
ويژگي بارز قانون مدني فرانسه، روح مدرنيته بود كه {اين قانون} با آن تدوين شد.
8.
تمام قلمروهاي مسلمين مستعمره نبودند، ولي تقريبا تمام آنها نوعي وابستگي {عدم استقلال} را تجربه كردند.
9.
تاريخ حقوق مصر از هر تمدن ديگر قدمت بيشتر دارد.
10.
دادگاه‌ها بايد حكم مخالف قانونگذار بدهند زماني كه بدنبال تقويت يا دفاع از ارزشهاي مشاركت مردمي يا نمايندگي مي‌باشند.
درس دو        Lesson Two
بررسي كلمه
1.
گمنام، ناشناس (anonymous): فاقد نام شناخته شده؛ ناشناخته
الف. خريدار مي‌خواست ناشناس باقي بماند.
ب. يك تماس تلفني ناشناخته، كارآگاهان را از محل خرابكارها مطلع ساخت.
ج. شايعه، با يك تماس تلفني ناشناخته به روزنامه آغاز شد.
2.
تطابق، توافق (consistency): هر گونه توافق يا سازگاري بين اشياء
الف. اظهارات او هيچ تطابقي با آنچه قبلا گفت ندارد.
ب. شما ممكن است با نظرات او موافق نباشيد، اما حداقل آنها ارزش توافق دارند.
ج. كانون نگرش‌هاي حقوقي او، راجع به موافقت با آزادي همه‌ي افراد است.
3.
عرف (custom): شيوه‌ي سنتي يا عمومي پذيرفته‌شده در رفتار يا انجام كار؛ رويه‌ي معمول
الف. قبل از غلبه‌ي نرمن‌ها،  حقوق در انگلستان براساس عرفهاي محلي آنگلوساكسون اجرا مي‌شد.
ب. عادت كردن به رسوم كشوري ديگر، زمان مي‌برد.
ج. يكي از منابع اصلي حقوق تجارت، عرف مي‌باشد.
4.
تفوق، تسلط (domination): عمل حكمراني يا اِعمال كنترل
الف. تسلط ايالات متحده بر ايران با انقلاب اسلامي پايان يافت.
ب. ملتهاي در حال توسعه، از نابرابري و تسلط كشورهاي توسعه‌يافته در روابط بين‌المللي نگران هستند.
ج. هواداران آزادي زنان، مدتها عليه تفوق مردان در رشته‌ها و زمينه‌هاي مختلف، مشاجره مي‌كرده‌اند.
5.
قواعد انصاف (equity): بخشي از حقوق كه توسط دادگاه انصاف ايجاد شد؛ اجراي اصول عدالت
الف. از لحاظ نظري، قواعد انصاف، حقوق {موجود} در كامن‌لا را پذيرفت اما بر اين اصرار داشت كه حقوق مزبور بايد به سبكي عادلانه به اجرا درآيند.
ب. قواعد انصاف، اصالتا مجموعه قواعد يكپارچه‌اي نبوده‌اند.
ج. امروزه اين امكان وجود دارد كه در هر دادگاه حقوقي، به يكي از اصول كامن‌لا يا انصاف استناد كرد.
6.
رشد كردن، شكوفا شدن (flourish): موفق يا فعال بودن؛ در سلامت رشد كردن يا تندرست بودن
الف. در اين وضعيت اقتصادي، تنها تعداد اندكي از مشاغل به خوبي در حال رشد هستند.
ب. عقايد مذهبي سنتي هنوز در سبك زندگي جديد رو به رشد است.
ج. استثمار كارگران كودك مي‌رود كه در سراسر جهان گسترش يابد.
7.
رويه‌ي قضايي (precedent): تصميم قبلي در خصوص حكمي كه بايد بعدا در شرايط مشابه اتباع شود.
الف. اين پرونده ايجاد رويه‌ي قضايي خواهد كرد.
ب. تصميم قاضي در يك پرونده‌ي خاص تشكيل رويه‌ي قضايي مي‌دهد.
ج. در كامن‌لا، قضات ملزم به تبعيت از قواعد خاصي هستند و اين قواعد است كه نظام رويه‌ي قضايي را شكل مي‌دهد.
8.
تفوق داشتن، حاكم بودن، رواج داشتن (prevail): شايع بودن؛ چيره شدن
الف. حقوق جامعه‌ي اروپا بخشي از حقوق اعضا را تشكيل داده و بر قوانين داخلي آنها تفوق دارد.
ب. اين كنوانسيون بر معاهده‌اي كه قبلا منعقد شده باشد، حاكميت ندارد.
ج. مقررات خاص يك قانون مصوب، بر مقررات كلي‌تر آن، حاكميت دارد.
9.
قانون، قانون موضوعه (statute): مصوبه‌ي پارلمان
الف. مصوبه‌ي پارلمان كه به امضاي رييس جمهور رسيد، قانون موضوعه نام دارد.
ب. چنانچه قانوني انجام چيزي را ضروري بداند، هيچ مسئوليتي در قبال انجام آن وجود ندارد.
ج. پارلمان مي‌تواند قوانين قبلي را ملغي سازد.
10.
يكپارچگي (unification): عمل يا فرايند يكنواخت كردن و متحد ساختن
الف. هدف برخي كنوانسيون‌هاي بين‌المللي، يكپارچه ساختن برخي حوزه‌هاي حقوق است.
ب. وظيفه‌ي يكپارچه‌سازي قوانين در اوايل سال 1968 به عهده‌ي آنسيترال  گذاشته شد.
ج. در اوايل قرن جاري، جنبش عظيمي به هواداري از يكپارچه‌سازي كليه‌ي نظام‌هاي حقوقي متمدن بوجود آمد.
حقوق عرفي {كامن‌لا} Common Law
كامن‌لا، بخشي از حقوق عرفي است كه مبتني بر آراي دادگا‌ه‌ها بوده و در گزارش‌هاي مربوط به پرونده‌هاي مختومه‌اي منعكس بوده كه توسط دادگاه‌هاي كامن‌لاي انگلستان از قرون وسطي اجرا مي‌شده است. حقوق عرفي در نقطه‌ي مقابل قواعد ايج

 

 
 
درس يك        Lesson One
بررسي كلمه
1.
ويژگي، خصوصيت(characteristic): هر خصوصيت مميزه؛ ويژگي يا كيفيت خاص
الف. چه ويژگي‌هايي حقوق مدني را از حقوق عرفي (كامن‌لا) متمايز مي‌سازد؟ ب. جهاني‌سازي نبايد بعنوان ويژگيِ غالبِ نظامِ بين‌الملليِ فعلي، تلقي گردد.
ج. وكلاي انگليسي واجد برخي از خصوصيات وكلاي تحصيل‌كرده و وكلاي تجربي مي‌باشند.

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

حقوق تجارت 4 (ورشكستگي)
مقدمه
تاجر  ممكن است در معاملات خود به لحاظ تحقق زيان يا بروز حوادث مختلف در اداي ديون و ايفاي تعهدات مالي ناتوان گردد. در زمان‌هاي گذشته در هر جامعه حسب ضوابط خاص نحوه برخورد با اين گونه اشخاص متفاوت و در مقام مقايسه با قواعد حقوقي عصر حاضر غير متناسب بوده است، حتي در پاره‌اي موارد بستانكار حق داشت مديون را به عنوان برده اسير نمايد و بابت طلب خود بفروشد، به قتل رساند و يا قسمتي از اعضاي بدن او را جدا كند.با تحول جامعه بشري  ضوابط حاكم بر روابط بستانكار و بدهكار نيز متحول و در نتيجه حمايت از بدهكار پذيرفته شد. در مراحل بعدي تحول، استيفاي حقوق بستانكاران از اموال بدهكار با حسن نيت و حمايت او در بربر اشخاص ذينفع به عنوان قاعده، مورد عمل قرار گرفت و بتدريج در اين زمينه مقررات راجع به ورشكستگي وضع و اجرا  شد، باين ترتيب كه در صورت عدم كفايت دارايي شخص براي ايفاي ديون و تعهدات مالي حال شده، ستانكاران  با فروش اموال و از محل آن استيفاي طلب مي‌نمودند.
از نظر ضوابط حقوقي اسلام نيز بدهكار به عنوان مفلس از تعرض بستانكاران مصون شناخته شده و تقسيم دارايي وي در بين بستانكاران مورد عمل قرار گرفته است.در ايران با توجه به سابقه تبعيت از احكام اسلامي، مقررات افلاس و اعسار در مورد بدهكاران عادي و مقررات ورشكستگي درباره تجار ضمن قوانين پيش‌بني شده است.
طبق قانون افلاس مصوب سال 1310، مفلس شخصي است كه دارايي او براي پرداخت هزينه‌هاي دادرسي يا بدهي او كافي نيست.
به موجب قانون اعسار مصوب سال 1313، دعوي افلاس از اشخاص پذيرفته نمي‌شود و براي اشخاص غير تاجر منحصراً قواعد اعسار لازم الاجرا مي‌باشد. اعسار وضعيت حقوقي شخصي است كه بواسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به اموال خود، موقتاً قادر به پرداخت هزينه دادرسي و يا بدهي خود نباشد.
مقررات افلاس و اعسار، قواعد عام در روابط حقوقي اشخاص و مقررات ورشكستگي قاعده خاص حقوق تجارت مي‌باشد كه منحصراً در امور تجارتي و روابط بين تجار مورد عمل مي‌باشد. افلاس معادل ورشكستگي در حقوق تجارت است. با اين تفاوت كه در حقوق تجارت، بستانكاران تاجر ورشكسته، از امكان استيفاي طلب از دارايي ورشكسته برخوردار هستند. به عبارت ديگر، در حقوق تجارت به منظور ايجاد اعتماد كه لازمه توسعه فعاليت بازرگاني است، عموم بستانكاران تاجر ورشكسته براي وصول طلب مورد حمايت قانوني هستند. ضمناً در مورد ورشكستگي به تقلب و به تقصير، مجازات نيز در نظر گرفته شده در حاليكه در مورد اعسار چنين امري پيش‌بيني نشده است.
امر تصفيه طبق قانون تجارت ١٣١١ كه با مطالعه قانون ٤مارس ١٨٨٩ فرانسه و  قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي مصوب ٢٤ تيرماه ١٣١٨و آيين نامه مربوط به آن از حقوق سوييس اقتباس شده است  و اداره تصفيه امور ورشكستگي كه در حوزه قضايي چند شهرستان تاسيس گرديده به علت كندي امر تصفيه و هزينه زياد آن در عمل مشكلاتي براي طلبكاران ايجاد كرده است .
فصل اول : شرايط  ورشكستگي
ورشكستگي تاجر اعم از شخص حقيقي يا حقوقي، در نتيجه توقف از تاديه وجوه حال شده بر عهده او حاصل ميشود (ماده 412 ق.ت.).  ماده 412 دو شرط را براي ورشكستگي ذكر كرده است:                                                        1 - تاجر بودن                   2 – توقف در پرداخت بدهي                                                                               چون قوانين ورشكستگي از بدهكار حمايت مي كند و ممكن است افراد  غير تاجر نيز ادعاي ورشكستگي كنند ابتدا بايد شرط تاجر بودن احراز شود .                                                                     قانون تجارت سيستم موضوعي را برگزيده يعني براي تشخيص تاجر بودن بايد به موضوع فعاليتش توجه داشت . (ماده 2 ق .ت ) يادآور مي شود مباشرت در تجارت شرط نيست يعني اگر كسي با دادن وكالت به ديگران تجارت مي كند هم تاجر است و همچنين عمل تجاري لازم نيست شغل انحصاري كسي باشد تا او را تاجر بدانيم .و از طرف ديگر كساني كه در تشكيلات تجاري كار مي كنند لزوما تاجر نيستند .
توقف در پرداخت بدهي
مقنن توقف را تعريف نكرده است و بين حقوقدانها و رويه قضايي اتفاق  نظر وجود ندارد                   . نظراول : به محض اين كه تاجر نتواند ديون را پرداخت كند ورشكسته است و لزومي به رسيدگي به بدهي و اثبات ناتواني مالي وجود ندارد (دكتر علي آبادي، ستوده  و كاتبي  ) و به قول برخي ماده 412   بيانگر آن نيست كه بايد وضع مالي واقعي تاجر بررسي شود .  (اسكيني ) ديوان عالي كشور نيز در رأي ش 3576 اسفند  42  هيأت عمومي ضمن رد نظر دادگاهي كه مزايده و عدم پرداخت سفته ها را دليل ورشكستگي ندانسته آن را مخالف ماده 412 دانسته است .طرفداران اين تفسير بررسي وضع مالي تاجررا مخالف اصل سرعت رسيدگي به دعاوي تجاري مي دانند .
نظر دوم : بايد وضع مالي تاجر پريشان باشد  (عرفاني ، فراهاني ،...)شعبه چهارم ديوان نيز در حكم ش 910 تير 1317  مراد از وقفه را عجز تاجر از تأديه دانسته و گفته است حتي اگر مالش كمتر از ديون باشد ولي بتواند با اعتبارش پرداخت كند متوقف نيست .                                                                  هر چند ظاهر ماده 412 مؤيد نظر اول است ولي به نظر مي رسد اگر دادگاه با بررسي اجمالي وضع مالي تاجر تراز مالي وي را  كه يك يا چند دين خود را نپرداخته مثبت ارزيابي كند تكليفي به صدور حكم ورشكستگي ندارد زيرا  ماده 412  ورشكستگي را  نتيجه توقف از پرداخت دانسته نه معادل آن و چون تعريفي از ورشكستگي به دست نداده بايد به عرف  و عمومات مراجعه نمود .                                                         
شرايط دين : دين تاجر بايد مسلم ،قابل مطالبه (منجز ،غير مشروط يا محقق الشرط) باشد و تعداد ديون پرداخت نشده مؤثر در مقام نيست  .
ماهيت دين :  برخي نويسندگان تجاری بودن دين را شرط دانسته اند.  و برخي دين غير تجاري را در صورتي كه اخلال به امور تجاري ايجاد كند موجب توقف دانسته اند .   ولي ديگر نويسندگان  تجاري بودن دين را شرط نمي دانند چرا كه تاجر مدعي اعسار نسبت به هزينه دادرسي ( كه دين مدني است )‌بايد دادخواست ورشكستگي بدهد يعني مقنن بين دين تجاري و مدني تفكيك نكرده و از طرفي در ماده 5 قانون تجارت كليه معاملات تاجر را تجاري محسوب كرده  مگر خلافش ثابت گردد.  به نظر مي رسد با توجه به اطلاق ماده 412 منظور مقنن همه ديون را شامل است و تفكيك منطقي نيست .
تاجر متوفي : نويسندگان حقوقي معتقدند در متن ماده تسامح صورت گرفته و تا يكسال از فوت تاجر مي توان دادخواست ورشكستگي داد  هر چند شعبه 10 ديوان در سال 1338 به ظاهر ماده استنادكرده و نظر مخالف داده است .  فوت تاجر در جريان رسيدگي  نيز مانع دعوي توقف نيست . ضمنا تصفيه تركه تاجر متوفي چه ورشكسته باشد چه نباشد طبق ماده 274 قانون امور حسبي 1318 برابر مقررات ورشكستگي صورت مي گيرد.   همچنين به توقف شركت منحله هم  با توجه به وحدت ملاك ماده127   تا زمان تصفيه كه  شركت شخصيت حقوقي دارد مي توان حكم داد
فصل دوم:  دادگاه صالح براي صدور حكم
برابر ماده 415 ورشكستگي تاجر به حكم محكمه بدايت اعلام مي شود محكمه بدايت نام قديم است كه بعدا به دادگاه شهرستان و سپس به  دادگاه حقوقي يك  تغيير نام يافت . اكنون دادگاه عمومي صالح است .
صلاحيت محلي يا  نسبي
در مورد شخص حقيقي برابر ماده 413 ق .ت دادگاه محل اقامت تاجر صلاحيت رسيدگي دارد و طبق ماده 21 ق آ.د .م79 اگر محل اقامت تاجر در ايران نباشد محلي كه تاجر در آن شعبه يا بنگاه دارد صلاحيت دارد . در مورد اشخاص حقوقي نيز دادگاه مركز اصلي شركت صالح است .  (ماده 22 آ .د م )در صورتي كه شخص حقوقي يك شركت بين المللي بزرگ باشد كه در ايران شعبه اش را ثبت كرده است و مركز اصلي اش در خارج ايران است اكتفا به ماده 22 موجب عدم صلاحيت دادگاه ايران خواهد بود .ولي در صورتي كه با توجه به ماده 21 معتقد باشيم مقنن سيستم تعدد را پذيرفته است مي توان با توجه به اطلاق ماده 21 (كلمه تاجر شامل شخص حقوقي هم مي شود )محل شعبه تاجر يعني ايران را صالح به رسيدگي بدانيم بايد يادآور شويم براي تعيين دادگاه صالح دو سيستم اصلي در جهان وجود دارد : يكي سيستم تعدد و ديگري سيستم وحدت .مطابق سيستم وحدتاگر تاجر اعم از حقيقي و حقوقي ورشكست شود يك حكم بيشتر نبايد درباره اش صادر شود و آن دادگاه مركز اصلي است و ارگان تصفيه تمام ديون و دارايي را از سراسر جهان جمع و تقسيم مي كند . در مقابل اين سيستم ، سيستم تعدد است كه تاجر در هر جا فعاليت داشته باشد دادگاه آن كشور صلاحيت دارد بنابر اين روش طلبكاران يك شعبه لازم نيست راهي كشور ديگر شوند . ماده 21 بر اساس سيستم تعدد و ماده 22 بر اساس سيستم وحدت است .با توجه به توضيحات فوق در مورد اشخاص حقوقي هم مي توان از ماده 21 استفاده كرد .
فصل سوم: اشخاص ذينفع براي تقاضاي حكم
رسيدگي به امر توقف و ورشكستگي تاجر و صدور حكم از دادگاه صلاحيتدار در موارد زير آغاز خواهد شد:1ـ اظهار تاجر با تقديم دادخواست به مرجع قضايي صالح؛
2
ـ تقاضاي بستانكار يا بستانكاران تاجر؛
3
ـ درخواست مرجع قضايي (دادستان).
گفتار اول : خود تاجردر اين صورت تاجر متوقف بايد ظرف سه روز( كه مهلت كوتاهي هم هست ) از تاريخ توقف در تأديه ديون يا ساير تعهدات مالي حال شده، مراتب توقف را به دادگاه محل اقامت خود اظهار و صورت حساب دارايي كه بايد داراي تاريخ و امضاي تاجر باشد و همچنين كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر دادگاه مزبور تسليم نمايد (ماده 413 ق.ت.). بنابر اين تاجر هم حق اظهار دارد و هم تكليف دارد و در مورد شخص حقوقي مدير اين تكليف را دارد . برابر ماده 414 - صورت حساب مذكوردر ماده فوق  بايد مورخ بوده و به امضاء تاجر رسيده و متضمن مراتب ذيل باشد -
1 -
تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غيرمنقول تاجر متوقف بطور مشروح .
2 -
صورت كليه قروض و مطالبات .
3 -
صورت نفع وضرر و صورت مخارج شخصي . در صورت توقف شركتهاي تضامني ، مختلط يا نسبي اسامي و محل اقامت كليه شركاء ضامن نيز بايد ضميمه شود.                                                       ضمانت اجراي نقض تكليف فوق آن است كه دادگاه مي تواند طبق ماده 542 ق . ت تاجر را به عنوان ورشكسته به تقصير( اختياري ) تعقيب كند و ماده 435 نيز توقيف تاجر را پيش بيني كرده است .ماده اول لايحه الحاق چند ماده به قانون تصفيه مقرر كرده  است : " مديران مسؤل شركتهاي بازرگاني و مديران تصفيه آنها مكلفند مقررات مواد 413 و414 ق . ت و ماده 14 ( تحويل دفاتر و معرفي اموال و الا 3 تا 6 ماه حبس مي شود  ) و ماده 21 (معرفي خود به اداره تصفيه )قانون اداره تصفيه را اجرا كنند و الا طبق مواد 435 و436 قرار توقيف آنها صادر خواهد شد .
گفتار دوم : طلبكاران و دادستان .                                                                           معمولا تجار از اعلام ورشكستگي خودداري مي كنند لذا مقنن به دادستان و نيز  طلبكاران كه ذينفع ترين افراد در مسأله اند اجازه دخالت داده است.يك يا همه آنها مي توانند اعلام كنند در خود قانون تجارت رعايت تشريفات پيش بيني نشده است يعني دادخواست لازم نيست ولي در قانون آ. د. م مي گويد هر تقاضايي بايد به موجب دادخواست باشد .
فصل چهارم : حكم  ورشكستگي
گفتار اول : محتويات حكم  ورشكستگي
در امر ورشكستگي علاوه بر نكات مقرر در ماده 296 قانون آيين دادرسي مدني، قانون تجارت رعايت نكات ديگري رانيز لازم دانسته است .
ا- تصريح به تاريخ توقف (ماده 416 )   2 – تصريح به اجراي موقت حكم                                    3 – تعيين عضو ناظر (ماده 427 )          4 – تعيين مدير تصفيه  ضمن حكم ياظرف 5 روز                       5 - امر به مهرو موم اموال ورشكسته (ماده 433 )  6 – تصريح به قابل واخواهي بودن حكم (ماده 536 )                                  7 – توقيف تاجر عند الاقتضا (ماده 436 و 435 )     
در صورت ورشكستگي بانك اداره تصفيه مسئول تصفيه خواهد بود و  در صورتي كه ورشكستگي يك مؤسسه بيمه اعلام شود دادگاه ابتدا نظر بيمه مركزي ايران را جلب مي كند بيمه مركزي بايد ظرف 15 روز نظر خود راكتبا اعلام كند (ماده51 ق بيمه) و در نقاطي كه اداره تصفيه وجود ندارد بيمه مركزي ايران اموررا به عهده دارد  .دادگاه بايستي در حكم صادره تاريخ توقف را تعيين كند.تاريخ توقف براي ارزيابي صحت و بطلان معاملات تاجر اهميت دارد . در صورت عدم تعيين تاريخ توقف، تاريخ حكم، تاريخ توقف محسوب ميشود.اين تاريخ قابل تغيير است .حكم ورشكستگي موقتاً قابل اجرا است (مواد 415 و بعد ق.ت.).دادگاه در حكم ورشكستگي تاجر،يك شخص حقيقي را به عنوان مدير تصفيه و ناظر تصفيه را نيز تعيين ميكند و ضمناً دستور مهر و موم اموال ورشكسته، به غير از مستثنيات دين را نيز صادر ميكند. كه اجراي آن توسط عضو ناظر خواهد بود. در صورتيكه اداره تصفيه امور ورشكستگي در حوزه دادگاه وجود داشته باشد، دادگاه عضو ناظر تعيين نخواهد كرد (ماده 1 قانون تصفيه امور ورشكستگي) و نظارت در اين امر بر عهده اداره مزبور ميباشد (مواد 433 تا 439 ق.ت.). لازم به ذكر است كميسيون حقوق تجارت اداره حقوقي در نظر مشورتي 7 بهمن 52 تصريح كرده است بازداشت مقرر در ماده 435 ارتباطي با مقررات قانون منع توقيف اشخاص ندارد بلكه وظيفه اي است برعهده تاجر به منظور تسريع و تسهيل امر ورشكستگي كه عدم انجام اين وظيفه موجب بازداشت وي مي گردد .
مسأله اي كه مطرح مي شود اين است كه آيا براي جلوگيري از سوء استفاده تاجر قبل از صدور حكم مي توان دستور توقيف اموال داد ؟ اداره حقوقي در نظر9551 / 7 نوزده آبان 71 
اعلام كرده است  : با توجه به مواد 412  به بعد ق ت و قانون تصفيه از تاريخ اعلام ورشكستگي تا صدور حكم دادگاه جز رسيدگي به حكم ورشكستگي تكليف ديگري ندارد و اداره تصفيه هم نسبت به اموال وظيفه اي ندارد و محكمه قبل از صدور حكم مجاز به مهر و موم اموال نمي باشد در عين حال اشخاص ذينفع مي توانند به استناد آيين دادرسي مدني در خصوص تأمين خواسته اقدام كنند .                                                           وظيفه مهرو موم به عهده عضو ناظر است (ماده 434 )و مهرو موم با توجه به نوع و وسعت اموال متفاوت است اموالي كه در محدوده معين و محصور قراردارند با بستن درب آن محل مهر وموم مي گردد و اموالي مانند زمين با دستور توقيف به ثبت محل مهر وموم مي گردد.
برابر ماده 11 (آ . اجرای مفاد اسناد )هر گاه اجرائيه قبل از اعلام ورشكستگي متعهد صادر و با ابلاغ و اقدامات اجرائي انجام شده باشد و حكم بدوي ورشكستگي فسخ و اين حكم قطعي شود نيازي به تجديد عمليات قانوني انجام شده قبلي نيست
گفتار دوم : خصوصيات حكم ورشستگي
1 -
برخلاف اصل نسبي بودن احكام ، حجم ورشكستگي عام و مطلق است يعني علاوه بر كساني كه در دعوي دخالت داشته اند  نسبت به افراد ديگر هم نافذ است .لذا اعلان آن ضرورت دارد .طريقه اعلان در قانون تجارت بيان نشده ولي ماده 25 قانون اداره تصفيه مقرر داشته آگهي بايد در روزنامه رسمي و يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار دو بار به فاصله ده روز منتشر گردد .                                                                 &nbs

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

جزوه تاریخ تحولات كيفري
تذکر: بازخوانی، اصلاح و اضافه نمودن پاورقی‌های این جزوه توسط آقای امیرحمزه زینالی دانشجوی حقوق کیفری و جرم‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس انجام گرفته است.
هر جامعه‌ای ‌که تشکیل می‌گردد از لحاظ حقوق کیفری دوره و سیکلی دارد که اصطلاحاً دورة‌ جنائی نامیده می‌شود . چرا که جامعه‌ برای حفظ خود و مردم و تأمین امنیت و سایر نیازمندیهای اساسی مردم نیازمند به وضع یک سلسله قوانین و مقررات می‌باشد. همانگونه که در مذاهب نظیر اسلام و مسیحت نیز هدف از وضع مقررات همین امر می‌باشد. این سیکل دوره‌هایی دارد که ذیلاً بدان اشاره میگردد:

(
سیکل جنایی) 1- Criminal cycle



دورة اول: مرحلة ‌وضع و وجود هنجار است. این قانون به تبع نیازی است که در جامعه احساس می‌شود و به دنبال خود لزوم ضمانت اجراء را مطرح می‌نماید. در این هنگام عده‌ای که از این مقررات متضرر شده‌اند از این مقررات عدول کرده و آن را نقض می‌نمایند.

دوره دوم: مرحلة نقض هنجار و مقررات است. این عمل یا جرم است که ضمانت اجرای کیفری را به دنبال خواهد داشت و یا انحراف است که ضمانت اجرای اخلاقی و تقبیح عامه مردم را در پی دارد، هر چند که ممکن است همین انحرافات تدریجاً و همزمان با تحولات جامعه، خود نوعی بزه و جرم محسوب گردد.

دورة سوم: دورة واکنش جامعه است. این واکنش دو شکل دارد:

الف) واکنش در جوامع اولیه: که در این حالت تمامی جامعه واکنش نشان داده و خودشان اقدام به مجازات متخلف می‌کردند. این قسم را می‌توان واکنش سازمان نیافته، ‌طبیعی یا خودجوش نامید.

ب) واکنش در جوامع پیشرفته: این عکس‌العمل خود دو مرحله دارد. 1ـ محاکمه متهم (عدالت کیفری) ‌2ـ اعمال تصمیم‌قاضی (ضمانت اجرای کیفری)

این دوره‌ها با هم مرتبط بوده بنحوی که می‌تواند حالت عکس داشته باشد یعنی واکنش جامعه می‌تواند سبب وضع هنجار و قانون شود. گاهی واکنش جامعه خود می‌تواند جرم‌زا باشد و نقض هنجارها را ایجاد نماید. مانند مجازات سالب آزادی کوتاه مدت. این دوره در تمامی جوامع وجود داشته ولی یکسان نیست. جوامع صنعتی در کنار رشدی که در صنایع و مسایل علمی پیدا کنند‌، قوانین وضع می‌نمایند که در سایر جوامع بدین‌گونه نیست. همین وضع قوانین جدیدی که بدنبال پیشرفت و رشد آنها مطرح است، خود می‌تواند جرائم جدیدی را بوجود بیاورد. نظیر کلاهبرداری یا جعل از طریق رایانه. لذا این دوره ارتباط نزدیکی با وضع و تصویب  قوانین دارد. موضوع درس ما نیز مرحله سوم این دوره جنائی است. بدین معنا که ببینیم واکنش اجتماعی چیست؟

تحولات مفهوم سیاست جنائی

«
سیاست جنائی» 1یعنی سازمان بخشیدن سنجیده و مطالعه‌شده به مبارزه علیه بزهکاری است که قانونگذار قبلا آنرا جرم دانسته است و این مبارزه از طرق و وسایل مختلف و با اهدافی روشن انجام می‌گیرد».

این تعریف سیاست جنائی است که امروزه مطرح می‌باشد. بر اساس این تعریف مشاهده می‌گردد که این سیاست با«سیاست کیفری»[1][2] متمایز است. چرا که سیاست کیفری یعنی:«مجموعة‌ قواعد حقوقی جزائی که واکنش دولت نسبت به جرائم و مجرمین را سازمان می‌دهد». لذا روشن می‌گردد که، سیاست جنایی شامل ابزارهای کیفری و غیر کیفری است و حال آنکه سیاست کیفری صرفاً ابزارهای جزائی را در برمی‌گیرد . این سیاست جنائی در طول دهه‌های گذشته از حیث معنا و مفهوم تحولاتی داشته است. ابتدا در قرن 19 میلادی دو دانشمند آلمانی بنامهای« فویرباخ» و»کلانیشرود» سیاست مزبور را هنر قانونگذاری نامیدند. لذا می‌بینیم که فویرباخ اولین کسی‌ بود که این عبارت (سیاست جنائی) را بکار برد. وی در تعریف آن می‌گوید:«سیاست جنائی مجموع روشهایی است که رنگ کیفری داشته و دولت از طریق این روشها به مبارزه علیه بزهکاری اقدام می‌نمایند

بنابراین فویرباخ اولاً: ‌یک ابزار و روش خاص را در نظر دارد و ثانیاً: این ابزار را کیفری و سرکوبگرانه می‌داند و ثالثاً: دولت را در این سازمان‌دهی‌ دخیل و صاحب نقش می‌داند. این تعریف از سیاست جنائی، تعریفی است مضیق و در طول قرن 19و20 بر محاکم جزائی حاکم بوده است . در اوایل قرن بیستم افرادی از دانشمندان و محققین این‌ علم‌ با وی به مخالفت پرداختند از جمله ایشان‌ آقای  فن لیست بود. وی معتقد بود که: «سیاست جنائی مجموعه منظم اصول و فنونی است که دولت با توسل به آنها باید مبارزه علیه جرم را سازمان بخشد». این تعریف حالت خنثی دارد زیرا که، نه سرکوبانه است و نه پیشگیرانه و نه آموزشی. در همین دوران بود که فردی بنام «تونیسم1» تعریف جامعی از سیاست جنائی ارائه نمود. وی معتقد بود که: «سیاست جنائی مجموع ابزارها ی سرکوبگرانه و غیر سرکوبگرانه و حتی غیرحقوقی (مانند: مذهب - اخلاق - کلاسهای ‌اخلاقی- و.....) مطابق و مناسب برای مبارزه علیه جرم می‌باشد

لذا مشاهده می‌گردد در طول دو قرن گذشته جدای از نظرات فن‌لیست و تونیسم، مفهوم مضیق این سیاست مطرح بوده است و این دو سعی کردند که این حالت را بر طرف کرده و معنا موسع و گستردة ‌آن را جایگزین نمایند، یعنی سیاست مزبور را از صرف حقوق کیفری خارج سازند.

دگر بار با گذشت حدود یکصد و سی سال از نظریة فویرباخ، آقای دندیو دو وابر فرانسوی در تأیید بیان وی می‌گوید: «سیاست جنائی واکنش نشان دادن بشکل تنبیهی و سرکوبگرانه علیه جرم است».

اما پس از اتمام جنگ دوم جهانی سعی شد که شیوة مبارزة با جرم انسانی گردد. در این رهگذر آقای مارک‌آنسل که از پایه‌گذاران مکتب دفاع اجتماعی نوین می‌باشد با ابراز عقایدش تحولی شگرف ‌را پدید آورد. او می‌گوید «سیاست جنائی علم مشاهدة‌ واکنش ضد مجرمانه (بزهکاری) است».

آقای مارک‌آنسل معتقد است که سیاست جنائی هم علم است، و هم هنر، لذا او برای سیاست جنائی دو مرحله قائل است مرحله اول:‌ مرحلة نظری: بدین معنا که این سیاست علم است که به مشاهده و بررسی پدیدة‌ مجرمانه می‌پردازد.

مرحلة ‌دوم: مرحلة اعمال این سیاست می‌باشد (هنر وفن اجراء).

آنسل می‌گوید: ما طرفدار سیاست جنائی دفاع اجتماعی هستیم. وی در این رهگذر مسائلی را مطرح و ابراز می‌دارد که عبارتند از:

1-
خودداری از اعمال نظام کیفری بطور خودکار یعنی نباید به محض وقوع جرم متوسل به مجازات شد.

2-
تدوین نظام پیشگیری از جرم که به ابزارهای متنوع تکیه می‌کند.

3-
اتخاذ یک سیاست اجتماعی سنجیده که جنبة حمایتی از جامعه داشته و ارتباط بین افراد را تشویق و تسهیل کند. (حمایت از جامعه یعنی مطلع کردن مردم از جرم و شکل دادن افکار آنها و به عبارتی منظور داشتن مردم و افکارشان).

او معتقد است که برای مجازات سالب آزادی باید مجازاتهای جانشین در نظر گرفته شود. بالاخص در مورد حبس‌ کوتاه مدت، مگر در مورد مجرمین خطرناک. باید یک نظام واقع‌گرا و بشر دوستانه تدوین شود که بتواند از نظر قضایی و غیر قضایی اصول اخلاقی را تأمین کند. آقای آنسل در مورد پیشگیری اعتقاد به دو مرحله‌ای بودن آن داشت:

1
ـ مرحله موقت و فوری: دراین مرحله نکاتی را بیان می‌دارد که‌ حاکی‌ از این فوریت و عدم‌ دوام است:‌

الف) اتخاذ تدابیری که اگر وقوع جرم را غیر ممکن نمی‌کند آنرا مشکل می‌سازد.

ب) استفاده از پلیس برای پیشگیری از جرم.

ج)‌ درمان و اصلاح مجرم با مطالعة وی از لحاظ جسمی و روانی برای جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم. مانند معتادین

د) مبارزه با شرایط بد مسکن و حمل و نقل شهری و زاغه‌نشینی و مسئلة الکل و داشتن سلاح و......

2
ـ مرحلة میان مدت و دراز مدت: در این مرحله برعکس دورة قبل آقای آنسل معتقد است که باید در سطح کل جامعه و محیطهای مختلف اقدام به تعلیم و تربیت و آموزش افراد جهت اصلاح و پیشگیری از جرم کرد. به این ترتیب مشاهده می‌شود که مارک آنسل پس از جنگ دوم جهانی مفهوم سیاست جنائی را بطور موسع ذکر می‌کند. او علاوه بر تدابیر کیفری، به تدابیر پیشگیرانه و تربیتی نیز توجه داشت. او سیاست جنائی را رشته‌ای از سیاست اجتماعی یک دولت می‌داند نه صرف سیاست کیفری.

خانم دلماس مارتی قدمی از آنسل جلوتر گذارده و در بیان مفهوم این سیاست می‌گوید: «سیاست جنائی مجموعه روشهایی است که از طریق آنها پیکره جامعه پاسخهای لازم به پدیده مجرمانه را سازمان می‌بخشد».

مقصود او از مجموعه روشها و پاسخها این است که باید واکنش جامعه و دولت رنگ کیفری، مدنی، اداری، پزشکی و ... داشته باشد مانند ترک اعتیاد و مسئله تخلفات و نیز جنبه حمایتی داشته باشد نظیر نگهداری اطفال و نوجوانان خطرناک در مراکز بازپروری. این اقدامات می‌تواند از طریق دولت انجام شود مانند مورد خلافها، یا از طریق انجمنها و نهادهای اجتماعی اعمال بشوند.

در اوایل سالهای 1970 میلادی خانم وُدو پیوِک پرسشنامه‌ای از نظرات متخصصان حقوق کیفری و سیاست جنائی کشورهای مختلف را بررسی کرده و نتایجی در مورد سیاست جنائی به دست آورده است که عبارت است از:

1
ـ اینکه مسئله جرائم و مجازاتها جزء سیاست جنائی است.

2
ـ مسئله پیشگیری از جرم نیز جزء این سیاست است.

3
ـ مسئله مدیریت اداره بزهکاری اطفال نیز داخل در این سیاست است البته در کشورهایی که دادگاه اطفال دارند.

4
ـ مسئله بازآموزی بزهکار نیز این گونه است.

5
ـ بایستی آثار تصمیمات و تدابیر نهادهایی که در ارتباط با کنترل جرم اقدام می‌کنند را مطالعه نمود.

با بیان این تحولات در مفهوم سیاست جنایی ابعاد آن را به اختصار ذیلاً بیان می‌داریم:

1
ـ سیاست جنائی به معنای امروزه بسیار پیچیده بوده و جنبه علمی (نظری) و هنری (عملی) دارد.

2
ـ سیاست جنائی علمی است نه جزمی. زیرا که از سایر رشته‌های علمی در کنار حقوق جزا بهره‌مند می‌شود.

3
ـ پویاست نه ایستا. زیرا که به دنبال مطالعات خود می‌تواند ابزارهایش را متحول ساخته و تغییر بدهد.

4
ـ ناظر به آینده است تا بزهکاری را در آینده مهار کند.

5
ـ سیاست جنائی جنبه قانونی و هنجاری دارد، زیرا که این سیاست براساس قانون به اعمالی می‌پردازد که آن را خلاف و جرم دانسته است. لذا طی دو قرن مفهوم سیاست مورد نظر از حالت سرکوبگرانه به حالت اجتماعی رسیده است.

در پایان این مقوله مفید است که اشاره گردد برخی از نویسندگان در امر تحول یاد شده و کاستن بار سیاست جنائی نظراتی ابراز داشته است که حول سه محور است:

1
ـ کیفر زدائی1: نظیر مورد سقط جنین در فرانسه. زمانی که مشاهده کردند که زنان بهر تقدیر و حتی با مسافرت به خارج از کشور اقدام به سقط جنین (که جرم بوده است) می‌نمایند، تدریجاً مقنن کشور فرانسه جنبه کیفری آن را ساقط نمود و مجازات را از این عمل برداشت.

2
ـ جرم زدائی1: در این مورد همان مثال قبل گویاست که وقتی عملی که جرم بوده است را مقنن جرم نداند، آنگاه است که دیگر مرتکبین آن را نیز مجازات و کیفر نمی‌نمایند. البته معتقدند که برای کم کردن بار سیاست جنائی باید دامنة جرائم را محدود ساخت و برخی اعمال را جرم ندانست،‌ مانند سقط جنین.

3
ـ حذف یا الغای نظام کیفری2: این گروه که مخالف کیفر هستند سه پیشنهاد دارند:

الف- لغو نظام کیفری و جایگزین کردن نظامی که جنبه فشار نداشته باشد.

ب- برقراری نظامی که بر حقوق مدنی استوار باشد.

ج- برقراری نظامی که بر حقوق اداری استوار باشد.

1
ـ اصطلاح سیاست جنائی در سال 1803 میلادی با فوئرباخ، حقوقدان کیفری آلمانی به وجود آمده و متحول شد و از حالت کیفری صرف خارج و به شکل فعلی درآمد. این رشته از سال 1970 نیز جنبة‌ عملی هم به خود گرفت. پیشرفت صنعت و تکنولوژی در اروپا و آمریکا و پیدایش اشکال نوین جرم و رشد جرائم کلاسیک (قدیمی)‌ و جریحه‌دار شدن افکار عمومی سبب شد قانونگذاران و تصمیم‌گیران سیاست جنائی، یعنی کسانی ‌که مستقیماً یا غیر مستقیم در تدوین و اجرای سیاست جنائی دخالت دارند، به فکر واداشته شوند. به عنوان نمونه در فرانسه پس از گسترش خشونت و بزهکاری مسئولین آن کشور به فکر اقدامات و یافتن تدابیری در جهت مبارزه ‌با این امر افتادند. در این ارتباط کمیته‌ای بنام (کمیتة‌ مطالعات خشونت و بزهکاری) از طریق ریاست جمهوری تشکیل و پس از یک سال تلاش نتایج مطالعات خود را همراه با توصیه‌ای در مورد سیاست جنائی تقدیم رئیس‌جمهور و دولت کرد. این کمیته از حقوقدانان   -جرمشناسان - جامعه‌شناسان - پزشکان و مهندسان شهرسازی و...... تشکیل شده بود. این کمیته پنج موضوع را مطالعه کرد:

1.
جنبة‌روانشناسی و جرم‌‌شناسی ‌جرم.

2.
نقش شهرسازی و مسکن و تغیرات فرهنگی بر جرم.

3.
رابطة اقتصاد و درآمد و نیز رابطة طبقاتی و جرم (مسئله رنگین‌ پوستان - ثروتمندان و...).

4.
جوانان و جرائم ارتکابی آنها در آینده و حمایت از آنها در برابر رسانه‌های گروهی.

5.
مسئلة زندانها و کنترل اجتماعی و اثر آن با بزهکاری. مقصود از این کنترل از طریق ارگانها و نهادهایی در راه مبارزه با جرم وکنترل آن و پیشگیری از آن نقش دارند می‌باشد: نتایج مطالعات جلسات و کمیته‌های عمومی بصورت 105 توصیه خطاب به تصمیم‌گیران کشور ارائه گردید و این توصیه‌نامه در واقع یک سیاست جنائی بود. وجود این کمیته و کمیسیونها را در سایر کشورهای اروپای غربی و آمریکا نیز می‌توان مشاهده نمود. در آمریکا «کمیسیون مشاورة ملی در مورد عدالت کیفری، معیارها و اهداف عدالت کیفری امریکا» تشکیل گردیده و درجهت کنترل و مبارزه با بزهکاری اقدام به یک سلسله مطالعات اساسی نمود. در همین رابطه در کشور کانادا نیز «کمیسییون اصلاح حقوقی» تشکیل شد. این دو مرجع فی الواقع نقش تجدید نظر در قوانین جزائی امریکا و کانادا را بعهده داشتند.

در سوئد شورایی بنام «شورای ملی سوئد پیرامون جلوگیری از جرم» به وجود آمد. پیدایش این شوراها و انجمنها بدان جهت بود که دولتها مصمم شده بودند که درکنار سایر مسائل مانند: بهداشت، آموزش...... برنامة مبارزه با جرم بر مبنای مطالعات علمی را نیز مدنظر قرار بدهند. البته این موضوع اساساً از سالهای 1970 به بعد بود که متوجه خشونت و جرم در سطح گسترده شدند.

بدنبال بوجود آمدن عبارت سیاست جنائی، مطرح شدن آن و سپس تحول معنایآن در زمان و کاربرد آن، مسئله تحول آن  در مکان مطرح است. یعنی بدنبال افزایش حجم جرم،  سیاست جنائی بین‌الملل بوجود آمده و دولتها پس از اینکه جرائم در سطح کشورهای مختلف بطور فزاینده‌ای زیاد شد تصمیم گرفتند که بشکل منطقه‌ای، ملی، و جهانی با آن مبارزه کنند.

در بعد بین‌المللی دو گونه نهاد بودند که درامر مبارزه مشارکت داشتند.

1
ـ نهادهای غیر رسمی و بعبارتی نهادهایی که وابسته به سازمان ملل نبودند. این نهادها عبارتند از:

الف) انجمن‌ بین‌المللی حقوق کیفری: این انجمن در اوایل قرن بیستم با کوششهای آدلف پرنس برای هماهنگی قوانین کیفری در کشورهای مختلف و تهیه و تدوین حقوق جزائی بین‌المللی در مقطعی از زمان تشکیل گردید. لیکن این انجمن بدلیل مخالفتهایی که از سوی دولتها با آن شد به مرحلة اجراء در نیامد.

ب) جامعه بین‌المللی جرم شناسی: انجمن مزبور در سال 1934 با هدف ارتقاء‌ سطح جرم‌شناسی در سطح جهانی تأسیس گردید. این انجمن در حال حاضر نقش مشورتی برای سازمان ملل متحد داردGetBC(10);
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:36 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 طبق بند الف عقد نامه ؛ هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و تقاضای طلاق به تشخیص دادگاه ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار وی نباشد ،زوج موظف است تا نصف دارایی موجود خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را بلا عوض به زوجه منتقل نماید. منظور از دارایی زوج آن دسته از اموالی است که در زمان زوجیت و زندگی مشترک برای شوهر حاصل شده است ؛ شرائط مزبور شامل اموالی که شوهر قبلاً بدست آورده نمیگردد. برخی از حقوقدانها و فقها آن را شرطی باطل میدانند آن هم به این دلیل که شرط بر سر اموالی است که هنوز به وجود نیامده و مجهول میباشد .

صرفنظر از نظریه فوق ؛ سوالی که در اینجا که مطرح است اینست آیا فرهنگ کشور ما ظرفیت پذیرش چنین شرطی را دارد یا خیر؟

شرط انتقال نصف دارائی مرد به زن در هنگام طلاق در کشورهای اروپایی بدون قید و شرط پذیرفته شده و آنان به اشتراک روابط مالی زوجین اعتقاد دارند و آن را برابری زن و مرد میدانند اما ایران از جمله کشورهائی است که اعتقاد به جدائی اموال زن و مرد دارد و حتی آن را حق تبعی منحصراٌ به نفع زن میداند در صورتیکه در عمل هیچگونه ضمانت اجرائی برای اجرای این شرط وجود ندارد و در بیشتر موارد زوج با اقدام به انتقال اموال خود به دیگری زوجه را در امکان دسترسی به این دسته از اموال مأیوس مینماید .

گاهی برخی از زنان سالها در تأمین امرار معاش خانه دوشادوش مرد کار میکنند و در اموال مشترک سهیم هستند اما در هنگام جدائی نمیتوانند سهم خود در همین اموال را ثابت نمایند و حقوق ایشان نادیده گرفته میشود.

در حال حاضر زوجین فقط این شرط را امضاء مینمایند  اما عملا و تا کنون در رویه جاری دادگاهها مشاهده نگردیده در طلاقهایی نیز که به درخواست مرد باشد زنی بتواند نیمی از دارائی وی را از آن خود نماید.

تعدادی از شروط ضمن عقد در عقد نامه ذکر گردیده است اما بنظر کافی نمیآید .در مورد شرط تنصیف دارایی مرد در هنگام طلاق بهتر است با عباراتی قانونی و مشخص و منجز ؛ مجددا بنا به درخواست زوجین توسط سردفتردر عقد نامه درج گردد مثلا: زوجین متعهد می‌شوند هنگام مفارقت و جدائی اعم از اینکه به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن تمامیه اموالی که بعد از ازدواج دائم در زندگی مشترک به دست می‌آورند بین آنها به تساوی تقسیم شود.

ایضاً بهتر است این شرط به صورت نهادی قانونی درآید و این حق برای زوجه نیز در نظر گرفته شود و در صورتیکه زوجه هم خواهان طلاق است بتواند سهمی از اموال مشترک داشته باشد ؛ همچنین اموال شوهر قبل از ازدواج مشخص گردد تا اموالی که بعد از ازدواج بدست میآید محاسبه و تا حدودی راه را برای انتقال اموال توسط زوج ببندد و به این ترتیب زوج نتواند قبل از طلاق اموال خود را به دیگری منقل نماید.

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

د ر قانون مجازات عمومي و قانون مجازات اسلامي ايران ، مقررات خاصي براي قتل فرزند توسط مادر

به چشم نميخورد بنابراين مجازات اين قتل نيز همچون بقية قتلها ، قصاص ميباشد و قصاص هم قابل تخفيف نيست . اما قانون مجازات اسلامي صورتي را پيش بيني كرده است كه در قوانين كيفري خارجي بجز كشورهايي كه حقوِ كيفري آنها تحت تاثير فقه اسلامي ميباشد ، سابقه ندارد و آن قتل فرزند توسط پدر ميباشد . ماده 220 قانون مجازات اسلامي در اين خصوص آورده است :

« پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نميشود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد . »

ادارة حقوقي قوة قضائيه در نظريه شماره 9076/7 ـ 7/1/1368 آورده است :

« برابر ماده 32 قانون راجع به مجازات اسلامي اقدامات والدين و . . . به منظور تاديب يا محافظت اطفال جرم نيست مشروط به اينكه در حدود متعارف تاديب و محافظت باشد و نيز برابر ماده 16 قانون حدود و قصاص پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد فقط به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول محكوم و تعزير ميشود . بنابراين به موجب اين دو ماده چنانچه پدري فرزند خود را به قتل برساند قابل تعقيف كيفري ميباشد النهايه به جاي قصاص بايد ديه بپردازد ولي اين امر در مورد مادر تجويز نشده است و در صورت ارتكاب قتل عمد فرزندش مجازات او تابع مقررات مربوط به قصاص خواهد بود . »

ممكن است گفته شود قانونگزار ايران مساله قتل فرزند توسط مادر را به قواعد عمومي واگذار كرده است و نيازي به برقراري مقررات خاص نداشته است و آنچه كه در قوانين خارجي به عنوان عوامل تخفيف مجازات قتل پيش بيني شده است در حقوقِ ايران هم براساس قواعد عمومي حاكم بر جرائم تامين ميشود :زيرا اين موارد منحصر دو صورت است و هر دو صورت تابع احكام عام است كه  به آن اشاره خواهد شد.....  

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

 
مجموعه سؤالات و پاسخ‌هاي آزمون حقوق كار
سؤالات تستي
1- در كدام يك از موارد زير عرف كارگاه صريحاً به عنوان منبع حقوق كار تلقي شده است؟(مطابق قانون كار 1369)
الف- تعيين فواصل زماني پرداخت حق‌السعي و خدمات رفاهي كارگران
ب- تعيين مزاياي كارگر و طبقه‌بندي مشاغل كارگاه                
ج- تعيين فواصل زماني پرداخت حق‌السعي و طبقه‌بندي مشاغل كارگاه(گزينه صحيح)
د- هر سه گزينه
2- تفاوت توصيه‌نامه و مقاوله‌نامه سازمان بين‌المللي كار در چيست؟
الف- الزام‌آور بودن مقاوله‌نامه براي كشورهاي عضو ملحق شده به آن(گزينه صحيح)
ب- اكثريت مورد نياز براي تصويب
ج- مرجع تصويب توصيه‌نامه و مقاوله‌نامه                         د- گزينه الف و ب
3- كدام گزينه خصوصيات قرارداد كار را به طور كامل و جامع بيان كرده است؟
الف- عقد تشريفاتي، معوض، قائم به شخص، ذوجنبتين(نسبت به يك طرف لازم و نسبت به يك طرف جايز)
ب- عقد رضايي، معوض، لازم، همراه با تبعيت حقوقي و اقتصادي
ج- عقد تشريفاتي، معوض، لازم، قائم به شخص، همراه با تبعيت حقوقي و اقتصادي
د- عقد رضايي، معوض، ذوجنبتين، قائم به شخص، همراه با تبعيت حقوقي و اقتصادي(گزينه صحيح)
4- كارفرما مدتي پس از انعقاد قرارداد كار فوت مي‌كند. در اين صورت وضعيت حقوقي قرارداد پس از انتقال قهري كارگاه به وراث چه مي‌شود؟
الف- عقد توسط وراث قانوني كارفرما قابل فسخ است، زيرا قرارداد كار قائم به شخص مي‌باشد.
ب- كارگر و يا وراث قانوني كارفرما مي‌توانند قرارداد را فسخ كنند، زيرا قرارداد كار عقد جايز است.
ج- تغييري در وضعيت حقوقي قرارداد حاصل نشده و كارگر و وراث قانوني كارفرما ملزم به اجراي تعهدات قرارداد كار مي‌باشند.
د- وراث قانوني كارفرما، كارفرماي جديد و قائم‌مقام تعهدات و حقوق كارفرماي سابق بوده و نمي‌توانند قرارداد را فسخ و كارگر را اخراج نمايند. ولي كارگر در هرحال مي‌تواند قرارداد كار را فسخ نمايد.(گزينه صحيح)
5- موارد ممنوعيت قانوني افراد براي انجام موضوع قرارداد كار در مفهوم خاص قانون كار، در كدام گزينه ذكر شده است؟
الف- كار اتباع بيگانه و فعاليت‌هاي مخالف اخلاق حسنه
ب- نامشروع بودن موضوع قرارداد و فعاليت زن در مشاغل ممنوع
ج- كار اتباع بيگانه و مشاغلي كه انجام آنها نيازمند گواهينامه و يا مجوز خاص است.(گزينه صحيح)
د- گزينه الف و ج
6- ساعت كار روزانه كدام يك از كارگران ممكن نيست با توافق طرفين قرارداد كار كمتر يا اضافه بر ميزان مقرر تعيين مي‌گردد؟
الف- كارگران مشاغل عادي                                  ب- كارگران مشاغل سخت و زيان‌آور(گزينه صحيح)
ج- كارگران مشاغل كشاورزي                                د- گزينه ب و ج
7- مرخصي بارداري و زايمان كارگران زن در حال حاضر چند ماه است؟
الف- زايمان عادي 3 ماه و زايمان توأمان 3 ماه و 14 روز
ب- زايمان عادي 4 ماه، زايمان توأمان دوقلو 5 ماه و سه‌قلو يكسال
ج- زايمان عادي 6 ماه، زايمان توأمان دوقلو 5 ماه و سه‌قلو يكسال
د- زايمان عادي و توأمان دوقلو 6 ماه و زايمان توأمان سه‌قلو يكسال(گزينه صحيح)
8- مزدي كه در برابر ميزان كار انجام شده و يا محصولات توليدي به كارگر تعلق مي‌گيرد، ............... ناميده مي‌شود.
الف- كارمزد(گزينه صحيح)                                      ب- مزد ساعتي
ج- كارمزد ساعتي                                                  د- روزمزد
9- حداقل دستمزد مصوب شوراي عالي كار تابعي است از متغيرهاي:
الف- امكان تأمين معيشت يك خانواده با تعداد افراد متوسط كه توسط مراجع رسمي اعلام مي‌گردد.
ب- درصد تورم ساليانه اعلامي از سوي بانك مركزي و گزينه الف(گزينه صحيح)
ج- ويژگي‌ها و خصوصيات شغل و ميزان تخصص و تجربه مورد نياز
د- مشخصات جسمي و روحي كارگر و خانواده وي و گزينه الف و ب
10- وضعيت حقوقي قرارداد مشروط به شرط عدم ازدواج كارگر زن چيست؟
الف- عقد و شرط باستناد اصل آزادي قراردادي و حاكميت اراده‌ها صحيح است.
ب- عقد و شرط هر دو باطل هستند.
ج- شرط بدليل سلب و نقض حقوق بنيادين بشر باطل بوده ولي مبطل عقد نيست.(گزينه صحيح)
د- شرط بدليل مغايرت با ماهيت قرارداد كار باطل بوده ولي مبطل عقد نيست.
11- مزد مبنا عبارت است از ..........
الف- مجموع مزد شغل و مزایای ثابت پرداختی به تبع شغل در كارگاههاي داراي طرح طبقه‌بندي مشاغل.
ب- مجموع مزد گروه و پايه در كارگاههاي فاقد طرح طبقه‌بندي مشاغل.
ج- مجموع مزد سنوات و مزایای ثابت پرداختی به تبع شغل در كارگاههاي فاقد طرح طبقه‌بندي مشاغل.
د- مجموع مزد گروه شغل و مزد سنوات در كارگاههاي داراي طرح طبقه‌بندي مشاغل.(گزينه صحيح)
12- شرايط ارجاع كار اضافي بيش از 4 ساعت در يك شبانه‌روز كداميك از موارد زير مي‌باشد؟
الف- موافقت كارگر                                           ب- پرداخت 40% اضافه بر مزد هر ساعت كار عادي
ج- در موارد استثنايي و حداكثر 8 ساعت              د- همه موارد(گزينه صحيح)
13- آيا نحوه رسيدگي به شكايايت طرفين قرارداد در ديوان عدالت اداري تفاوتي با رسيدگي مراجع حل اختلاف قانون كار دارد؟
الف- خير، رسيدگي مراجع مذكور يكسان بوده و با ورود در ماهيت دعوا انجام مي‌شود.
ب- بلي، رسيدگي در ديوان عدالت اداري واجد وصف اداري بوده ولي در مراجع حل اختلاف واجد وصف كاملاً قضايي است.
ج- بلي، رسيدگي در ديوان عدالت اداري واجد وصف قضايي و ماهوي بوده ولي در مراجع حل اختلاف به صورت صوري و شكلي مي‌باشد.
د- بلي، رسيدگي در ديوان عدالت اداري صرفاً از حيث نقض قوانين و مقررات و بدون ورود در ماهيت دعوا بوده ولي در مراجع حل اختلاف با ورود در ماهيت دعوا صورت مي‌گيرد.(گزينه صحيح)
14- در صورتي كه مراجع حل اختلاف فسخ قرارداد كار از سوي كارفرما را ناموجه تشخصي دهند، حكم صادره اصولاً حاوي چه تكاليفي خواهد بود؟
الف- اعاده به كار و پرداخت حق سنوات
ب- اعاده به كار و پرداخت حق‌السعي از تاريخ صدور حكم
ج- اعاده به كار، پرداخت حق‌السعي از تاريخ صدور حكم و پرداخت حق سنوات در صورت عدم تمايل كارگر جهت بازگشت به كار
د- اعاده به كار، پرداخت حق‌السعي از تاريخ فسخ ناموجه قرارداد و پرداخت حق سنوات در صورت عدم تمايل كارگر جهت بازگشت به كار(گزينه صحيح)
15- با فرض اينكه حق‌السعي آقاي الف بابت هر ساعت كار عادي 100 واحد باشد، محاسبه كنيد حق‌السعي ساعت اضافه‌كاري وي را در حالتي كه نوبت كار صبح و شب بوده و در نوبت شب مشغول به كار است
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

بررسي فقهي - حقوقي وضعيت متفاوت زن و مرد در طلاق
چكيده:
وضعيت طلاق در حقوق ايران، شايد مانند بسياري از كشورها، فراز و نشيبهايي را طي كرده است و هنوز هم آن گونه كه بايد و شايد، وضع تثبيت شده و كاملاً مشخص و روشني ندارد. بحث ما در اين بخش بررسي همه ابعاد و احكام طلاق نيست بلكه در مورد تفاوتهايي كه در خصوص توسل به اين وسيله براي برهم زدن عقد نكاح در حقوق ايران وجود دارد و مباني آن كه همانا موازين اسلامي فقه جعفري است مختصر بحث و تجزيه و تحليلي خواهيم داشت و شايد نتيجه‏گيري و نظر قطعي هم ارائه ندهيم بلكه نفس شرح و تحليل و شكافتن موضوع را براي بهره‏گيري خوانندگان و علاقمندان اين مباحث مفيد و مطلوب مي‏دانيم.
ابتدا سيري اجمالي در قوانين مختلف موضوعه در حقوق ايران و ساير كشورهاي اسلامي در مورد طلاق خواهيم داشت و آنگاه به شرح چگونگي اختيار و حق مرد و زن در توسل به اين طريق پرداخته و مقداري پيرامون مباحث فقهي آن بحث مي‏نماييم.
وضعيت زن و مرد نسبت به طلاق در قوانين موضوعه ايران
طبق قوانين موضوعه و معمول فعلي علي‏الاصول اختيار طلاق در دست مرد است، يعني مرد هر وقت بخواهد مي‏تواند اقدام به طلاق دادن زن خود بنمايد يعني ملزم نيست جهت خاصي را براي تصميم خود نسبت به طلاق دادن ذكر كند ولي اين محدوديت براي مرد وجود دارد كه اگر بخواهد طلاق دهد حتما بايد به دادگاه مراجعه نمايد و دادگاه به اميد رسيدن به سازش و منصرف كردن مرد از طلاق موضوع را به داوري ارجاع مي‏نمايد و طبعا براي مدتي مانع اجراي تصميم او مي‏شود؛ اما به هر حال اگر مرد مصمم بر طلاق باشد و كنار نيايد سرانجام دادگاه گواهي عدم امكان سازش صادر مي‏كند و با در دست داشتن آن مي‏تواند رسما طلاق را واقع و ثبت نمايد.
بنابراين اختيار مطلق و غير محدود مرد براي طلاق دادن طبق ماده 1133 قانون مدني، مطابق آخرين قانون مصوب در مورد طلاق فقط از لحاظ شكلي تا اين حد محدود شده كه مرد نمي‏تواند رأسا اقدام به طلاق دادن همسر خود نمايد بلكه بايد به دادگاه رجوع كند و طبعا مدت اعمال اين اختيار اندكي به عقب افتد. همچنين با توجه به نحوه تعبير ماده واحده مصوب سال 1371 و مذاكرات جانبي هنگام بررسي و تصويب به نظر مي‏رسد اگر مردي ريسك واقع ساختن طلاق به صورت غير رسمي را بنمايد و بدون مراجعه به دادگاه با ملاحظه شروط ماهوي صحت طلاق طبق قانون مدني زن خود را طلاق دهد؛ طلاقش صحيح و معتبر است. ولي البته امروزه كمتر كسي ريسك اين عمل و تبعات آن را مي‏پذيرد و حاضر به واقع ساختن طلاق به صورت غير رسمي مي‏شود.
با اين ترتيب مي‏توان گفت در حقوق ايران، عملاً، محدوديتي در اعمال اختيار طلاق براي مرد ايجاد شده است، زيرا براي ثبت طلاق ناگزير بايد به دادگاه مراجعه و اجازه دادگاه را كه همانا گواهي عدم امكان سازش است دريافت نمايد.
ولي زن اگر متقاضي طلاق باشد، علاوه بر آن كه بايد به دادگاه مراجعه نمايد، درخواست طلاق خود را نيز بايد در قالب يكي از موارد خاص پيش‏بيني شده در قانون مدني، يعني ترك انفاق يا عسر و حرج مطرح نمايد و آن را ثابت كند يا در ضمن عقد بر شوهر شرط يا شروطي كرده و وكالت گرفته كه در صورت تخلف از آن شروط خود را مطلقه نمايد و در دادگاه، گرفتن وكالت و تخلف از شرط را اثبات نمايد تا موفق به اخذ گواهي عدم امكان سازش شود.
همچنين زن مي‏تواند با بخشيدن مهريه يا بذل مال ديگري به شوهر، موافقت او را براي طلاق جلب كند و در اين صورت با توافق از دادگاه درخواست طلاق نمايند.
به هر حال، در اصل درخواست طلاق، اين تفاوت بين زن و مرد، در حال حاضر وجود دارد. تفاوت ديگر اين كه پس از گرفتن گواهي عدم امكان سازش نيز اگر زن به موقع در دفترخانه حاضر نشد، مرد مي‏تواند با حضور در دفتر طلاق، صيغه طلاق را جاري و آن را به ثبت برساند. ولي اگر مرد حاضر نشد، زن بايد روند جديدي را طي كند و به دادگاه مراجعه نمايد و از نو حكم دادگاه را بر اجراي صيغه طلاق بگيرد.
تفاوت ديگر بين زن و مرد در مورد طلاق، مسأله حق رجوع است كه همچنان طبق ماده واحده قانون طلاق مصوب سال 1371 نيز براي مرد شناخته شده است و جز در موارد طلاق بائن، مرد اين حق را دارد كه در ايام عده يك طرفه تصميم به برگرداندن وضع به حال اول يعني برقراري وضع نكاح نمايد و در واقع طلاق را منتفي سازد و موافقت زن هم شرط نيست.
تقريبا مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه در حقوق ايران و طبق مقررات موجود فعلي اگر مردي از زن خود به هر علت و جهتي خوشش نيايد و مايل به ادامه زندگي زناشويي با او نباشد، مي‏تواند با طرح درخواست خود در دادگاه و مؤثر واقع نشدن نصايح دادگاه و مساعي داوران، گواهي عدم امكان سازش دريافت و زن را مطلقه نمايد. فقط طبق تبصره 6 ماده واحده قانون اصلاح مقررات طلاق سال 1371 اگر وقوع طلاق به خاطر سوء رفتار و قصور زن نبود شوهر به حكم دادگاه ملزم است به تناسب سنوات زندگي زناشويي و وضع مالي شوهر و نوع خانه داري زن، مبلغي را به زن بپردازد.
ولي اگر زن از شوهرش كراهت دارد و خوشش نمي‏آيد، در صورتي مي‏تواند از دادگاه، گواهي عدم امكان سازش دريافت كند كه يا بتواند ثابت كند وضعيت به گونه‏اي است كه ادامه زندگي زناشويي با شوهر عادتا غير قابل تحمل است و طبعا براي اين كار بايد اموري از قبيل بيماري خطرناك، يا اعتياد مضر يا سوء رفتار غير عادي شوهر و امثال آنها را ثابت نمايد. و يا بايد با دادن مالي به شوهر نظر و موافقت او را جلب كند و در واقع شوهر را حاضر به دادن طلاق بنمايد (از طريق خلع يا مبارات) و طبعا اگر شوهر حاضر نشد با گرفتن مال، زن را طلاق دهد، گواهي عدم امكان سازش صادر نخواهد شد. اين معني در قانون پيش‏بيني نشده كه اگر زن به هر علت از شوهر، خوشش نيامد و با انصراف از مهريه خود، خواستار طلاق بود، دادگاه بتواند گواهي عدم امكان سازش صادر كند و به تعبيري مرد را ملزم به طلاق نمايد. البته اگر مبناي فقهي اين مسأله حل شود، شايد بتوان با تفسير موسعي از ماده واحده قانون طلاق سال 1371، اين معني را برداشت نمود. در بحث مباني فقهي مربوط به طلاق خلع متعرض اين مسأله خواهيم شد.
اشاره‏اي به وضع طلاق در قوانين ديگر كشورهاي اسلامي
قوانين خانواده و احوال شخصيه عمده كشورهاي اسلامي نيز علي‏الاصول طلاق را در اختيار مرد مي‏دانند ولي بسياري از آنها از يك سو سعي كردند با الزام مراجعه به دادگاه و يا بيان علل و موجبات درخواست طلاق محدوديتهايي در اعمال اين اختيار ايجاد كنند و از سوي ديگر تلاش كردند تسهيلاتي براي درخواست طلاق و جدايي از جانب زن در مواردي كه ادامه زندگي زناشويي برايش دشوار و موجب ضرر است فراهم آورند، به عنوان نمونه اشاره‏اي به كشورهاي زير كه قوانين آنها در اختيار ما قرار داشت مي‏نماييم:
مصر: از ملاحظه مقررات مربوط به نكاح و طلاق و تفسيرهاي آن اين گونه برمي‏آيد: علي‏الاصول طلاق ايقاع است و مرد مي‏تواند مستقلاً طلاق را واقع سازد ولي زن هم مي‏تواند براي دفع ضرر از خود از دادگاه درخواست طلاق نمايد.2 از ماده 5 قانون اصلاحي طلاق مصوب سال 1985 چنين مستفاد است كه حتي ممكن است شوهر، زن را طلاق دهد بدون اين كه زن از آن مطلع گردد ولي البته آثار و حقوق مالي مترتب بر طلاق از زمان اطلاع زن حاصل مي‏شود.3 به هر حال طبق ماده 6 قانون مزبور كه در بحث فسخ هم به آن اشاره شد،4 زن مي‏تواند در صورتي كه مدعي باشد ادامه زندگي زناشويي براي او زيان‏آور است درخواست طلاق نمايد.
سوريه: طبق قانون احوال شخصيه سوريه نيز اختيار طلاق در دست مرد است و ماده 85 قانون مزبور مصوب سال 1953 مردي را كه داراي 18 سال تمام باشد داراي اهليت كامل براي طلاق دادن مي‏داند. زن نيز طبق ماده 105 در دو مورد يكي در صورت وجود عيوب مانع از عمل زناشويي و ديگري در مورد حدوث جنون شوهر بعد از عقد.
البته غيبت غير موجه بيش از سه سال و محكوميت به حبس بيش از سه سال و ترك انفاق نيز از موجبات درخواست طلاق از جانب زن مي‏باشد. (مواد 109 و 110) و طبق ماده 117 در صورتيكه پس از وقوع طلاق از ناحيه مرد، معلوم شود كه مرد بدون جهت موجهي زن را طلاق داده و زن از اين جهت دچار سختي معيشت شده است، دادگاه مي‏تواند مرد را با توجه به اوضاع و احوال به پرداخت مبلغي تا حد نفقه يك سال در حق زوجه محكوم نمايد.5
الجزاير: طبق قانون خانواده الجزاير6 نيز علي‏الاصول طلاق در دست مرد است ولي زن هم در مواردي مي‏تواند درخواست طلاق نمايد. ماده 48 قانون مزبور مصوب سال 1984 مي‏گويد: «طلاق عبارت است از انحلال عقد ازدواج و اين امر يا به اراده زوج و يا با توافق طرفين و يا با درخواست زوجه در حدود مقررات مواد 53 و 54 صورت مي‏گيرد، طبق ماده 49 طلاق بايد پس از گرفتن حكم از دادگاه صورت گيرد.
ماده 55 اين قانون پيش‏بيني كرده است كه نشوز هر يك از زوجين مي‏تواند موجب صدور حكم طلاق از ناحيه دادگاه گردد.7
لبنان: قانون احوال شخصيه مصوب سال 1917 با اصلاحات سال 1362،8 طلاق را در اختيار شوهر مي‏داند (ماده 102: الزوج المكلف اهل للطلاق) و او را ملزم مي‏داند كه پس از واقع ساختن طلاق، مراتب را به اطلاع دادگاه برساند. (ماده 110)9
عراق: طبق قانون احوال شخصيه عراق مصوب سال 1959 كه در سال 1978 و سالهاي بعد اصلاحات عمده‏اي مخصوصا در زمينه طلاق در آن بعمل آمده10 و دامنه درخواست طلاق قضايي افزايش يافته است، علي‏الاصول طلاق در دست مرد است و ممكن است با وكالت به زن واگذار شود و يا با حكم قاضي صورت گيرد. (ماده 34).
ماده 39؛ مراجعه به دادگاه احوال شخصيه و گرفتن حكم از دادگاه را براي دادن طلاق لازم مي‏داند و در عين حال مقرر مي‏دارد كه اگر مراجعه به دادگاه براي مرد ميسور نبود مي‏تواند طلاق دهد ولي لازم مي‏داند در زمان عده به دادگاه مراجعه كند و طلاق را ثبت نمايد.
در همين ماده پيش‏بيني شده كه اگر مردي زنش را طلاق داد و براي دادگاه روشن شد كه در اين امر بر زن ستم روا داشته و زن دچار ضرر شده است به درخواست زن، دادگاه شوهر را به پرداخت مبلغي كه مي‏تواند تا حد نفقه دو سال زن باشد، محكوم نمايد.
قانون احوال شخصيه عراق تحت عنوان تفريق قضايي، مواد مختلفه‏اي را كه هر يك از زوجين و بخصوص زوجه مي‏تواند درخواست طلاق كند بر شمرده است (ماده 43)
كويت: طبق قانون احوال شخصيه كويت نيز اصولاً طلاق در اختيار مرد است و ماده 97 قانون مزبور مي‏گويد: «طلاق عبارت است از انحلال عقد نكاح صحيح به اراده زوج يا قائم مقام او به لفظ مخصوص».11
در اين قانون از لزوم مراجعه به دادگاه و گرفتن حكم محكمه براي واقع ساختن طلاق از ناحيه مرد سخني نرفته است ولي تحت عنوان تفريق قضايي مواردي كه زن مي‏تواند از دادگاه درخواست صدور حكم طلاق نمايد مانند ترك انفاق، ايلاء12 ضرر، غايب بودن، و محبوس بودن ذكر شده است.
اندونزي: قانون ازدواج اندونزي مصوب سال13 1974 دف ايجاد اصلاحات و بهبود وضعيت حقوق زن در امر نكاح و طلاق و به تعبير مقدمه قانون ملاحظه مقررات اسلامي و مقتضيات زمان و تحولات عصر حاضر تنظيم و تصويب شده و در مورد طلاق ديدگاهي متفاوت ـ از بسياري از قوانيني كه به آنها اشاره كرديم ـ دارد. به هرحال طبق قانون طلاق، الزاما بايد طلاق در حضور دادگاه و پس از انجام مساعي لازم براي اصلاح و سازش صورت گيرد. هنگامي اجازه طلاق داده مي‏شود كه دلايل كافي و موجهي بر عدم امكان ادامه زندگي زناشويي وجود داشته باشد (ماده 39) درخواست طلاق نيز حتي اگر از سوي زوج باشد بايد ضمن داد خواستي تقديم دادگاه گردد و موجبات در خواست طلاق در آن ذكر گردد (ماده 14 آيين نامه اجرايي قانون ازدواج سال 1975). ماده 19 همان آيين نامه موجبات درخواست طلاق از قبيل ارتكاب جرم، اعتياد به الكل و مواد مخدر، قمار، ترك زندگي خانوادگي، محكوميت 5 سال به زندان، سوء رفتار و امثال آنهاست در چندين بند ذكر شده است.
تقريبا قانون ازدواج اندونزي در قسمت طلاق نظير قانون حمايت خانواده مصوب سال 1353 ايران است.
مالزي: با اين كه مالزي يك كشور بزرگ اسلامي است كه اكثريت سكنه آن را مسلمانان تشكيل مي‏دهند و دين رسمي و يا به تعبير قانون اساسي مالزي،14 دين دولت، دين اسلام است، ولي اقليت بزرگ و معتنابهي غير مسلمان نيز در آن زندگي مي‏كنند، مالزي داراي دولت فدرال است كه مركب از سي ايالت مي‏باشد. برخي از قوانين و مقررات تابع حكومت فدرال است و در بعضي از زمينه‏ها هر ايالت مقررات خاص خود را وضع و اجرا مي‏نمايد. در زمينه مسائل مربوط به نكاح و طلاق در مالزي يك سلسله مقررات عرفي و مربوط به فدرال وجود دارد و در عين حال در ايالات مختلف مقررات مذهبي اسلامي در دادگاهها رايج و قابل اجرا است.15
در ارتباط با طلاق، قانون ازدواج و طلاق سال 1976 و اصلاحات بعدي آن بطور كلي حاكم است كه طبق آن قانون، طلاق بايد با حكم دادگاه صورت گيرد و درخواست طلاق قبل از انقضاء دو سال از تاريخ ازدواج، در دادگاه پذيرفته نمي‏شود.
درخواست طلاق از سوي هر يك از زوجين ممكن است مطرح شود و در صورتي دادگاه حكم طلاق مي‏دهد كه ادعاي متقاضي طلاق، بر غير قابل تحمل شدن ادامه زندگي زناشويي با دلايل و رسيدگيهاي لازم ثابت شود. مواردي چون ارتكاب زنا، سوء رفتار شديد، ترك زندگي خانوادگي براي مدت دو سال، از جمله علل موجه، درخواست طلاق مي‏باشد.
در صورتي كه پس از گذشت حداقل 2 سال از تاريخ ازدواج، زوجين متفقا متقاضي طلاق باشند و درخواست مشترك خود را به دادگاه تقديم نمايند و دادگاه مطمئن شود كه طرفين آزادانه بر درخواست طلاق، توافق كردند، حكم طلاق را صادر مي‏نمايد.16
در ايالات مسلمان نشين علي‏الاصول طلاق تابع مقررات اسلامي است و عمدتا شوهر حق دارد زن را وفق موازين اسلامي طلاق دهد ولي هر يك از ايالات، برخي مقررات خاص خود را دارند كه شبيه مقرراتي است كه از قوانين ديگر كشورهاي اسلامي نقل كرديم. در بعضي از ايالات، شوهر مجاز است طبق موازين مذهبي زن خود را طلاق دهد ولي بايد مراتب را به ثبت محل اقامت خود گزارش دهد كه به ثبت برسد. در بعضي از ايالات طلاق بايد حتما در حضور قاضي و پس از بررسي و رسيدگي او و سعي در اصلاح و سازش صورت گيرد. طبق مقررات برخي از ايالات (سلانگر selangor) درخواست طلاق بايد در فرمهاي مخصوص به دادگاه تقديم شود و جز با موافقت زن و تاييد دادگاه، طلاق صحيح نيست.17
با ملاحظه تعدادي از قوانين كشورهاي اسلامي و مقررات مختلف آنها در مورد طلاق، چنين به نظر مي‏رسد كه قوانين مزبور نيز عمدتا اختيار طلاق را در دست مرد مي‏دانند ولي در بسياري از آنها سعي شده موارد درخواست طلاق از سوي زن نيز افزايش يابد و محدوديتهايي هم براي اعمال مطلق اين اختيار از سوي مرد پيش‏بيني شده كه حداقل آنها الزام مراجعه به دادگاه و گرفتن حكم يا اجازه طلاق از سوي دادگاه است. طبيعتا برداشت كلي اين است كه از لحاظ موازين اسلامي حق طلاق با مرد است كه بدون رضايت و موافقت زن مي‏تواند طلاق را واقع سازد و در موارد خاص و استثنايي، زن مي‏تواند با مراجعه به دادگاه طلاق بگيرد.
قوانين موضوعه كشورهاي مختلف اسلامي عمدتا با توجه به اوضاع و احوال و مقتضيات زماني و مكاني و تحولات پيش آمده در روابط اجتماعي زن و مرد و سوء استفاده مردان، در عمل، از اين اختيار و با تكيه بر دستورات اخلاقي اسلام و روح عدالت خواهي و انصاف، سعي كردند با حفظ اساس اين نظر به تناسب، تلطيفي در آن به وجود آورند. و حال بايد وضعيت طلاق را در مباني اسلامي و فقهي بررسي كنيم.
طلاق در مباني اسلامي و فقهي
در اين بخش ابتدا نگاهي اجمالي به نظر فقها در خصوص وضعيت طلاق از لحاظ ارتباط آن با مرد و زن و حدود اختيار هر يك از آنها در استفاده از اين حق مي‏افكنيم و سپس وضعيت آن را در قرآن و سنت مورد بررسي قرار مي‏دهيم.
استنباط عمومي فقيهان از مباني اسلامي بر مطلق بودن اختيار مرد در طلاق
برداشت عمومي و مورد اتفاق فقها و مفسرين اين است كه از ديدگاه اسلامي، اختيار طلاق در دست مرد است و علي‏الاصول مرد هر وقت بخواهد، اعم از اين كه جهت موجهي داشته باشد يا نه، مي‏تواند زن را طلاق دهد، و همانطور كه در صفحات پيش در مورد وضعيت طلاق در قانون مدني ايران اشاره شد، شرايط محدود كننده‏اي كه وجود دارد تعدادي از آنها مربوط به اهليت مرد به عنوان اجرا و استيفاي اين حقي كه قانون براي او شناخته، مي‏باشد از قبيل داشتن بلوغ، اختيار و يا نحوه اجراي صيغه طلاق و يا شرايط و وضعيت مربوط به حالات زن از قبيل بودن در طهر غير مواقعه مي‏باشد. البته از لحاظ اخلاقي هم توصيه‏هايي براي پرهيز از طلاق و در واقع عدم استفاده غير موجه از اين حق شده است. ولي به هر حال با قطع نظر از محدوديتها و ممنوعيتهاي اخلاقي، از لحاظ فقهي، و حقوقي، برداشت فقها از احكام قرآن و مباني اسلامي اين است كه طلاق حق مرد و در اختيار اوست. شايد بتوان گفت صريح‏ترين و جامع‏ترين بيان در اين خصوص از قاضي ابن البراج طرابلسي، فقيه و قاضي شيعي قرن پنجم هجري است http://gorbe66.persiangig.com/tasvir%20mataleb/law_header%20%2885%29.gifكه در كتاب المهذب در ابتداي بحث طلاق با نقل آيه شريفه: «يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن...»18 مي‏گويد:
«
خداوند طلاق را در اختيار مرد قرار داده نه زن و آن را براي مردان مباح كرده است. بنابراين اگر مردي، خواست زنش را طلاق دهد، او را مي‏رسد كه چنين كند، خواه علتي براي اين كار داشته باشد يا بدون علت بخواهد طلاق دهد، زيرا طلاق دادن براي او مباح شمرده شده است. البته طلاق دادن زن بدون جهت مكروه است. بنابراين اگر بدون جهت اقدام به طلاق نموده ترك افضل كرده است ولي گناه و خطايي به حساب او نمي‏آيد.»19
نحوه بيان مطلب از سوي ساير فقيهان نيز هر چند به اين صراحت و شفافيت نباشد ولي به هر حال همين تلقي را از حكم اسلامي و آيات قرآني از جانب آنها نشان مي‏دهد، اغلب آنها با مفروغ عنه دانستن حق و اختيار يك طرفه مرد، در مورد طلاق مبحث طلاق را با بيان شرايط مربوط به طلاق دهنده (مرد) و اجراي صيغه طلاق و حالت و وضعيت مورد طلاق يعني زن و اقسام طلاق، آغاز كرده‏اند. همين تلقي و برداشت، در مورد رجوع در ايام عده نيز وجود دارد، يعني وقتي از جانب مرد، طلاق واقع شد، غير از موارد ششگانه‏اي كه طلاق باين محسوب مي‏شود و حق رجوع براي مرد وجود ندارد. اصولاً مرد اين حق انحصاري را دارد، كه در ايام عده رجوع كند يعني همان اراده‏اي كه به تنهايي نكاح را بر هم زده است، مي‏تواند، طلاق را نيز از اثر بياندازد و باز وضعيت را به حال نكاح درآورد، بدون اين كه عقد جديد و موافقت و رضايت زن لازم باشد، و همانطور كه در بحث پيشين به آن اشاره شد هر لفظ و هر نوع عملي كه از مرد سرزند و نشان دهنده قصد رجوع باشد، حالت نكاح مجددا برقرار مي‏شود.
از بيان بعضي از فقها بر مي‏آيد كه ارتكاب برخي از اعمال در دوران عده از سوي مرد ولو معلوم نباشد كه همراه با قصد رجوع است، رجوع به حساب مي‏آيد، البته براي رجوع، بر خلاف طلاق، حضور شاهد نيز لازم نيست بلكه مستحب است. در اين قسمت هم بد نيست، به عنوان نمونه، بيان «قاضي ابن البراج» را نقل كنيم. وي پس از اشاره به برخي آيات كه دلالت بر حق رجوع مرد در طلاق دارد مي‏گويد:
«
زني كه به طلاق رجعي، مطلقه شده است، بوسيدن و آميزش با او براي مرد، حرام نيست، و اگر مرد، اقدام به اين اعمال نمود، همين امر، رجوع محسوب مي‏شود، شاهد گرفتن نيز، شرط صحت رجوع نيست ولي مستحب و مطابق با احتياط است. و هرگاه مرد به زن بگويد: به تو رجوع كردم اگر تو بخواهي، اين رجوع، صحيح نيست، زيرا خواست زن در مورد رجوع، اعتباري ندارد».20 شيخ طوسي نيز در كتاب نهايه رجوع را حتي با انكار طلاق، از سوي مرد يا با تقبيل و تماس با زن در ايام عده،21 محقق مي‏داند و گرفتن شاهد را لازم نمي‏داند ولي آن را مستحب مي‏داند و مي‏گويد: بودن آن در صورت اختلاف در وقوع رجوع كارساز خواهد بود.22
فقهاي اهل سنت نيز عموما طلاق را حق مرد و او را مالك طلاق مي‏دانند و همه بحثها در كتب فقه و تفسير در مورد چگونگي و شرايط استفاده از اين حق است.23 البته در طلاقهاي رجعي، در مورد رجوع نيز، خواست و رضايت زن، شرط دانسته نشده و صرفا حق مرد شناخته شده است.24
در دوره‏هاي اخير بعضي از فقيهان مخصوصا فقهاي عامه در مقام توجيه و بيان حكمت قرار ندادن اختيار طلاق در دست زوجه برآمده‏اند و دو چيز را علت عمده قرار گرفتن اختيار طلاق در دست مرد دانسته‏اند يكي عقلاني‏تر بودن رفتار مرد كه موجب مي‏شود سريع تصميم نگيرد و زوجيت را به هم نزند و ديگري مسأله تبعات مالي كه طلاق براي مرد دارد از قبيل دادن مهريه و نفقه ايام عده و در نتيجه عنايت او به حفظ علقه زوجيت بيشتر از زن است كه طلاق اين پيامدهاي مالي را براي او ندارد. آقاي «وهبه زحيلي» در كتاب «الفقه الاسلامي و ادلته» تحت عنوان «علت قرار گرفتن اختيار طلاق در دست مرد»، مي‏گويد: «اين كه اختيار طلاق در دست مرد قرار دارد علي رغم اين كه زن در عقد نكاح شريك مرد است، علتش حفظ كانون ازدواج و جلوگيري از گسستن سريع آن است، زيرا مرد كه مهريه داده و ملزم به دادن نفقه است معمولاً بيشتر عاقبت انديش و نگران از بين رفتن نكاح است تا زن و بنابراين به دو جهت سزاوارتر است كه حق طلاق به او د

 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

 
جزوه ثبت و امور حسبی

بنام خداوند جان و خرد    كز آن انديشه برنگذرد

مطالبي را كه در اين جلسات مورد بحث قرار خواهيم داد به لحاظ اهميت موضوعي عبارت خواهند بود از :
1.   
جايگاه امور حسبي و حقوق ثبت در حقوق ايران 2.    ارتباط اين دو رشته حقوقي با ساير رشته هاي حقوقي مثل حقوق مدني و حقوق كيفري .
3.   
جنبه هاي ترافعي مسائل حسبي ( در درخواستهاي صدور گواهي انحصار وراثت بصورت دعوي نسب و دعوي اختلاف در اصل نكاح و طلاق و دعوي مالكيت در درخواست تقسيم تركه – دعوي حجر – رفع حجر و ....) .
4.   
مسائل فرزند خواندگي و اهداء جنين – وضعيت اطفال متولد از نكاح موقت و زنا.
5.   
مسائل مرتبط با اظهارنامه ثبتي .
6.   
مسائل مرتبط با تحديد حدود .
7.    مسائل مرتبط با هيئت نظارت و صلاحيتهاي آن و شورايعالي ثبت .
8.    بحث در خصوص معاملات با حق استرداد و اصلاحات قانوني آن .
9.   
بحث در خصوص تعارض اسناد و علل حدوث آن و صلاحيت هيئت نظارت و مبناي تشخيص دادگاه در مورد سند معتبر.
10.   
بحث در خصوص معاملات معارض .
11.   
بحث در خصوص اسناد در حقوق موضوعه ايران ( جزوه مربوط ) و تحليل مقررات مواد 47 و 48 ق.ث .
12.   
بحث كلي در خصوص آئين نامه اجراي اسناد رسمي و آخرين اصلاحات و اختيارات مديران و روساي ثبتي در رسيدگي به اعتراضات به عمليات اجرائي و مرجع رسيدگي به تصميمات مذكور و تفاوت آن با دعاوي راجع به اعتراضات به دستور اجراي اسناد رسمي.
13.   
اولين بحث ما تعيين جايگاه امور حسبي و حقوق ثبت در مجموع مقررات موضوعه مملكتي است .
الف در مورد امور حسبي مي بايد مسئله بدينگونه تحليل گردد كه اين امور علي الاطلاق نه بعنوان رشته مستقل حقوقي بلكه به عنوان پايه تمام قوانين و مقررات عمومي و خصوصي آمرانه حضور محسوس داشته و وجود حق و اعمال آن مبتني بر فقدان موانع ناشي از امور حسبي است : تحليل مباني زير روشنگر خواهد بود .
1)    –
دائز مدار حقوق ، انسان است و حيات انساني از تاريخ انعقاد نطفه در رحم مادر به شرط زنده متولد شدن حاصل ميگردد و همان لحظه آغاز استحقاق داراشدن حق ميباشد.
2)    –
استحقاق داراشدن حق ( اهليت تمتع ) با امكان اعمال آن و اهميت استيفاء مقوله يكساني نيست و اعمال حقوق با توجه به نوع و چگونگي حق به مقدمات و شرايطي بستگي دارد كه از جمله مهمترين اين شرايط بلوغ جسمي و حصول رشد عقلي است .
3)    –
بحث حجر و شناخت افراد محجور كه مطابق ماده 1207 قانون مدني از تصرف در اموال و حقوق مالي خود ممنوع ميباشند از جمله مهمترين مسائل مطرح در امور حسبي است كه تمهيدات قانوني امور مربوط به اعمال حقوق آنها و كسانيكه ميتوانند به نمايندگي محجورين عهده دار امور آنها باشند بخش مهمي از مسائل امور حسبي را در بر مي گيرد . مسائل ولايت قهري پدر و جد پدري – حضانت – قيوميت و حدود اختيارات و محدوديتهاي اعمال اين نمايندگي در زمره مباحث امور حسبي قرار مي گيرد .
4)    –
فوت افراد هر چند پايان اهليت تمتع و بالما‏ل استيفاء حقوق ميباشد ليكن از نظر حقوقي منشاء پيدايش حقوق و تعهدات خاصي است كه تحت عناوين امور تركه – و اداره و تصفيه آن و و صايا و انواع وصيتنامه ها و مسائل مرتبط با ورثه و حدود قائم مقامي آنها در قبال تعهدات مالي متوفي بعنوان مسائل حسبي در خور بررسي است .
ب – قاعده كلي در مورد مسائل حسبي غير برافعي بودن آنست و بدون اينكه رسيدگي به آن متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه باشد دادگاهها مكلف به اقدام و اتخاذ تصميم نسبت به آن ميباشند ( ماده 1 ق امورحسبي ) . مثال بارز لزوم مهروموم تركه – رفع مهروموم – تعيين قيم – نصب امين- عزل قيم و حفظ و حمايت از صغار و مجانين و مراقبت از آنها بصورت تعيين قيم اتفاقي و نظارت در اعمال مالي قيم و امور مرتبط با ازدواج محجورين است .
1.   
عليرغم غير ترافعي بودن امور حسبي غالب مسائل حسبيه ميتواند واجد جنبه ترافعي شود مثل دعوي نسبدعوي اصل نكاح و طلاق – دعوي ابطال وصيت نامه – دعوي تقسيم تركه بافرض اختلاف در وراثت – زوجيت – ومالكيت .
2.   
ارتباط مسائل حسبي با نظم عمومي و آمره بودن آن ويژگي ديگر اين امور است . اين خصوصيت ، امور حسبي را از حيطه مسائل حقوق خصوصي و اصل آزادي اراده افراد در اعمال حقوق خارج كرده و براي آن جنبه عمومي و آمريت ايجاد مي نمايد كه لاجرم مستلزم نظارت و مداخله دولت بمعني وسيع كلمه و قوه قضائيه با نمايندگي دادستان به معني اخص در مسائل مرتبط با آن خواهد بود . ( لزوم تعيين قيم براي صغار بدون ولي قهري و نظارت در امور مالي صغار از طريق گزارشات ساليانه قيم و نيز ممنوعيت فروش اموال غير منقول صغار بدون اذن دادستان و عزل ولي قهري در صورت عدم رعايت غبطه صغير ( ماده 1184 اصلاحي قانون مدني ) .
ججايگاه حقوق ثبت در مجموعه ثبت در مجموعه قوانين موضوعه جايگاه حقوق عمومي و  با ويژگي آمريت آن ميباشد . در يك تعريف كلي ميتوان مسائل حقوق ثبت و اعمدتاً مسائل شكلي دانست كه نظارت و مداخله نهادهاي عمومي و دولتي در آن بصورت وسيع مشهود بوده و اعمال و اجراي آن در حيطه صلاحيت سازمان ثبت اسناد و املاك و نهاد مشخص حقوقي بنام دفاتر اسناد رسمي ميباشد .
بحث اعتبار اسناد رسمي و قابليت اجراي مفاد آن و صلاحيت دفاتر اسناد رسمي و سردفتران و نيز تخلفات و جرائم و مجازاتهاي مرتبط با كاركنان و اجزاء سازمان ثبت و دفاتر اسناد رسمي در اين رشته حقوقي مور بحث قرار مي گيرد بدون اينكه مفاهيم حقوقي مربوط به عقود – معاملات و اسناد مالكيت و اسباب تملك مورد بحث قرار گيرد .
حقوق ثبت و مسائل ثبتي ارتباط بسيار عميق و بنيادي با حقوق مدني دارد و همانطوريكه اشره شد مفاهيم حقوقي مرتبط با عقود و معاملات و ماهيت قراردادها و اسباب تملك خارج از محدوده حقوق ثبت بوده و جايگاه اين مباحث حقوق مدني است و بر اين اساس ميتوان ارتباط اين دو رشته حقوقي را مورد بررسي قرار داد ضمن آنكه اصل آزادي اراده در حقوق مدني جايگاهي در امور ثبتي نداشته و مسائل ثبتي عمدتاً آمره بوده و با نظم عمومي همراه است. مسائل ثبتي و امور آن بطور غيرمستقيم با حقوق كيفري برخورد دارد. دعاوي نظير فروش و معامله نسبت به مال غيرمنقول متعلق به غير در فرض اختلاف و مالكيت و تصرف عداوني نسبت به مال غير و جعل اسناد هر كدام به نحوي با حقوق ثبت مرتبط بوده و ناگزير از استمداد مباني اين رشته حقوقي است. اين در موقعيتي است كه ركن مسوليت كيفري و ترتب آن به فرد متفرع بر حصول بلوغ بوده ومحكوميت جزائي و محكوميت جزائي صغار و مجانين به جهت مغايرت با موازين حقوقي پذيرفته نيست و في الجمله در تحليل ركن معنوي جرم مباحث مرتبط با امور حسبي حضور وسيعي دارند. در تشخيص ميزان مسئوليت كيفري مباشر و مسبب وقوع جرائم نيز ناگزير از ورود به مسائل حسبي خواهيم بود. اين در حالي استكه اساساً مداخله قيم و ولي قهري در دعاوي كيفري و حقوقي مطرح عليه محجورين (بالاخص صغار و مجانين) و نيز تعيين قيم اتفاقي در جرائم نسبت به اولياء قهري اينستكه مسائل حسبي را با امور كيفري به وضوح نشان مي دهد. به لحاظ اهميت كمتر از ورود به مبحث ارتباط حقوق ثبت و امور حسبي در ساير رشته هاي حقوق اهتراز مي شود.
حقوق ثبت مدخل حل و فصل دعاوي حقوقي وكيفري
اشاره: مقاله اي كه در پيش رو داريم , با عنوان (تحليل مسائل ثبتي بر مبناي پرونده حقوقي مطرح) است:
قوانين, ضوابط ومقررات ثبت اسناد و املاك از جمله مباحثي هستند كه در حقوق ثبت مورد بحث و بررسي قرار مي گيرند. كلمه ثبت از نظر حقوق ثبت اصطلاحاً عبارتست از نوشتن قراردادها , معاملات و وضعيت املاك در دفاتر رسمي , تعريف سند يا اسناد نيز در ماده 1284 قانون مدني: ((سند عبارت است از هر نوشته اي كه در مقام دعوي يا دفاع قابل استناد باشد.)) و ماده 1286 همان قانون: ((سند بر دو نوع است: رسمي و عادي)) عنوان شده است همچنين ملك يا املاك از نظر حقوق ثبت و در رابطه با ثبت املاك عبارت است از مال غيرمنقول , البته نه به معناي آن كه در موارد 12 الي 18 قانون مدني تعريف شده , بلكه به معناي اخص آن كه در عرف هم ملك و املاك ناميده مي شود و فقط شامل زمين و بناي احداثي در آن است. بنا به تجربه به جرات مي توان ادعا كرد كه پرونده هاي حقوقي و كيفري با منشاء اختلاف ثبتي سنگين ,‌ پيچيده و در عين حال پر اهميت ترين دعاوي مطرح در مراجع قضايي را تشكيل مي دهد, بر اين اساس هدف غايي طرح اين مكتوب , صرفنظر از فايده اي كه براي منزلت آكادميك آن دارد, تبيين جايگاه حقوق ثبت در حقوق موضوعه ايران و ميزان اهميت و مدخليت آن در حل و فصل دعاوي حقوقي و كيفري , بخصوص براي آندسته از فعالان عرصه حقوق است كه ارتباط و آشنايي اندكي با اين حوزه از حقوق به معناي اخص دارند. در همين راستا به برخي از نظريان نوين در خصوص مسائل ثبتي كه در فرض پذيرش از سوي جامعه حقوقي مي تواند منشاء تحولات بنيادين در حقوق ثبت و نسبت آن با ساير بخشهاي حقوق به معناي اعم باشد, اشاره خواهد شد. همچنين به تناسب عنوان موضوعي مقاله عمده اي از مطالب معطوف به شرح وظايف و اختيارات هيات هاي نظارت و شورايعالي ثبت – مراجع رسيدگي كننده به دعاوي ثبتي – است كه در خاتمه جهت توضيح كاربردي و عملياتي مباحث ,‌ به تجزيه و تحليل نمونه اي از دعاوي ثبتي حقوقي (مختومه) خواهيم پرداخت. شرح مطالب مقاله به ترتيب ذيل است:
مقدمه
مبحث نخست: بررسي جايگاه و اهميت حقوق ثبت در دعاوي حقوقي و كيفري.
گفتار نخست: اهميت حقوق ثبت از حيث آثار ثبت رسمي.
گفتار دوم: اهميت حقوق ثبت از حيث جايگاه آن در تقسيم بنديهاي حقوق.
مبحث دوم: مراجع رسيدگي كننده به اشتباهات ثبتي.
گفتار نخست: هيات نظارت
گفتار دوم: شواري عالي ثبت.
مبحث سوم: تحليل نمونه راي راجع به اختلافات و اشتباهات ثبتي مطرح در مراجع قضايي.
مبحث نخست: بررسي و جايگاه و اهميت حقوق ثبت در دعاوي حقوقي و كيفري.
چنانچه پيش از اين تقرير شد پرونده هاي حقوقي و كيفري با منشاء اختلاف ثبتي از جمله مهمترين دعاوي مطرح در مراجع قضايي محسوب شده كه بلحاظ پيچيدگي و صعوبت مسايل مطرح در اينگونه دعاوي معمولا در رتبه اي پس از دعاوي قتل, نزاع هاي دستجمعي , ناموسي و همچنين دعاوي تجاري ناشي از قراردادهاي پيمانكاري قرار مي گيرند. جهت درك اين مدعا توجه به برخي نمونه هاي پرونده هاي حقوقي وكيفري با منشاء ثبتي كه ذيلاً عنوان مي گردد وافي به مقصود است:
الف- دعاوي كيفري:
1-
دعواي تصرف عداوني مدعي مالكيت اراضي به طرفيت متصرفي كه مترصد احداث اعياني است. ( در وضعيتي كه هنوز درخواست ثبتي بعمل نيامده باشد),
2-
دعواي تجاوز به اراضي ملي شده و املاك دولتي با وجود ادعاي سبق تصرف مالكانه متهم,
3-
دعواي جعل سند رسمي با تباني سردفتر و نيز دعاوي جعل معنوي سند رسمي,
4-
دعواي كيفري مربوط به معاملات معارض نسبت به اعيان و منافع و حقوق املاك ثبت شده,
5-
دعواي ابطال سند انتقال اجرائي ثبتي كه در جريان اجراي آن با علم به فوت متعهد در زمان صدور اجرائيه به طرفيت متوفي ادامه يافته است, از جنبه كيفري آن, و ... .
ب- دعاوي حقوقي:
1-
اعتراض به درخواست ثبت متصرف مدعي مالكيت از طرف مدعي مالكيت دارنده اسناد و بنچاق قديمي,
2-
دعواي خلع يد مالك ثبتي عليه مالك و متصرف عرصه و اعيان به داعيه (وقوع) اشتباه در پياده سازي محدوده ملك در طبيعت (با وجود مالكيت ثبتي متصرف),
3-
دعواي اعتراض به تحديد حدود از ناحيه مالك ثبتي مجاور به داعيه عدم متعابعت از حدود قطعي شده  پس از تحديد,
4-
دعواي ابطال تقسيم املاك مشاع به جهت عدم دخالت همه مالكين مشاع در امر تقسيم,
5-
دعواي ابطال سند انتقال اجرايي ثبتي كه جريان اجرائي آن با علم به فوت متعهد در زمان صدور اجرائيه به طرفيت متوفي ادامه يافته است, از جنبه حقوقي آن و دهها نمونه ديگر ...
اما به اعتقاد نويسنده به نظر مي رسد با توجه به تاثير گذاري وسيع, متنوع و تعيين كننده اي كه مسايل ثبتي در حل و فصل دعاوي حقوقي و كيفري دارد , نبايد به ذكر اين قليل اكتفا كرد, بدين منظور اهميت و جايگاه حقوق ثبت را از منظرهاي ديگري بررسي خواهيم كرد كه در قالب دو گفتار ارائه مي گردد.
گفتار نخست: اهميت حقوق ثبت از حيث آثار ثبت رسمي:
هدف از ثبت اسناد در يك بيان كلي رسميت و اعتبار بخشيدن و نتيجتاً استفاده از امتيازاتي است كه قانوني براي اسناد ثبت شده قائل گرديده است كه به برخي از امتيازات قانوني اشاره مي گردد: ماده 1292 قانوني مدني: (( در مقابل اسناد رسمي يا اسنادي كه اعتبار اسناد رسمي را دارند انكار و ترديد مسموع نيست و طرف مي تواند ادعاي جعليت نسبت به اسناد مزبور كند يا ثابت نمايد كه اسناد مزبور به جهتي از جهات قانوني از اعتبار افتاده است)),  ماده 1290 قانوني مدني : (( اسناد رسمي درباره طرفين و وراث و قائم مقام آنان معتبر است ... )) , ماده 70 قانون ثبت: (( سندي كه مطابق قوانين به ثبت رسيده , رسمي است و تمام محتويات و امضاي مندرج در آن معتبر خواهد بود مگر اينكه مجعوليت آن سند ثابت شود)) , ماده 71 قانون ثبت: (( اسناد ثبت شده در قسمت مراجعه به معاملات و تعهدات مندرجه در آن نسبت به طرفين يا طرفي كه تعهد كرده و كليه اشخاصي كه قائم مقام قانوني آن محسوب مي شوند آن محسوب مي شوند رسميت و اعتبار خواهند داشت)) , ماه 72 قانون ثبت : ((كليه معاملات راجع به اموال غيرمنقوله كه بر طبق مقررات راجعه به ثبت املاك ثبت شده باشد , نسبت به طرفين معامله و قايم مقام قانوني آنها و اشخاص ثالث داراي اعتبار كامل و رسميت خواهد )) , ماده  73 قانوني ثبت : (( قضات و مامورين ديگر دولتي كه از اعتبار دادن به اسناد ثبت شده استنكاف مي نمايند در محكمه انتظامي يا اداري تعقيب مي شوند و در صورتيكه اين تقصير قضات يا مامورين بدون جهت قانوني باشد و به همين جهت ضرر مسلم نسبت به صاحبان اسناد رسمي متوجه شود , محكمه  انتظامي يا اداري علاوه بر مجازات اداري آنها را به جبران خسارت وارده نيز محكوم خواهد نمود)), ماده 92 قانون ثبت : ((مدلول كليه اسناد رسمي راجع به ديون و ساير اموال منقول بدون احتياج حكمي از محاكم عدليه لازم الاجراست ... .)) , ماده 93 قانون ثبت: (( كليه اسناد رسمي راجع به معاملات املاك ثبت شده مستقيماً و بدون مراجعه به محاكم لازم الاجراست ... .)), بديهي است فوايد و امتيازات ثبت قراردادها , معاملات و وضعيت املاك تا به حدي است كه بيش از پيش هر نظري را بر ضرورت الزامات گسترده تري براي ثبت جهت احتراز از مسايل عديده ناشي از عدم ثبت رسمي اعمال حقوقي, مجاب مي نمايد. شايد از همين رهگذر است كه برخي از صاحبنظران حتي در مفاهيم وقوع عقد بيع و مالكيت ناشي از معاملات املاك غيرمنقول ثبت شده به لحاظ مقررات مواد 22 و 46 قانون ثبت قايل به تفكيك گرديده و تحقق معامله و ثبوت مالكيت خريداران اين قبيل اموال را به تنظيم سند رسمي در دفترخانه منوط و موكول مي دانند. البته به نظر مي رسد با توجه به نظريه سنتي در خصوص ملزومات وقوع عقد بيع و نيز تصريحات مواد 183 و 191 قانون مدني, كه بر اساس آن براي وقوع عقد صرفاً نياز به ايجاب و قبول است , پذيرش چنين نظريه اي حداقل در وضعيت قانوني فعلي , مشكل است. ولي فايده اي كه براي اين نظريه متصور است, تاكيد بر رويكردي قانوني است كه الزامات افزونتري را بر اشخاص جهت ثبت معاملات املاك غيرمنقول حاكم مي نمايد.
گفتار دوم: اهميت حقوق ثبت از حيث جايگاه آن در تقسيم بندي هاي حقوق
متداول است كه در اكثر سيستم هاي حقوقي, حقوق را به دو بخش حقوق عمومي و حقوق خصوصي تقسيم نمايند. در يك تعريف كلي حقوق عمومي, حقوقي است كه بر روابط فيمابين حاكميت و اشخاص درون آن و بين دولتي با دولت ديگر حكومت مي كند. حقوق خصوصي نيز كه گاهي حقوق مدني خوانده مي شود به معاملات و روابط حقوقي بين اشخاص كشور مي پردازد. طبيعي است كه بلحاظ دخالت عنصر حاكميت در حقوق عمومي,‌ اكثر مقررات اين بخش از حقوق, از خصلت آمرانه يا به عبارتي از قواعد آمره برخوردار باشد. هدف از مقدمه كوتاهي از ذكر گرديد, معطوف ساختن ذهن مخاطب به اين سوال است كه آيا با علم به اينكه اكثر مقررات حقوق ثبت به لحاظ دخالت حكومت در تنظيم و ساماندهي قوانين مربوط به اسناد و املاك واجد جنبه آمرانه است, باز هم مي توان قايل به اين نظر بود كه حقوق ثبت, فرع حقوق خصوصي و يا زيرشاخه آن است؟ منطقاً جواب منفي است. حقوق ثبت را ديگر نمي توان منحصراً در حيطه خصوصي تعريف و طبقه بندي كرد, زيرا اين رشته حقوقي از ابعاد مختلف با حقوقي از ابعاد مختلف با حقوق عمومي ارتباط پيدا كرده و قواعد آن در غالب موارد, واجد جنبه آمرانه بوده و با نظم عمومي مرتبط مي باشد. اين ويژگي وجدانش از قلمرو حقوق خصوصي تا به آنجاست كه چنانچه قبلاً تقريرشد, برخي از اساتيد در مفهوم عقد بيع و مالكيت ناشي از معاملات املاك غيرمنقول بدون ثبت رسمي آن ترديد كرده و به لحاظ مقررات ثبتي تحقق معامله و ثبوت مالكيت خريداران اين قبيل اموال را به تنظيم سند رسمي در دفتر خانه منوط و موكول كرده اند.
مبحث دوم: مراجع رسيدگي كننده به اشتباهات ثبتي
مراجع رسيدگي كننده نسبت به اشتباهات حاصله در عمليات ثبتي كه عمدتاً مربوط به مرحله مقدماتي است عبارتند از:
الف- هيات نظارت
ب- شواري عالي ثبت
نظر به اهميت بررسي شرح وظايف و اختيارات مراجع مذكور و تاثيري كه نهادهاي مذكور جهت حل و فصل دعاوي حقوقي و كيفري اشخاص دارند در دو گفتار مجزا به تحليل كاركردها و شاخصه هاي رسيدگي به اختلافات ثبتي در اين مراجع          مي پردازيم:
گفتار نخست- هيات نظارت:
يكي از مراجع اداري مهم كه به اختلافات و اشتباهات ثبتي رسيدگي مي نمايد هيات نظارت است و هيات مزبور در ماده 6 اصلاحي قانون ثبت به شرح زير پيش بيني شده است: (( براي ر


 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

                                                    نمونه سوال حقوق بین الملل خصوصی 1                            
 
 
1. كدام حقوقدان بين‌المللي در تعريف حقوق بين‌الملل خصوصي، معتقد است كه «حقوق بين‌الملل خصوصي شعبه‌اي است از حقوق موضوعه كه روابط افراد را در زندگي خصوصي به موجب پديده‌ي مرز تنظيم مي‌نمايد؟
الف: ني‌بوايه    ب: پيرماير    ج: بارتن        د: منچيني
2. ...
عبارتست از «يك عادت متداول بين مردم، كه در نتيجه‌ي استمرار الزامي شده است».
الف: رويه‌ي قضايي        ب: دكترين    ج: عرف        د: قانون
3.
براساس ماده‌ي 9 قانون مدني، مقررات عهودي كه برطبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد» چه وضعيتي دارد؟
الف: تبديل به قانون مي‌شود        ب: در حكم قانون است    ج: بر قانون داخلي برتري دارد    د: قدرت اجرايي ندارد
4.
كدام گزينه، جزو «اصول كلي بين‌المللي» نمي‌باشد؟
الف: وفاي به عهد                ب: احترام به حقوق مكتسبه
ج: رعايت حقوق بيگانگان            د: اموال غير منقول تابع قانون محل وقوع مي‌باشند.
5.
كدام گزينه در خصوص «تابعيت» صحيح است؟
الف: تابعيت يك رابطه‌ي قراردادي و متقابل بين فرد و دولت است.        ب: تابعيت از اراده‌ي مطلق دولت‌ها ناشي مي‌شود.
ج: تابعيت يك رابطه‌ي مادي بين فرد و دولت است.            د: تابعيت را «ملت» به شخص مي‌دهد نه «دولت».
6.
براساس اصل 41 قانون اساسي، در چه صورت مي‌توان تابعيت يك ايراني را سلب كرد؟
الف: به درخواست خود فرد يا در صورتيكه به تابعيت كشور ديگري درآمده باشد.
ب: به درخواست خود فرد يا در صورتيكه مرتكب جرم عليه امنيت ملي شده باشد.
ج: فقط در صورت ارتكاب جرايم شديد و يا پناهندگي به كشورهاي بيگانه.
د: به درخواست خود فرد يا در صورتيكه داراي اموال غير منقولي باشد كه باعث تسلط بيگانه بر ايران شود.
7.
به موجب كدام قرارداد مقرر گرديد« اشخاص بدون تابعيت اشخاصي هستند كه هيچ يك از دولت‌ها طبق قوانين خود آنها را تبعه‌ي خود نمي‌دانند و لذا با اين افراد مانند آوارگان رفتار خواهد شد»؟
الف: طبق مفاد گذرنامه‌ي نانسن        ب: طبق مفاد كنگره‌ي تدوين قوانين لاهه 1930
ج: طبق معاهده‌ي نيويورك 1954        د: طبق قرارداد ژنو 1951
8.
دو طريق ارايه شده براي جلوگيري از ايجاد تابعيت مضاعف كدام است؟
الف: دادن اختيار به اشخاص براي انتخاب يكي از تابعيت‌ها؛ و ساده كردن شرايط ترك تابعيت
ب: ترك تابعيت قبلي به عنوان شرط كسب تابعيت جديد؛ و دادن اختيار به اشخاص براي انتخاب يكي از تابعيت‌ها
ج: ساده كردن شرايط ترك تابعيت؛ و ترك تابعيت قبلي به عنوان شرط كسب تابعيت جديد
د: شناسايي تابعيت موثر؛ و دادن اختيار به اشخاص براي انتخاب يكي از تابعيت‌ها
9.
كداميك از طرق رفع مشكل تابعيت مضاعف نيست؟
الف: حق انتخاب يكي از دو تابعيت    ب: ساده كردن شرايط ترك تابعيت    ج: استفاده از روش خاك    د: استفاده از تابعيت فعال و موثر
10.
بطور كل از دو روش «خاك» و «خون» كداميك بر ديگري ارجحيت و برتري دارد؟
الف: مطلقا روش خاك برتري دارد                    ب: مطلقا روش خون برتري دارد
ج: هيچكدام بر ديگري برتري ندارد بلكه يكي مكمل ديگري است        د: در اكثر موارد روش خاك مقدم بر روش خون است
11.
قانون مدني ايران با بيان كدام عبارت، روش خون يا نسب را پذيرفته است؟
الف: كساني كه پدر آنها ايراني است اعم از اينكه در ايران يا خارجه متولد شده باشند، تبعه‌ي ايران محسوب مي‌شوند.
ب: كساني كه در ايران از پدر و مادر نامعلوم بوجود آيند ايراني محسوب مي‌شوند.
ج: كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي كه يكي از آنها متولد ايران باشد، متولد شوند ايراني محسوب مي‌شوند.
د: كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي متولد شده و پس از رسيدن به 18 سال حداقل يك سال ديگر در ايران اقامت داشته باشند ايراني محسوب مي‌شوند.
12.
تابعيت پدر از چه زماني بايد براي تعيين تابعيت طفل مورد توجه قرار گيرد؟
الف: در همه حال از زمان انعقاد نطفه                ب: در همه حال از زمان تولد طفل
ج: از زمان انعقاد نطفه در صورتيكه جنين مرده متولد شود.    د: از زمان تولد طفل مگر اينكه پدر قبل از تولد طفل، فوت كرده باشد.
13.
طفلي از پدر و مادر نامعلوم در مرز سوريه و اردن متولد شده و سپس در ايران يافت مي‌شود، در اين صورت بموجب قانون مدني ايران، طفل چه تابعيتي دارد؟        الف: ايراني است        ب: اردني است    ج: ايراني نيست        د: سوري است
14.
طفلي از پدر آلماني (متولد آلمان) و مادر ايراني (متولد عربستان) درآلمان متولد مي‌شود، براساس قانون مدني، آيا اين طفل ايراني است؟
الف: خير                            ب: بله چون بواسطه‌ي اعمال روش خون تابعيت مادر به طفل سرايت مي‌كند.
ج: بله در صورتيكه پدر آلماني صدور سند تابعيت ايراني را براي فرزند اجازه كند.
د: خير مگر اينكه بين والدين طلاق واقع شده باشد و مادر محل اقامت خود را در ايران قرار داده باشد
15.
در حال حاضر براساس رويه‌ي قضايي صادره از ديوان كشور در سال 1376 وضعيت اطفال نامشروع چگونه است؟
الف: مي‌توانند نسبت خود را به پدر احتمالي اثبات كنند و از نفقه برخوردار شوند ولي پس از فوت هيچكدام از يكديگر ارث نمي‌برند.
ب: هيچگونه حقي نداشته و نمي‌تواند نسبت خود را به پدر احتمالي اثبات كرده و لذا مستحق نفقه نيز نمي‌باشد.
ج: از تمامي حقوق برخوردار است از جمله، اثبات نسب، نفقه و حتي ارث پس از فوت پدر.
د: فقط مي‌تواند نسب خود را اثبات كند ولي نه از حق نفقه برخوردار است و نه از ارث.
16.
به تابعيتي كه از بدو تولد به طفل تحميل مي‌شود تابعيت.... و به تابعيتي كه پس از تولد به طريقي شخص بدست مي‌آورد تابعيت.... مي‌گويند.    الف: اصلي، مبدا        ب: مبدا، اكتسابي        ج: اكتسابي، اصلي        د: اكتسابي، مبدا
17.
از نظر قوانين ايران، زن خارجي كه با مرد ايراني ازدواج كند، پس از طلاق، چه وضعيتي خواهد داشت؟
الف: همچنان ايراني باقي مي‌ماند و حق بازگشت به تابعيت قبلي خود ندارد.        ب: بايد به تابعيت قبلي خود بازگردد.
ج: مي‌تواند به تابعيت قبلي خود بازگردد مشروط بر اينكه فرزند زير 18 سال نداشته باشد
د: همچنان ايراني است ولي مي‌تواند به تابعيت قبلي خود بازگردد.
18.
زن ايراني كه با مرد خارجي ازدواج كند و تابعيت كشور متبوع شوهر به وي تحميل نشود، در اين صورت زن چگونه مي‌تواند به تابعيت كشور شوهر خود درآيد؟
الف: بايد شرايط خروج از تابعيت ايران را همانند هر ايراني ديگر داشته باشد.
ب: به هيچ عنوان امكان خروج از تابعيت ايران براي چنين زني وجود ندارد.
ج: با تقاضاي كتبي و ذكر دلايل موجه به وزارت امور خارجه ايران و در صورت موافقت با تقاضاي او.
د: در صورت نداشتن اموال غير منقول مي‌تواند به صرف اطلاع به وزارت خارجه، تابعيت كشور شوهر را اتخاذ نمايد.
19.
براساس مقررات قانون اساسي، آيا مي‌توان از تبعه‌ي خارجه كه موفق به كسب تابعيت ايران شده است، سلب تابعيت كرد؟
الف: خير به هيچ عنوان امكان سلب تابعيت آنها وجود ندارد حتي با درخواست خودشان.
ب: بله در صورتيكه مرتكب جرم سياسي شده باشند.            ج: بله در صورتي كه مرتكب جرم عليه امنيت ملي ايران گردند.
د: فقط در صورتي مي‌توان از آنها سلب تابعيت كرد كه دولت ديگري تابعيت آنها را بپذيرد و يا خود آنها درخواست كنند.
20.
شخص خارجي كه داراي زن ايراني بوده و از وي صاحب فرزند نيز باشد، آيا مي‌تواند بدون رعايت شرايط تحصيل تابعيت ايران، به تابعيت كشور ايران درآيد؟
الف: بله رعايت هيچ يك از شرايط مقرر براي كسب تابعيت ايران، براي چنين شخصي الزامي نيست.
ب: فقط از شرط سكونت 5 سال در ايران، معاف مي‌شود؛ اما رعايت ساير شرايط كماكان به قوت خود باقي است.
ج: هم از شرط سكونت 5 سال معاف مي‌شود و هم از شرط تصويب هيات دولت.
د: خير بايد تمام شرايط مقرر براي تحصيل تابعيت ايران را داشته باشد.
21.
اثر تحصيل تابعيت ايران بر اولاد شخص چگونه است؟
الف: تمام فرزندان چنين شخصي خود بخود به تابعيت ايران در مي‌آيند.
ب: در صورتي فرزندان وي به تابعيت ايران در مي‌آيند كه پدر توام با تقاضاي خود، براي فرزندان خود نيز تقاضاي تحصيل تابعيت نمايد.
ج: هيچيك از فرزندان چنين شخصي به تابعيت ايران در نمي‌آيند مگر اينكه تقاضاي تحصيل تابعيت پدر شامل فرزندان هم بشود.
د: تنها فرزندان زير 18 سال به تابعيت ايران در مي‌آيند ولي فرزندان بالاي 18 سال بايد شرايط تحصيل تابعيت ايران را داشته باشند.
22.
اگرانحلال نكاح در اثر فوت شوهر باشد، موضوع خروج از تابعيت ايراني زني كه در اثر ازدواج با مرد ايراني، به تابعيت ايران درآمده است موكول به........................؟
الف: نداشتن اموال غيرمنقول در ايران خواهد بود.        ب: نداشتن فرزند كمتر از 18 سال خواهد بود.
ج: دارا بودن شرايط ترك تابعيت ايران خواهد بود.        د: نداشتن سوء سابقه كيفري در محاكم ايران خواهد بود.
23.
شرط سني ترك تابعيت ايران و تحصيل تابعيت ايران به ترتيب كدام است؟ (از سمت راست)
الف: 25، 18    ب: 18، 25    ج: 25، 25        د: 18، 18
24.
ايرانياني كه ترك تابعيت ايران مي‌نمايند تا چه حد اجازه‌ي داشتن اموال غير منقول دارند؟
الف: به همان ميزاني كه خارجيان اجازه دارند.            ب: مي‌توانند تمام اموال غير منقول خود را همچنان حفظ كنند.
ج: حق داشتن هيچگونه اموال غير منقول ندارند حتي آن مقدار كه براي خارجيان مجاز مي‌باشد.
د: فقط آن دسته از اموال غير منقول را مي‌توانند براي خود حفظ كنند كه باعث سلطه‌ي اقتصادي بيگانه نگردد.
25.
قانون مدني ايران از يك طرف در هنگام تحصيل تابعيت ايران اصل ................ را مورد قبول قرار داده، و از طرف ديگر در هنگام ترك تابعيت ايران، اصل............ را پذيرفته است.
الف: وحدت تابعيت، استقلال تابعيت            ب: استقلال تابعيت، وحدت تابعيت
ج: وحدت تابعيت، تغيير پذيري تابعيت            د: تغييرپذيري تابعيت، استقلال تابعيت
26.
زن كساني كه طبق قانون ايران تحصيل تابعيت ايران مي‌كنند، تبعه‌ي ايران شناخته مي‌شود؛ ولي زن ظرف............ از تاريخ .......... مي‌تواند اظهاريه كتبي به وزارت خارجه داده و تابعيت مملكت سابق شوهر را قبول كند.؟
الف: 6 ماه - صدور سند تابعيت شوهر                ب: 3 ماه - صدور سند تابعيت شوهر
ج: يكسال - تقاضاي تحصيل تابعيت ايران از سوي شوهر        د: يكسال- صدور سند تابعيت شوهر
27.
موسسات و تشكيلات دولتي و بلدي چگونه داراي شخصيت حقوقي مي‌شوند؟
الف: با تصويب مجلس شوراي اسلامي            ب: به محض ايجاد توسط دولت و بدون احتياج به ثبت
ج: پس از ثبت در مرجع ثبت شركتها            د: به پيشنهاد هيات وزيران و تصويب مجلس شوراي اسلامي
28. «
اجتماع حقوق مالكين متعدد در شيء واحد به نحو اشاعه» چه نام دارد؟
الف: شركت تجاري    شخص        ب: انجمن        ج: شركت مدني        د: شركت تجاري سرمايه
29.
اشكال وارد بر ضابطه‌ي «اراده‌ي موسسين شركت» در تعيين تابعيت اشخاص حقوقي چيست؟
الف: امكان دارد افراد تشكيل دهنده‌ي شركت از مليت‌هاي مختلف باشند.
ب: مراحل تشكيل شركت از كشوري به كشور ديگر متفاوت است.
ج: تابعيت يك مساله‌ي سياسي است و نمي‌توان اراده‌ي افراد را در آن دخيل كرد.
د: ممكن است شركت مراكز متعدد فعاليت داشته باشد.
30.
براساس قانون مدني اقامتگاه شخص حقوقي كجاست؟
الف: مركز عمليات آن    ب: محل اداره‌ي شخص حقوقي        ج: محل ثبت شركت        د: محلي كه هيات مديره تعيين كند
31.
اقامتگاه بين‌المللي رابطه‌اي است .... و ... كه فردي را به دولتي معين مرتبط مي‌سازد.
الف: حقوقي- سياسي        ب: حقوقي - مادي        ج: حقوقي - معنوي        د: سياسي _ مادي
32.
كداميك جزو اصول و مباني اقامتگاه نيست؟
الف: اصل وحدت اقامتگاه        ب: اصل لزوم اقامتگاه    ج: اصل تغييرپذيري اقامتگاه        د: اصل اختياري بودن اقامتگاه
33.
اقامتگاه مالياتي و اقامتگاه انتخاباتي در چارچوب كداميك از آثار و فوايد اقامتگاه مورد بحث قرار مي‌گيرند؟
الف: در مبحث تمتع از حقوق و انجام تعهدات        ب: در مبحث تعيين صلاحيت قانوني
ج: در مبحث تعيين صلاحيت قضايي            د: اولي در مبحث تعيين صلاحيت قضايي و دومي در مبحث تعيين صلاحيت قانوني
34.
در چه صورت زن مي‌تواند مسكن عليحده اختيار كند؟
الف: در صورتي كه شوهر اقامتگاه معلومي نداشته باشد.        ب: فقط با اجازه محكمه
ج: با رضايت شوهر يا اجازه محكمه                د: فقط با اجازه‌ي شوهر
35.
در صورت انحلال نكاح، در اقامتگاه زن چه تغييري پيدا مي‌شود؟
الف: همان اقامتگاه شوهر سابق، اقامتگاه او خواهد بود                ب: اقامتگاه وي همان اقامتگاه والدين او خواهد بود
ج: در صورتي كه فرزند زير 18 سال داشته باشد، محكمه اقامتگاه وي را تعيين خواهد كرد    د: داراي اقامتگاه اختياري مي‌شود
36.
خانم «الف» سردفتر اسناد رسمي واقع در تربت حيدريه مي‌باشد. همسر ايشان آقاي «ب» از پرسنل نيروي انتظامي شهرستان چناران است. محل سكونت زوجين شهر مشهد است. تعيين كنيد اگر خانم «الف» محجور شود در اين صورت اقامتگاه وي كدام شهر خواهد بود؟
الف: چناران        ب: تربت حيدريه        ج: مشهد        د: محل اقامت قيم
37.
كداميك از شرايط اقامتگاه خدمه نمي‌باشد؟
الف: شخص بايد كبير باشد                ب: شخص نبايد داراي اقامتگاه قراردادي باشد
ج: شخص بايد معمولا نزد ديگري كار يا خدمت نمايد    د: شخص بايددر منزل كارفرما يا مخدوم سكونت داشته باشد
38.
اقامتگاه قراردادي در صورت فوت يا حجر طرفين يا يكي از آنها چه وضعيتي پيدا مي‌كند؟
الف: از بين مي‌رود        ب: به ورثه يا قائم مقام منتقل مي‌شود
ج: در صورت فوت از بين مي‌رود ولي در صورت حجر به قائم مقام منتقل مي‌شود
د: در صورت حجر از بين مي‌رود ولي در صورت فوت به ورثه منتقل مي‌شود
39.
كدام گزينه جزو «عنصر معنوي» (كه اين عنصر، يكي از شرايط مورد لحاظ در اعطاي تابعيت به خارجيان است) نمي‌باشد؟
الف: شرايط اخلاقي        ب: شرايط مذهبي        ج: دانستن زبان اهالي كشور        د: مفيد بودن به حال مملكت و امور توليدي
40.
واژه‌ي «stateless» و«apatride» به چه معناست؟
الف: اولي بدون تابعيت دومي بدون اقامتگاه        ب: اولي بدون اقامتگاه دومي بدون تابعيت
ج: هر دو به معناي بدون تابعيت            د: اولي بدون تابعيت و دومي به معناي شخصي كه داراي اقامتگاه نامعلوم باشد.
                           
 
 
. كدام گزينه در خصوص «شناسايي دوژوه (de jure)» درست است؟
الف: شناسايي دوژوره يك كشور جديد متضمن شناسايي حكومت آن كشور نيز هست
.
ب: اين نوع شناسايي زماني صورت مي‌گيرد كه در خصوص ثبات سياسي كشور يا حكومت جديد ترديد وجود داشته باشد
.
ج: اين نوع شناسايي موقت و قابل لغو است.            د: اين نوع شناسايي آثار بسيار محدودي را به بار مي‌آورد
.
2.
برقراري روابط ديپلماتيك يا كنسولي از سوي يك كشور با كشور جديد، كدام شيوة شناسايي محسوب مي‌شود؟

الف: صريح جمعي        ب: صريح فردي        ج: ضمني جمعي        د: ضمني فردي

3.
در خصوص درياچه‌ها معمولا از كدام نوع «مرز» استفاده مي‌شود؟

الف: تالوگ        ب: خط مياني        ج: تحديد حدود نجومي        د: تحديد حدود هندسي

4.
گروهي از افراد انساني هستند كه در سرزمين مشخصي سكونت داشته، پيوندهاي تاريخي و فرهنگي، آنان را به يكديگر متصل مي‌سازد
.
الف: جمعيت        ب: اتباع        ج: ملت        د: سكنه

5.
بهترين مرجع اعلام وجود قواعد آمره كدام گزينه است؟

الف: مجمع عمومي سازمان ملل متحد                ب: شوراي امنيت سازمان ملل متحد

ج: ديوان كيفري بين‌المللي                    د: كشورهاي طرف يك اختلاف بين‌المللي

6.
كدام گزينه درخصوص «اعمال يك‌جانبة حقوقي در حقوق بين‌الملل» درست است؟

الف: منبع مستقيم و مستقل حقوق بين‌الملل هستند
.
ب: اگر به قصد ايجاد تعهد صادر شده باشند، براي عاملان آنها داراي اعتبار و آثار حقوقي است
.
ج: براي كشورهاي ثالث نيز ايجاد الزام حقوقي و تعهد مي‌نمايند.        د: فاقد نقش موثر در تكوين عرف بين‌المللي مي‌باشند
.
7.
اصل انصاف در چه صورت مكمل حقوق بين‌الملل است؟

الف: در صورتي كه صفت يا سرشت قاعدة حقوقي باشد.        ب: در صورتي كه يك قاعدة حقوقي رجوع به انصاف را مقرر كرده باشد
.
ج: هر گاه انصاف موجبي براي عدول و  انحراف از قاعدة حقوقي باشد
.
د: در صورت سكوت يا عدم كفايت حقوق موضو عه

8.
به چه دليل مي‌گوييم اصول كلي حقوق را نمي‌توان همان قواعد عرفي به شمار آورد؟

الف: زيرا اصول كلي حقوقي از منابع فرعي، ولي عرف از منابع اصلي حقوق بين‌الملل است
.
ب: زيرا اصول كلي حقوقي از منابع اصلي، ولي عرف از منابع فرعي حقوق بين‌الملل است
.
ج: زيرا برخلاف قواعد عرفي، اصول كلي حقوقي فاقد عنصر مادي مي‌باشند
.
د: زيرا برخلاف قواعد عرفي، اصول كلي حقوقي فاقد عنصر معنوي هستند
.
9.
بار اثبات وجود عرفهاي منطقه‌اي يا محلي به عهدة چه كسي است؟

الف: بر عهدة قاضي رسيدگي كننده.                ب: برعهدة ديوان بين‌المللي دادگستري
.
ج: بر عهدة كشوري كه آنرا مورد استناد قرار مي‌دهد.        د: بر عهدة كشورهاي موجود در منطقه يا محل مزبور
.

10.
عنصر معنوي عرف كداميك از گزينه‌هاي زير مي‌باشد؟

الف
: opinio juris        ب: jus cogens        ج: rebus sic stantibus        د: erga omnes
11.
كداميك از معاهدات عيني ذيل در اثر وقوع جانشيني، منفسخ نمي‌گردد؟

الف: معاهدات واگذاري منابع طبيعي                ب: معاهدات مربوط به استقرار پايگاه نظامي

ج: معاهدات مربوط به اجاره بخشي از سرزمين كشور    &
n
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

قوانینی که روابط انسانها را تنظیم می کنند دو دسته اند:
الف - قوانین درون مرزی در هر کشوری روابط افراد را تنظیم می کند مانند قوانین کیفری
ب - قوانین برون مرزی روابط اتباع کشور را در داخل کشور و خارج از کشور تنظیم می کنند و اشخاص در هر کشوری زندگی کنند مطیع قوانین کشور خود هستند نمونه بارز قوانین برون مرزی، قوانین مربوط به احوال شخصیه است مانند قوانین خانواده (ازدواج، طلاق و ...) ، اتباع ایرانی که مقیم خارج از کشور هستند به دلیل عدم دسترسی آنها به محاکم داخلی همواره در حل و فصل دعاوی خانوادگی دچار مشکلاتی می شوند که در این قسمت نحوه رسیدگی به دعوای خانوادگی اتباع ایرانی مقیم خارج از کشور در دادگاههای خانواده ایران و رویه حاکم بر محاکم مذکور و کیفیت صدور حکم و اجرای آن پرداخته می شود....

 


درخصوص صلاحیت محاکم و نحوه رسیدگی به دعاوی خانوادگی ماده ? قانون حمایت خانواده مصوب ???? مقرر داشته است «هرگاه زن و شوهر دعاوی ناشی از اختلافات خانوادگی را علیه یکدیگر طرح نمایند دادگاهی که دادخواست به آن داده شده صلاحیت رسیدگی خواهد داشت و هرگاه دو یا چند دادخواست در یک روز به دادگاه تسلیم شده باشد دادگاه حوزه محل اقامت زن صالح به رسیدگی خواهد بود. در صورتی که یکی از زوجین مقیم خارج از کشور باشد دادگاه محل اقامت طرفی که در ایران مقیم است صلاحیت رسیدگی دارد و اگر طرفین مقیم خارج باشند دادگاه شهرستان تهران صلاحیت رسیدگی خواهد داشت. طبق تبصره ماده مرقوم در موارد مذکور در این قانون اگر طرفین اختلاف، مقیم خارج از کشور باشند می توانند به دادگاه یا مرجع صلاحیتدار محل اقامت خود نیز مراجعه کنند. در این مورد هرگاه ذینفع نسبت به احکام و تصمیمات دادگاهها و مراجع خارجی معترض و مدعی عدم رعایت مقررات و قوانین ایران باشد می تواند ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ حکم یا تصمیم قطعی ، اعتراض خود را با ذکر دلایل و پیوست مدارک و مستندات آن از طریق کنسولگری ایران در کشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نماید دادگاه به موضوع رسیدگی کرده و رأی مقتضی صادر می کند و به دستور دادگاه رونوشت رأی برای اقدام قانونی به کنسولگری مربوط ارسال می شود.
ثبت احکام و تصمیمات دادگاهها و مراجع خارجی در مواردی که طبق قانون باید در اسناد سجلی یا دفتر کنسولگری ثبت شود، در صورت توافق طرفین یا در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر بدون اشکال است وگرنه موکول به اعلام رأی قطعی دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.
اما از نظر قانون حاکم بر دعاوی خانوادگی ، طبق ماده ? قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران «قوانین مربوط به احوال شخصیه از قبیل نکاح و طلاق و اهلیت اشخاص وارث» درمورد کلیه اتباع ایران ولو اینکه مقیم خارج باشند مجری خواهد بود.
* مورد اول - در صورتی که زن و شوهری مقیم خارج از کشور باشند و دعوی طلاق خود را در محاکم خارجی مطرح کنند اگر از دادگاه محل اقامت آنان حکم طلاق صادر شود و با مراجعه احدی از زوجین به مراکز اسلامی ، صیغه شرعی طلاق با حضور عدلین جاری شود و به تأیید مقامات ایرانی اعم از کنسولگری ایران یا دفتر حفاظت منافع یا سفارت جمهوری اسلامی ایران در آن کشور برسد و سپس مورد تأیید وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد و هیچکدام از زوجین جهت ثبت طلاق به دفاتر نمایندگی ایران در آن کشور مراجعه نکنند، زوج یا زوجه یا احدی از وکلای آنان به دادگاه خانواده ایران مراجعه و دعوایی به خواسته تنفیذ حکم طلاق صادره جهت ثبت آن مطرح نموده ، دادگاه خانواده ایران با احراز اصول، اسناد و اجرای صیغه طلاق انجام شده توسط مرکز اسلامی و شرایط صحت طلاق، ضمن تنفیذ حکم طلاق صادره اجازه ثبت آن را توسط یکی از دفترخانه های رسمی طلاق صادر می کند. هریک از زوجین چنانچه ادعای مالی خود را در زمان رسیدگی به طلاق مطرح نکرده باشند می توانند پس از ثبت واقعه طلاق اقامه دعوی کنند.
* مورد دوم - زمانی است که هیچکدام از زوجین پس از اخذ حکم طلاق از دادگاه خارجی شهر محل اقامت خود جهت جاری شدن صیغه طلاق شرعی به مراجع اسلامی مراجعه ننموده و بعضاً زوجه طی وکالتی که در خصوص اقامه دعوی در مورد تنفیذ حکم طلاق صادره جهت جاری شده صیغه طلاق و ثبت آن با حق توکیل غیر به یکی از اقارب خودتا درجه سوم که در ایران ساکن است می دهد نشانی زوج را مجهول المکان اعلام می نماید یا با اعلام آدرس زوج در ایران یا خارج از کشور با اقامه دعوی توسط وکیل دادگستری، تقاضای تنفیذ حکم طلاق صادره از دادگاه خارجی را می نماید که در این صورت چنانچه قاضی رسیدگی کننده به طلاق، قوانین دولت متبوع شخص یعنی قوانین جمهوری اسلامی ایران را در صدور حکم رعایت کرده باشدمانعی برای تنفیذ طلاق به منظور جاری شدن صیغه طلاق و ثبت آن به نظر نمی رسد، اما چنانچه قاضی رسیدگی کننده به طلاق، قوانین جاری کشور خارجی را در صدور حکم طلاق مورد استناد قرار داده باشد به استناد ماده ??? قانون مدنی «مطرح بودن همان دعوی در محکمه اجنبی رافع صلاحیت محکمه ایرانی نخواهد بود.» و طبق ماده ??? قانون مرقوم که مقرر داشته «احکام صادره از محاکم خارجه و همچنین اسناد رسمی لازم الاجرا تنظیم شده در خارجه را نمی توان در ایران اجرا نمود مگر اینکه مطابق قوانین ایرانی امر به اجرای آنها صادر شده باشد.»
لذا به استناد مواد فوق الذکر و ماده ? قانون مدنی و به لحاظ عدم احراز شرایط صحت طلاق رأی به رد دعوی مطروحه صادر می گردد.
* مورد سوم - حالتی است که صیغه شرعی طلاق جاری نگردیده باشد در بعضی مواقع دعوی از ناحیه زوجه یاوکیل وی بدین نحو مطرح می شود که ایشان با استناد به رأی طلاق صادره از دادگاه خارجی و با ادعای عسر و حرج زوجه در ادامه این وضع (مفارقت زوجین) تقاضای صدور حکم طلاق از دادگاه خانواده ایران می کنند و دلایل خود را درخصوص عسروحرج زوجه به دادگاه ارائه می نمایند، چنانچه عسروحرج زوجه برای دادگاه محرز گردید حکم طلاق صادر می شود و از رأی طلاق صادره از دادگاه خارجی صرفاً به عنوان اماره استفاده می گردد و با اختیاراتی که زوجه طی وکالتنامه به وکیل مربوطه تفویض نموده، ضمن صدور رأی طلاق مسائل مالی نیز مورد لحاظ قرار گرفته و بعضاً از ناحیه زوجه تمام یا قسمتی از مهریه در قبال طلاق به زوج بذل می شود.
* مورد چهارم - در بعضی موارد زوج یا زوجه بدون مراجعه به دادگاه محل اقامت به مراکز اسلامی مراجعه می کند و صیغه طلاق شرعی جاری می شود که در این صورت طبق ماده واحده اصلاح مقررات مربوط به طلاق، دفاتر رسمی طلاق حق ثبت طلاقهایی که گواهی عدم امکان سازش برای آنها صادر نشده است را ندارند در غیر این صورت، از سردفتر خاطی سلب صلاحیت به عمل خواهد آمد.
بیشتر دعوی مطروحه به انحاء فوق از ناحیه بانوان یا وکلای آنان مطرح می شود.
* مورد پنجم - مواردی بوده که یکی از زوجین چندین سال پیش به یکی از مراکز اسلامی خارج از کشور مراجعه و صیغه طلاق شرعی جاری گردیده ولی به لحاظ عدم تأیید (از نظر شکلی) توسط مقامات ایرانی اعم از کنسولگری یا سفارت جمهوری اسلامی ایران در آن کشور و یا عدم مراجعه به مراجع مذکور و وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران اقدامی در خصوص طلاق انجام نشده است.
چون رسیدگی به خواسته تنفیذ طلاق معمولاً سریعتر از رسیدگی به خواسته طلاق است لذا زوجین یا وکلای آنان ترجیح می دهند دعوی به خواسته تنفیذ طلاق را طرح کنند.
* مورد ششم - زوجین مقیم خارج از کشور با توافق به دادگاه خارجی مراجعه می نمایند و حکم طلاق از دادگاه خارجی صادر می شود و زوجین به یکی از مراکز اسلامی مراجعه نموده صیغه طلاق شرعی جاری می گردد و به اتفاق به کنسولگری ایران در آن کشور مراجعه می کنند و با ارائه گواهی جاری شدن صیغه طلاق شرعی و حکم صادره تقاضای ثبت طلاق در دفتر کنسولگری و اسناد سجلی خود را می کنند که در این صورت طبق ماده???? قانون مدنی «مأمورین قونسولی ایران در خارجه باید نسبت به ایرانیان مقیم حوزه مأموریت خود وظایفی را که به موجب قوانین و نظامات جاریه به عهده دوایر سجل احوال مقرر است انجام دهند» و نیز به استناد قسمت اخیر ماده??? قانون مدنی و همچنین به موجب قسمت اخیر ماده? قانون حمایت خانواده که مقرر داشته «ثبت احکام و تصمیمات دادگاهها و مراجع خارجی در مواردی که قانوناً باید در اسناد سجلی یا دفتر کنسولگری ثبت شود در صورت توافق طرفین بلااشکال است.»
در دفتر کنسولگری و اسناد سجلی زوجین ثبت می شود.
* مورد هفتم - زوجین مقیم خارج از کشور به دادگاه محل اقامت خود مراجعه می نمایند و حکم طلاق از دادگاه خارجی صادر می شود و سپس با مراجعه زوجین به یکی از مراکز اسلامی صیغه شرعی طلاق جاری می گردد و یکی از زوجین برای ثبت طلاق به دفتر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در آن کشور مراجعه می کند در این صورت، طبق ماده? قانون حمایت خانواده، هرگاه ذینفع نسبت به احکام و تصمیمات دادگاه خارجی معترض و مدعی عدم رعایت مقررات و قوانین ایران باشد می تواند ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ حکم یا تصمیم قطعی، اعتراض خود را با ذکر دلایل و پیوست نمودن مدارک و مستندات آن از طریق کنسولگری ایران در آن کشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نماید که در این صورت دادگاه شهرستان تهران با توجه به در نظر گرفتن مسائل و مطالبی که در موارد ? ?،و ? عنوان گردید به موضوع رسیدگی کرده و رأی مقتضی صادر می نماید و به دستور دادگاه رونوشت رأی برای اقدام قانونی به کنسولگری مربوطه ارسال می گردد و در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر قانونی یک ماه دفاتر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در آن کشور خارجی با توجه به قسمت اخیر ماده? قانون حمایت خانواده که مقرر می دارد «ثبت احکام و تصمیمات دادگاهها و مراجع خارجی در مواردی که قانوناً باید در اسناد سجلی یا دفتر کنسولگری ثبت شود در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر قانونی (یکماه از تاریخ ابلاغ حکم یا تصمیم قطعی به دادگاه شهرستان تهران) بلااشکال است.» به شرح ذیل اقدام می نمایند:
- چنانچه زوج متقاضی ثبت طلاق بوده و زوجه از حضور در نمایندگی امتناع کند ضمن اخذ درخواست کتبی و رؤیت حکم قطعی طلاق صادره از دادگاه کشور متوقف فیه و گواهی جاری شدن صیغه طلاق شرعی از سوی یکی از مراجع قابل قبول نمایندگی با ابلاغ مراتب به زوجه غایب و رعایت مهلت قانونی (یکماه) و عدم دریافت اعتراض زوجه نسبت به ثبت واقعه طلاق اقدام و موضوع از طرف نمایندگی به اطلاع زوجه خواهد رسید.
- هرگاه زوجه متقاضی ثبت طلاق باشد و زوج از حضور در نمایندگی امتناع نماید در صورتی که صیغه طلاق با حضور زوجین جاری شده باشد نمایندگی می تواند با رؤیت حکم قطعی طلاق از دادگاه کشور متوقف فیه و گواهی جاری شدن صیغه طلاق شرعی از سوی یکی از مراکز قابل قبول نمایندگی و اخذ درخواست کتبی زوجه مانند مورد فوق مراتب ابلاغ به زوج غایب را انجام و پس از انقضاء مهلت یکماه و عدم دریافت اعتراض زوج نسبت به ثبت طلاق در دفاتر نمایندگی اقدام نموده و موضوع را به اطلاع زوج برسان

 


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:34 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

خــــــــــــــــوش به حال مرده...
 شخصي پيش قاضي آمد وبر کسي دعوي کرد،قاضي از او گواه طلبيد،
مدعي ، هزّالي (هزالي کسی  که خيلي با مزاح و شوخ باشد)را به گواهي آورد،
قاضي از او پرسيد:که هيچ مسئله ميداني؟؟؟
گفت: آنقدر که شرح نتوان کرد
پرسيد:که  قرآن مي داني؟؟؟
گفت:به ده قرائت
پرسيد که:هرگز مرده شويي کرده اي؟؟؟
گفت:آن خود هنر آباء واجداد من است
پرسيد که چون مرده را بشويي و کفن کني و در تابوت نهي،چه ميگويي؟
گفت:گويم خوش مر تو را که بمردي و جان سلامت ببردي تا تورا پيش قاضي نبايد شد و گواهي نبايد داد
برگرفته ازکتاب: لطائف الطوائف

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

شـــــــــاهد...!!!

دونفر به محضر قاضي آمدند که يکي از ديگري ادعاي طلبي ميکرد.
قاضي به مدعي گفت:شاهد تو کيست؟
گفت :خدا...
مولانا قطب الدين در آن مجلس بود؛ گفت: براي شهادت کسي را معرفي کنيد که قاضي اورا بشناسد

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امانت کتــــــاب
 ژول روبن نويسنده معروف فرانسوي هيچ گاه کتاب هاي خود را به کسي امانت نمي داد ودر جواب تقاضا کنندگان ميگفت:
کتابي که ارزش خواندن را دارد ،مسلما ارزش خريداري را نيز داراست


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسانی است و به تجربه ثابت شده کودک در محیط و فضای خانوادگی سالم بهتر رشد می‌کند و تکامل و تعالی می یابد.
فرزندانی که در محیط خالی از عشق و دلبستگی خانوادگی تربیت و بزرگ شوند در معرض بحرانهای عاطفی و روحی بسیاری قرار خواهند گرفت . بنابراین با وصف آنکه موسسات خیریه قانونا موظف به نگهداری کودکان بی سرپرست هستند مقنن با تصویب مقررات قانونی خاص سرپرستی کودکان بی سرپرست را تحت شرایطی به زوجین بدون فرزند واگذار می‌کند تا آنان در دامان پرمهر و عطوفت پدر و مادر مجازی خود پرورش یافته و بتوانند در آینده پذیرای مسوولیتی خطیر در جامعه اسلامی باشند.

مفهوم فرزند خواندگي

هر زن و شوهر مقیم ایران در صورت توافق با یکدیگر می توانند سرپرستی طفل صغیر را بعهده بگیرند مشروط بر آنکه منافع مادی و معنوی طفل را تامین کنند .

شرایط زوجین برای فرزند خواندگی
1 – پنج سال تمام از تاریخ ازدواج آنها گذشته و آنها در این مدت صاحب فرزندی نشده باشد .
2 – سن یکی از آنها حداقل 30 سال تمام باشد .
3 – زوجین سابقه محکومیت کیفری موثر نداشته باشد .
4 – هیچ یک از زوجین محجور نباشند.
5 – زوجین صلاحیت اخلاقی داشته باشند .
6 – زوجین یا یکی از آنها امکان مالی برای نگهداری کودک بی سرپرست را داشته باشد .
7 – هیچیک از آنان مبتلا به بیماری واگیر صعب العلاج نباشند .
8 – معتاد به الکل ، مواد مخدر و یا سایر اعتیادات مضر نباشد .


شرایط طفلی که به سرپرستی واگذار می شود


1 – سن طفل کمتر از 12 سال باشد.
2 – هیچیک از والدین و یا جد پدری کودک شناخته نشده یا در قید حیات نباشد و یا آنکه از کودکانی باشند که به موسسات خیریه سپرده شده و سه سال تمام پدر و مادر یا جد پدری او مراجعه نکرده باشند.


دادگاه صالح و نحوه اعطای سرپرستی به زوجین متقاضی کودک

دادگاه صالح برای رسیدگی ، دادگاه خانواده محل اقامت متقاضی است و دادگاه در دو مرحله به تقاضای فرزند خواندگی رسیدگی و مبادرت به صدور رای می کند.

1 – صدور قرار برای دوره آزمایشی :

دادگاه پس از بررسی جهات اخلاقی و مادی زوجین چنانچه آنها را صالح تشخص دهد قراری تحت عنوان سرپرستی آزمایشی زوجین صادر و کودک را موقتا به آنان تحویل می دهد و در مدت آزمایش چنانچه دادگاه در اثر تحقیقات زوجین را صالح برای سرپرستی کودک تشخیص ندهد می تواند قرار صادره را فسخ نماید و البته زوجین نیز در مدت آزمایشی می توانند انصراف خود را از سرپرستی کودک اعلام کنند.

2 – صدور حکم سرپرستی دایم :

چنانچه دادگاه زوجین را از جهات اخلاقی و مادی واجد شرایط تشخیص دهد و زوجین نیز به ترتیب اطمینان بخشی هزینه تربیت و نگهداری و تحصیل طفل را تا سن بلوغ وی فراهم کنند دادگاه مبادرت به صدور حکم سرپرستی دایمی نموده و مراتب به اداره ثبت احوال ابلاغ تا شناسنامه ای با مشخصات زوجین و طفل تحت سرپرستی صادر و به آنان تحویل شود.
توضیح آنکه خروج از کشور طفلی که به سرپرستی آزمایشی واگذار شده منوط به موافقت دادستان محل خواهد بود.

موارد فسخ حکم سرپرستی

1 – تقاضای دادستان از دادگاه در صورت سوء رفتار و عدم صلاحیت زوجین .
2 – تقاضای سرپرست بعلت سوء رفتار کودک یا از دست دادن استطاعت مالی .
3 – توافق کودک با سرپرست پس از رسیدن به سن قانونی یا موافقت سرپرست با والدین واقعی کودک .

نکات ضروری از این قانون

1 – باردار شدن زوجه یا تولد کودک در خانواده سرپرست موجب فسخ حکم سرپرستی نخواهد بود.
2 – چنانچه زوجین به دلایل پزشکی نتوانند صاحب فرزند شوند از بند 1 و 2 شرایط زوجین برای فرزند خواندگی معاف خواهند بود.
3 – وجوه و اموالی که زوجین به طفل تحت سرپرستی خود صلح نمودند در صورت فوت طفل به زوجین تملیک خواهد شد .
4 – متقاضیان فرزند خواندگی با رعایت این قانون و در صورت واجد شرایط بودن می توانند فرزندان متعددی را سرپرستی کنند .
5 – در فرزند خواندگی کودک از حیث احوال شخصیه وارث و وصیت تابع عادات و قواعد مذهبی پدر و مادر خواهد بود .
6 – دعوی مطروحه دعوی غیرمالی است .

 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

"‌مصوب 25 بهمن ماه 1315"
‌فصل اول ـ وکیل و شرایط وکالت


ماده 1
وکالت در عدلیه دارای درجات ذیل است:
1. وکالت در محاکم صلح و بدایت و استیناف و تمیز
2. وکالت در محاکم صلح و بدایت و استیناف
3. وکالت در محاکم صلح و بدایت
تبصره 1- وزارت عدلیه می‌تواند وکالت وکلای درجه 2 و 3 را محدود به حوزه معین نماید.
‌تبصره 2 - وزارت عدلیه می‌تواند بر حسب ضرورت و احتیاج از داوطلبان شغل وکالت که معلوماتشان کافی برای درجات سه‌گانه نیست مطابق‌نظامنامه مخصوص امتحان نموده اجازه وکالت در محاکم صلح یا محقق ثبت یا نزد مأمورین صلح در حوزه‌های معین بدهد ـ اگر داوطلب مزبور در حین اجراء این قانون مشغول وکالت بوده و صلاحیت او برای درجات سه‌گانه فوق تصدیق نشده است از امتحان معاف خواهد بود این اشخاص کارگشا‌ نامیده می‌شوند.
ماده 2
اشخاصی که واجد معلومات کافی برای وکالت باشند ولی شغل آنها وکالت در عدلیه نباشد اگر بخواهند برای اقربای نسبی یا سببی خود تا‌درجه دوم از طبقه سوم وکالت بنمایند ممکن است به آنها در سال سه نوبت جواز وکالت اتفاقی داده شود.

ماده 3
وزارت عدلیه می‌تواند بدواً به اشخاص ذیل اجازه وکالت درجه اول بدهد:
1. به اشخاصی که سابقاً صلاحیت آنان را محکمه انتظامی برای وکالت در تمام مراحل قضایی تصدیق نموده باشد و محکومیت انتظامی از درجه 3 به بالا نداشته باشند.
2. به اشخاصی که لااقل دارای رتبه پنج قضایی بوده و پنج سال متوالی یا متناوب خدمت قضایی داشته باشند یا با اشخاصی که شاغل خدمات قضایی در طبقه دوم مقامات قضایی گردیده و مدت پنج سال متوالی یا متناوب اشتغال به خدمات مزبوره داشته و در هر صورت سلب صلاحیت قضایی از آنها نشده باشد.
3. به اشخاصی که از دانشکده‌های حقوق و سیاسی داخله یا خارجه دارای دانشنامه لیسانس یا دکترا هستند و یک سال قضاوت یا دو سال ‌وکالت کرده‌اند.
4. به کسانی که قبل از اجرای این قانون نه سال سابقه شغل وکالت دارند و یا اینکه مجموع اشتغال ایشان در شغل قضایی و وکالت نه سال باشد و‌ محکومیت انتظامی از درجه سه به بالا نداشته و در حین اجرای این قانون هم اجازه وکالت در تمام مراحل داشته باشند.
ماده 4
وزارت عدلیه می‌تواند بدواً به اشخاص ذیل اجازه وکالت درجه دوم بدهد:
1. اشخاصی که سه سال متناوب یا متوالی اشتغال به خدمات قضایی داشته و سلب صلاحیت قضایی از آنها نشده باشد.
2. به اشخاصی که از دانشکده‌های حقوق و سیاسی داخله یا خارجه دارای دانشنامه لیسانس یا دکترا هستند.
3. به اشخاصی که قبل از اجراء این قانون شش سال سابقه شغل وکالت دارند و یا اینکه مجموع اشتغال آنها به خدمات قضایی و وکالت شش سال بوده و محکومیت انتظامی از درجه سه به بالا نداشته و در حین اجراء این قانون اجازه وکالت داشته باشند.

ماده 5
وزارت عدلیه می‌تواند بدواً به اشخاص ذیل اجازه وکالت درجه سوم بدهد:
1. فارغ‌التحصیل­های کلاس قضایی که یک سال سابقه وکالت یا قضاوت داشته باشند.
2. اشخاصی که قبل از اجرا این قانون سه سال سابقه شغل وکالت داشته و محکومیت انتظامی از درجه سه به بالا نداشته باشند.
3. به فارغ‌التحصیل­های کلاس قضایی با یک سال آزمایش یا کسانی که برنامه کلاس قضایی را در مواقعی که وزارت عدلیه معین می‌نماید امتحان بدهند با یک سال آزمایش.
ماده 6
اشخاصی که به موجب حکم محکمه انتظامی ممنوع‌الوکاله شده‌اند هر گاه موجب حکم صرفاً فقد معلومات بوده می‌توانند از مقررات تبصره 2 ماده 1 استفاده نمایند ـ هر گاه ممنوعیت فقط از جهات اخلاقی بوده پس از پنج سال از تاریخ صدور حکم می‌توانند اعاده حیثیت نمایند ‌مشروط بر اینکه در مدت مزبور اعمال منافی اخلاقی از آنها مشاهده نشده باشد ـ هرگاه ممنوعیت از هر دو جهت بوده در صورت گذشتن پنج سال نیز ‌می‌توانند از مورد تبصره 2 ماده 1 استفاده نمایند.
ماده 7
به اشخاص ذیل اجازه شغل وکالت داده نمی‌شود:
1. اتباع خارجه.
2. قضات و مستخدمین دولتی و بلدی و مملکتی در حین اشتغال به‌خدمت به استثناء استادان دانشکده حقوق که اشتغال به تدریس یکی از ‌شعب حقوقی دارند در صورت اجازه وزارت معارف.
3. کسانی که سن آنها کمتر از 25 سال است.
4. محکومین به انفصال ابد از خدمات دولتی.
5. اشخاصی که مرتکب اعمالی شوند که منافی با شئون وکالت است.
6. اشخاص مشهور به فساد اخلاق و تجاهر به استعمال مسکر و افیون و اعمال منافی عفت.
7. اشخاصی که تحت ولایت یا قیمومت هستند....
 

 


8. محکومیت به جنایت مطلقاً و محکومین به جنحه که به موجب قانون مستلزم محرومیت از حقوق اجتماعی یا از شغل وکالت باشند و یا اینکه محکمه محکومیت مزبور را در حکم خود قید کرده باشد.
9. کسانی که به اتهام ارتکاب جنایت یا جنحه‌ای که به موجب قانون مستلزم محرومیت از حقوق اجتماعی است تحت محاکمه هستند.
10. اشخاصی که به امر وزیر عدلیه طبق ماده 47 این قانون از شغل وکالت معلق هستند.
11. اشخاصی که طبق حکم محکمه از وکالت محروم شده‌اند.
12. وکلایی که وجه پروانه وکالت را در موعد مقرر نپردازند.
13.وکلایی که در ظـرف مدتی که وزارت عدلیه برای اجرای ماده یک این قانون در هر حوزه قضایی تعیین می‌نماید درخواست پروانه وکالت ننمایند.
ماده 8
اشخاصی که قبل از اجراء این قانون پروانه وکالت نداشته و بخواهند آن را تحصیل نمایند در صورت دارا بودن شرایط مقرره در این قانون باید لااقل مدت یک سال در کانون وکلا عمل بنمایند. عمل مزبور دوره آزمایش نامیده می‌شود.
‌ترتیب وکالت وکلا را در دوره آزمایش و طرز مداخله آنها را در محاکمات و تمریناتی که طی دوره آزمایش بایستی در امور قضایی انجام دهند وزارت عدلیه به موجب نظامنامه معین می‌نماید.
‌برای وکالت در دوره آزمایش پروانه مخصوص مقرر است و مراحلی را که طبق این قانون در دوره آزمایش اجازه داده می‌شود وکالت بنمایند در آن قید‌ می‌گردد.
‌در مورد اشخاصی که دارای دانشنامه لیسانس یا دکترا از دانشکده‌های داخله یا خارجه هستند دوره آزمایش فقط برای پروانه وکالت درجه اول لازم‌است ولی با داشتن سوابق خدمات قضایی یا اداری در وزارت عدلیه وزیر عدلیه می‌تواند آنها را نیز از دوره آزمایش معاف کند.
تبصره 1 - وزارت عدلیه می‌تواند اشخاصی را که مشمول مورد 2 و 3 ماده 3 این قانون هستند از دوره آزمایش معاف دارد.


تبصره 2 - در صورتی که وکیل در دوره آزمایش طبق نظامنامه از طرف یکی از وکلا در محاکمات دخالت نماید مسئولیت اعمال او متوجه وکیلی است که او را تعیین نموده و هر گاه از طرف معاضدت قضایی کار به او احاله شود بایستی تحت هدایت و نظارت معاضدت قضایی انجام وظیفه نماید.
ماده 9
اجازه وکالت درجات 1 و 2 و 3 که مطابق قانون 20 شهریور 1314 تا تصویب این قانون تصدیق شده در صورت تسلیم تقاضاکننده به‌اعتبار خود باقی است.
ماده 10
اشخاصی که می‌خواهند اجازه وکالت تحصیل نمایند باید به‌دفتر بازرسی و تشکیلات وکلای عدلیه تقاضانامه بدهند. ترتیب تقاضانامه را ‌وزارت عدلیه تعیین خواهد نمود.
ماده 11
دفتر بازرسی و تشکیلات وکلای عدلیه در ظرف دو ماه از تاریخ تقاضانامه باید عقیده خود را در رد یا قبول تقاضا در صورت قبول درجه ‌که برای تقاضاکننده در نظر گرفته به مشارالیه یا اقامتگاه قانونی او ابلاغ نماید ـ در صورتی که تقاضاکننده تسلیم به عقیده اداره مزبور باشد پروانه وکالت‌ در حدود مقررات این قانون صادر می‌شود.
‌نسبت به تقاضای وکالت اتفاقی دفتر بازرسی و تشکیلات وکلای عدلیه هر چه زودتر تکلیف رد یا قبول تقاضا را معین می‌کنند.
ماده 12
اشخاصی که به تصمیم و تشخیص دفتر بازرسی و تشکیلات وکلای عدلیه تسلیم نیستند می‌توانند تا یک ماه پس از ابلاغ نظریه دفتر ‌مزبور به محکمه انتظامی رجوع و تقاضای رسیدگی نمایند عرضحال مزبور در مرکز مستقیماً به دفتر محکمه انتظامی و در ولایات به دفتر یکی از ‌محاکم محل اقامت شاکی تقدیم می‌شود و دفتر آن محکمه مکلف است در ظرف سه روز به محکمه انتظامی ارسال دارد تا تکلیف اختلاف در محکمه انتظامی تعیین نشده است رأی دفتر مزبور موقتاً معتبر است.
ماده 13
محکمه انتظامی نسبت به جهت اختلاف رسیدگی کرده و با در نظر گرفتن سوابق اخلاقی او رأی مقتضی صادر و به دفتر بازرسی و‌ تشکیلات وکلای عدلیه و شاکی ابلاغ می‌نماید. رأی مزبور قطعی است.
ماده 14
وکلای عدلیه باید مطابق نظامنامه وزارت عدلیه قسم یاد نمایند.
ماده 15
پروانه وکالت باید همه‌ساله مطابق تعرفه ذیل تمبر شود:
برای پروانه وکالت درجه اول 400 ریال
برای پروانه وکالت درجه دوم 200 ریال
برای پروانه وکالت درجه سوم 150 ریال
برای پروانه کارگشایان به تفاوت نقاط از 50 تا 100 ریال
برای پروانه وکالت اتفاقی هر دفعه ده ریال
ماده 16
پس از انجام مقررات فوق اسم وکیل در مجله رسمی درج و در لوحه مخصوص ثبت و در اتاق محکمه نصب می‌شود.

فصل دوم ـ تشکیلات وکلا
ماده 17
وزارت عدلیه در هر محلی که مقتضی بداند کانون وکلا تشکیل خواهد داد.
ماده 18
کانون وکلا مؤسسه‌ای است دارای شخصیت حقوقی از حیث نظامات تابع وزارت عدلیه و از نظر عوائد و مخارج مستقل می‌باشد.
ماده 19
وظایف کانون به قرار ذیل است:
1. نظارت در اعمال وکلا و تهیه موجبات ترقی علمی و اخلاقی آنها.
2. معاضدت قضایی (‌تعیین وکیل برای اشخاص معسر یا بی‌بضاعت) مطابق نظامنامه وزارت عدلیه.
3. راهنمایی و تعلیمات به اشخاصی که در عدلیه یا اداره ثبت مراجعه دارند و از قوانین بی‌اطلاع هستند.
4. سرپرستی وکلای مبتدی و تنظیم دوره آزمایش آنها.
ماده 20
کانون هر محل به وسیله هیأت مدیره اداره خواهد شدهیأت مدیره مرکب است از رییس و پنج الی دوازده نفر عضو که وزیر عدلیه از بین وکلا انتخاب می‌کند .اعضاء هیأت مدیره باید حتی‌الامکان از وکلا درجه اول و یا دوم باشند.
ماده 21
انتخاب هیأت عامله کانون با وزارت عدلیه است ـ رییس کانون ممکن است از مستخدمین قضایی یا اداری وزارت عدلیه انتخاب شود.
ماده 22
دفتر و اوراق راجعه به وکالت باید مطابق نمونه که کانون مرکز تعیین می‌نماید تهیه شود ـ درآمد کانون هر محل به مصرف خود آن کانون خواهد رسید.
ماده 23
وکلای عدلیه مکلفند همه‌ساله در سه دعوای حقوقی به‌عنوان معاضدت قبول وکالت نمایند و چنانچه موکل محکوم‌له واقع شود‌ حق‌الوکاله قانونی از آنچه که وصول شود به او پرداخته خواهد شد ـ پنج یک آن متعلق به کانون است.
ماده 24
کسانی که قدرت تأدیه حق‌الوکاله ندارند می‌توانند از کانون تقاضای معاضدت نمایند مشروط بر اینکه دعوی با اساس و راجع به شخص تقاضاکننده باشد ـ طرز تقاضا و سایر شرایط لازمه برای معاضدت قضایی را وزارت عدلیه به موجب نظامنامه معین خواهد نمود.

فصل سوم ـ حقوق و وظایف
ماده 25
وکلا مکلفند نظاماتی را که وزارت عدلیه برای آنها معین می‌نماید متابعت کنند.


ماده 26
با احراز شرایط ذیل وکیل می‌تواند به درجه وکالت بالاتر نائل گردد:
1. اشتغـال به وکالت لااقل دو سال در درجه سـوم و سه سال در درجه دوم.
2. حسن انجام وظیفه در محاکم مربوطه و حسن انجام معاضدت­هایی که به او رجوع شده.
3. ترقی علمی و عملی در امر وکالت.
‌ترتیب ترفیع وکلا را وزارت عدلیه بر طبق نظامنامه تعیین خواهد نمود.
تبصره ـ محکومیت انتظامی از درجه 3 به بالا یک سال بر مدت مقرره در مورد یک این ماده می‌افزاید.
ماده 27
وکلا مکلفند در موقع محاکمه حاضر شوند مگر اینکه عذر موجهی از قبیل فوت یکی از اقرباء نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم و یا ابتلا به مرضی که مانع از حرکت و یا اینکه حرکت جهت او مضر تشخیص شود و همچنین در مواقعی که حوادث قهری از قبیل سیل و زلزله و غیره مانع از حرکت آنها باشد داشته باشند. اطلاع وکیل به محکمه در باب عذری که برای عدم حضور او پیدا شده معتبر است مگر آنکه خلافش ثابت شود در این صورت وکیل به مجازات انتظامی درجه 4 محکوم خواهد شد.
ماده 28
در صورتی که وکیل در دو یا چند محکمه احضار شده و جمع بین اوقات ممکن نباشد باید حضور در دیوان جزا و دیوان جنایی را مقدم‌بدارد و در سایر محاکم در محکمه که وقت آن زودتر ابلاغ شده حاضر شود در این صورت وکیل مکلف است نسخه ثانی اخطار اول یا تصدیق دفتر را به‌لایحه که برای اعتذار به محکمه بعدی می‌فرستد ضمیمه نماید و الا غائب محسوب خواهد شد.
ماده 29
از وکلایی که حق وکالت در توکیل دارند هیچ عذری برای عدم حضور در جلسه مقرر پذیرفته نمی‌شود.هرگاه وکیلی در یک ساعت در دو محکمه دعوت شده باشد باید به یکی از دو محکمه که نسبت به دعویمطروح در آنجا وکالت در توکیل دارد وکیل ‌بفرستند و در دیگری خود حاضر شوند.
ماده 30
وکیل باید اسراری که به واسطه وکالت از طرف موکل مطلع شده و همچنین اسرار مربوطه به حیثیات و شرافت و اعتبارات موکل را حفظ‌ نماید.
ماده 31
وکلا باید وکالت انتخابی حقوقی و جزایی را که در حدود قوانین و نظامات به آنها ارجاع می‌شود قبول نمایند.
تبصره ـ مقصود از وکالت انتخابی وکالتی است که از طرف محکمه در موارد جزایی و از طرف کانون در امور حقوقی به آنها ارجاع می‌شود.
ماده 32
وکلا باید با موکل خود قرارداد حق‌الوکاله تنظیم و مبادله نمایند و نسخه ثانی قرارداد را به ضمیمه وکالتنامه به دفتر محکمه تسلیم دارند ‌قرارداد حق‌الوکاله و فهرست اسنادی که موکل به وکیل می‌سپارد و همچنین قبوض وجوهی که وکیل دریافت می‌دارد مطابق نمونه‌ای است که از طرف وزارت عدلیه معین خواهد شد.
ماده 33
قرارداد حق‌الوکاله که به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین می‌شود باید به ترتیب تصاعد نسبت به مدعی‌به و نسبت به مراحل محاکمه بدایت و استیناف و تمیز معین شود.
میزان خسارتی که محکوم‌له می‌تواند از محکوم‌علیه مطالبه نماید همچنین میزان مخارج مسافرت­هایی که وکلای عدلیه برای امور وکالتی می‌نمایند نیز ‌مطابق تعرفه‌ای است که وزارت عدلیه تنظیم می‌نماید.
ماده 34
دریافت هر وجه یا مالی از موکل یا گرفتن سند رسمی یا غیر رسمی از او علاوه بر میزان مقرره به عنوان حق‌الوکاله و علاوه بر مخارج لازمه به هر اسم و هر عنوان که باشد ولو به عنوان وجه التزام و نذر ممنوع است و مرتکب به مجازات انتظامی از درجه پنج به بالا محکوم می‌شود و‌ چنین سند و التزام در محاکم و ادارات ثبت منشأ ترتیب اثر نخواهد بود ـ در صورتی که وکیل این عمل را به طور حیله انجام دهد مثل اینکه پول یا مال ‌یا سندی در ظاهر به عنوان دیگر و در باطن راجع به عمل وکالت باشد و یا در ظاهر به اسم شخص دیگر و در باطن برای خود بگیرد کلاهبردار محسوب و مورد تعقیب جزایی واقع خواهد شد.
ماده 35
مخارج لازمه مذکور در ماده قبل عبارت است از مخارج عدلیه و خرج مسافرت و خرج تحقیقات و معاینه محلی و حق‌الزحمه مصدقین و خبره و حق‌الحکمیه و خرج تلگراف و پست و طبع اعلانات.

ماده 36
در صورتی که وکیل بخواهد از وکالت استعفاء نماید باید قبلاً طوری به موکل و محکمه اطلاع دهد که موکل بتواند وکیل دیگری در موقع برای خود معین و به محکمه معرفی کند.
ماده 37
وکلا نباید بعد از استعفاء از وکالت یا معزول شدن از طرف موکل یا انقضاء وکالت به جهتی از جهات وکالت طرف مقابل یا اشخاص ثالث‌را در آن موضوع بر علیه موکل سابق خود یا قائم‌مقام قانونی او قبول نمایند و محاکم وکالت او را نباید در این موارد بپذیرند.
ماده 38
وکلا نباید به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای رد قاضی یا حکم یا وکیل مدافع طرف یا به منظور تطویل محاکمه به وسیله خدعه‌آمیزی متوسل شوند.
در صورت تخلف به مجازات انتظامی از درجه 4 به بالا محکوم خواهند شد.
ماده 39
وکیل حق ندار دعاوی را به طور مصانعه یا در ظاهر به اسم دیگری و در باطن به اسم خود انتقال بگیرد و این قبیل دعاوی در محکمه پذیرفته نخواهد شد و متخلف به مجازات انتظامی از درجه 4 به بالا محکوم خواهد شد.
ماده 40
وکلاء نمی‌توانند نسبت به موضوعی که قبلاً به واسطه سمت قضایی یا حکمیت در آن اظهار عقیده کتبی نموده‌اند قبول وکالت نمایند.
ماده 41
در صورتی که خیانت وکیل نسبت به موکل ثابت شود ازقبیل آنکه وکیل با طرف موکل ساخته و بالنتیجه حق موکل را تضییع نماید به محرومیت ابدی از شغل وکالت محکوم خواهد شد و موکل می‌تواند خسارات وارده بر خود را از او مطالبه نماید.



ماده 42
وکلا باید در مذاکرات شفاهی در محکمه و لوایح کتبی احترام و نزاکت را نسبت به محاکم و تمام مقامات اداری و نسبت به وکلا و ‌اصحاب دعوی مرعی دارند در صورت تخلف به مجازات انتظامی از درجه 4 به بالا محکوم خواهند شد مگر اینکه عمل مشمول یکی از عناوین‌جزایی باشد که در این صورت لااقل به حداکثر مجازات مقرره در قانون محکوم خواهند شد.
ماده 43
وکلا باید دارای دفتر منظم بوده و مراسلات و مکاتباتی که راجع به امر وکالت است ثبت و ضبط نمایند ـ طرز تنظیم و نگاهداری آن را‌ دفتر بازرسی و تشکیلات وکلا معین خواهد نمود و حفظ دفتر و ته چک قبوض تا ده سال پس از تاریخ ختم آن اجباری است.
ماده 44
وکلا باید پس از ابلاغ حکم و یا قرار و یا اخطاری که مستلزم انجام امر یا دادن خرجی از طرف موکل است به اسرع اوقات به موکل یا‌ متصدی امور او کتباً اطلاع دهند به طوری که تفویت حقی از او نشود.
ماده 45
وکلا باید اثر قانونی عدم پیشرفت دعوی موکل را در امری که نسبت به آن قبول وکالت می‌نمایند اعم از حقوقی و جزایی مخصوصاً در‌اقامه دعوی جزایی و دعاوی جعل و اعسار قبل از تنظیم قرارداد حق‌الوکاله به موکل خاطر نشان نمایند.

فصل چهارم ـ در تعقیب و مجازات انتظامی وکلا
ماده 46
مرجع تحقیق و رسیدگی مقدماتی نسبت به شکایت واصله از وکلا و تخلفات آنان دفتر بازرسی و تشکیلات وکلا عدلیه است و محاکمه انتظامی آنان در محکمه‌ای به عمل می‌آید مرکب از سه نفر عضو که وزیر عدلیه از بین مأمورین قضایی یا اداری عدلیه یا وکلا و یا به طور مختلط تعیین می‌کند.
‌طرز تحقیق و رسیدگی مقدماتی و تجدید نظر و مواعد محاکمه انتظامی وکلا را وزارت عدلیه به موجب نظامنامه تعیین خواهد نمود ـ پارکه انتظامی ‌وکلا دفتر بازرسی و تشکیلات وکلا عدلیه است.

ماده 47
وزیر عدلیه می‌تواند پس از آنکه به وسیله دفتر بازرسی و تشکیلات وکلا عدلیه یا به وسیله کانون وکلا و یا به وسائل دیگر از سوء اعمال‌ و رفتار و تخلفات وکیلی مطلع شد امر به تعقیب انتظامی او بدهد و در موردی که اشتغال وکیل مزبور به وکالت تا تعیین تکلیف قطعی او منافی با‌حیثیت وکلا و یا موجب ضرر برخلاف حقی برای اشخاص باشد او را از شغل وکالت معلق دارد.
ماده 48
محکمه انتظامی وکلا مکلف است پس از وصول اولین ادعانامه انتظامی یا به تقاضای وزیر عدلیه علاوه بر رسیدگی انتظامی از جهت‌تخلف به صلاحیت اخلاقی و لیاقت علمی و عملی وکیل مورد تعقیب نیز رسیدگی نماید جز در مورد وکلایی که دارای مدارک علمی یا پروانه درجه اول هستند که در این صورت رسیدگی به لیاقت علمی آنها لازم نیست.
ماده 49
استرداد شکایت از وکیل و استعفای مشتکی‌عنه از شغل وکالت مانع تعقیب و رسیدگی انتظامی نیست لیکن استرداد شکایت موجب تخفیف مجازات است.
ماده 50
در صورتی که حضور وکیل برای رسیدگی مقدماتی انتظامی و یا محاکمه انتظامی لازم و احضار شده و بدون عذر موجه حاضر نگردیده یا‌در موعد مناسبی که برای او معین شده جواب کتبی استیضاح را ندهد وزارت عدلیه می‌تواند او را موقتاً تا خاتمه رسیدگی از وکالت معلق نماید.
ماده 51
مجازات­های انتظامی به قرار ذیل است:
1. توبیخ شفاهی
2. توبیخ کتبی با درج در پرونده
3. توبیخ با درج در مجله رسمی
4. ممنوعیت موقت از سه ماه الی یک دو سال
5. تنزل درجه
6. محرومیت دائم از شغل وکالت.
‌وزیر عدلیه می‌تواند در صورت احراز سوء اعمال و رفتار یا تخلفات وکیلی یکی از مجازاتهای انتظامی تا درجه 4 را درباره او مستقلاً اعمال نماید و رأی وزیر در این موضوع قابل شکایت نیست ـ در صورتی‌که حکم مجازات از طرف محکمه صادر شود تا درجه 3 نسبت به محکوم‌علیه قطعی است.
ماده 52
محکمه تجدید نظر تشکیل می‌شود از یک نفر از اعضاء محکمه بدوی که به حکم قرعه انتخاب می‌شود و دو نفر از مستخدمین قضایی‌که همه‌ساله به طور ثابت از طرف وزارت عدلیه معین می‌شود.
ماده 53
وزیر عدلیه می‌تواند در صورتی که رفتار وکیلی موجب اختلال مهمی در جریان امور قضایی حوزه معینی باشد او را مادام که موجبات اختلال باقی است از اشتغال به امر وکالت در آن حوزه ممنوع نماید.
ماده 54
مرور زمان نسبت به تعقیب انتظامی وکلا دو سال از تاریخ وقوع امر مستوجب تعقیب است در صورتی که وکیل تعقیب شده باشد دو ‌سال از تاریخ آخرین اقدام انتظامی است.
ماده 55
وکلای معلق و اشخاص ممنوع‌الوکاله و به طور کلی هر شخصی که دارای پروانه وکالت نباشد از هر گونه تظاهر و مداخله در عمل وکالت ممنوع است اعم از اینکه عناوین تدلیس از قبیل مشاور حقوقی و غیره اختیار کند یا اینکه به وسیله شرکت و سایر عقود یا عضویت در مؤسسات خود ‌را اصیل در دعوی قلمداد نماید متخلف از یک الی شش ماه حبس تأدیبی محکوم خواهد شد.

فصل پنجم ـ مقررات مختلفه
ماده 56
در صورت فوت و حجر وکیل مدعی‌العموم بدایت و در نقاطی که پارکه نیست امین یا مأمور صلح به تقاضای اشخاص اسناد و اوراق راجعه به آنها را که نزد وکیل بوده با حضور متصدی امور متوفی و در صورت استنکاف ورثه یا متصدی امور متوفی از تسلیم اوراق و اسناد مدعی‌العموم یا قائم‌مقام او با حضور نماینده محکمه بدایت یا صلح اسناد را اخذ و به صاحبش رد می‌نماید و صورت‌مجلسی در هر دو باب تنظیم و امضاء می‌نماید‌ و رسید اوراق را گرفته به متصدی امور متوفی می‌دهد.
ماده 57
هر گاه محاکم و مدعیان عمومی در اجراء مواد این قانون بی‌نظمی یا مسامحه مشاهده کرده یا متوجه شوند وکیلی از عهده انجام وظیفه وکالتی بر نمی‌آید و همچنین هر گاه از سوء اخلاق و اعمال وکیلی مطلع گردند مکلفند بدون تأخیر مراتب را به وزیر عدلیه گزارش دهند ـ در صورت تخلف به مجازات انتظامی تا درجه چهار محکوم خواهند شد.
ماده 58
فصل دوم قانون اصول تشکیلات عدلیه مصوب 27 تیر ماه 1307 و ماده 6 قانون 11 خرداد 1308 و قانون مصوبه اول مرداد 1309 و‌قانون وکالت مصوب 20 شهریور ماه 1314 نسخ می‌شود.
‌این قانون‌که مشتمل بر پنجاه و هشت ماده است در جلسه بیست و پنجم بهمن ماه یک هزار و سیصد و پانزده به تصویب مجلس شورای ملی رسید .

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:21 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

تعریف وکالت

قانون مدنی ایران در ماده 656 وکالت را چنین تعریف کرده است: «وکالت عقدی است که بموجب آن یکی از طرفین طرف دیگر را بر انجام امری نایب خود قرار می دهد»
با انعقاد عقد وکالت ، وکیل و موکل در برابر یکدیگر حق و تکلیف یافته، دارای روابط حقوقی، وظایف و مسئولیت های متقابلی می شوند.
وکالت در لغت به معنای واگذار کردن یا تفویض کردن می‌باشد. و در اصطلاح حقوقی: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد، طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود می‌نماید. وکالت یکی از عقود بسیار رایج می‌باشد، که امروزه در صحنه‌های اجتماعی و اقتصادی و بانک‌ها استفاده زیادی می‌شود. وکالت عقد است و در نتیجه نیاز به ایجاب موکّل و قبول وکیل دارد.

انواع وکالت

الف) وکالت مطلق : یعنی این‌ که شخصی را برای تمام امور وکیل کند و این وکالت شامل امور اداری و مالی موکل می‌شود مثل فروش و یا خرید و یا پرداخت هزینه خانواده که در این قسم اعمال وکیل نیاز به اجازه موکل ندارد.
ب) وکالت مقید : که در این نوع وکالت، مورد وکالت مشخص و معین است و وکیل باید در همان مورد معین، عمل نماید. مثل خرید خانه یا فروش ماشین.

وکالت از جهت شکل به وکالت رسمی یا عادی یا شفاهی تقسیم می‌شود.
مورد وکالت باید امری باشد که به موجب قانون یا طببعتاً درانحصار شخص نباشد مثل وکالت در مجلس معامله که باید خودش عمل نماید و نمی‌تواند دیگری را وکیل نماید و دیگر این‌که خود شخص موکل بتواند آن را انجام دهد، برای مثال شخص ورشکسته که از دخالت در اموال ممنوع است نمی‌تواند در مورد آن به دیگری وکالت دهد.

حدود وکالت
«وکیل نمی‌تواند عملی را که خارج از حدود وکالت است انجام دهد» (مفاد ماده 663قانون مدنی)
«در صورتی که وکالت به طور مطلق داده شده و قیدی در آن نیامده مربوط به اداره اموال خواهد بود». (مفاد ماده 661قانون مدنی)
مثلاً‌ در بیع حدود وکالت، فروش است و قبض ثمن آن جزو وکالت در بیع نیست مگر این‌که قرین? قطعی بر آن باشد.

مورد وکالت
راجع به مورد وکالت می توان موارد ذیل را بطور خلاصه اشاره کرد:
1- مورد وکالت نباید از مواردی باشد که قانون مباشرت شخص اصیل را ضروری بداند مثل وکالت در سوگند.
2- وکالت باید معلوم باشد اگر وکالت بصورت مطلق باشد به امور اداری و تصرفات مادی محدود می شود.
3- موضوع وکالت می تواند امور مادی یا حقوقی باشد مثلاً وکالت در عقد نکاح یک امر حقوقی است ولی وکالت در اخذ ثمن یا وکالت در پرداخت مالیات یا قبض مبیع یک امر مادی و تصرف مادی محسوب می شود . وکالت در همه امور ممکن است مگر اینکه مباشرت اصیل قانوناً لازم و ضروری باشد .

وکالت در توکیل
این‌که وکیل مجاز باشد انجام امری را که در آن وکالت به دیگری واگذارد نیاز به تصریح دارد و در غیر این صورت شخصی ثالث در مقابل مؤکل مسئول خسارات خواهد بود.
وکیل ممکن است یک نفر باشد یا بیشتر و در صورت تعدد ممکن است به طور اجتماع باشد (این‌که همه با هم وکالت کنند) یا این‌که به طور مستقل باشد (هر کدام انجام دهد کافی است).
وکالت ممکن است مجانی باشد یا با اجرت و اگر مجانی بودن قید نشده محمول بر با اجرت خواهد بود. وکالت عقدی است جائز و طرفین می‌توانند هر گاه خواستند آن را بر هم بزنند مگر این که وکالت وکیل یا عدم عزل او، در ضمن عقد لازمی شرط شده است.

تعهدات وکیل
1)اگر از اقدامات یا سهل‌انگاری وکیل خسارتی به موکل وارد آید او مسئول خواهد بود.
2)رعایت مصلحت موکل در اقدامات و فعالیت‌های خویش.
3)استرداد اموال تحویلی، چرا که وکیل امین است و آن‌چه را که در اثر وکالت به دست می‌آورد باید به موکل تحویل دهد.
4)تسلیم صورت‌حساب وکالت.

تعهدات موکل
1) التزام عملی به تعهدات وکیل در قبال افراد ثالث؛ زیرا وکیل از طرف او انجام وظیفه نموده است.
2) پرداخت هزینه وکالت مثل کرایه و عوارض و مالیات که وکیل پراخته است.
3) پرداخت اجرت وکیل که طبق قرارداد یا عرف یا اجرة المثل پرداخت می‌شود.

پایان وکالت
«وکالت به طرق ذیل مرتفع می‌شود: 1) عزل موکل که وکیل را از وکالت عزل کند. 2) موت یا جنون وکیل یا موکل. 3) موت یاجنون وکیل یا موکل» (مفاد ماده 678 قانون مدنی)
علاوه بر این موارد، سفه وکیل و موکل و پایان یافتن موضوع وکالت را باید از موارد انقضای وکالت دانست

 


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:19 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

بسمه تعالی
(جزوه حقوق مدني 4)
مسئولیت مدنی :
الزامی که برای هر شخص وجود دارد رعایت یکسری قوانین و مقررات است و بر این اساس اگر هرکس به دیگری ضرری وارد کند بایستی آن را جبران نمایدکه در فقه از آن به قاعده ( لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام ) تعبیر شده است. ( در اسلام هیچ گونه ضرری توجیه نشده است. )
در مسئولیت مدنی موضوع بدین شیوه بیان شده است که هر کس در اثر و نتیجه بی احتیاطی، سهل انگاری و بطور کلی در اثر تقصیر، خسارتی به دیگری وارد کند مسئول جبران خسارت وارده میباشد.( م 1 قانون مسئولیت مدنی )
در مسئولیت مدنی موضوع بدین شیوه بیان شده است که هر کس در اثر و نتیجه بی احتیاطی، سهل انگاری و بطور کلی در اثر تقصیر، خسارتی به دیگری وارد کند مسئول جبران خسارت وارده میباشد(م 1 قانون مسئولیت مدنی)
تفاوت مسئولیت مدنی و مسئولیت اخلاقی :
1- در مسئولیت اخلاقی هر کس دیگری را متأثر کند از لحاظ اخلاقی مسئول است و مسئولیتش جنبه درونی دارد و نمی توان خسارتی را از دادگاه مطالبه کرد. اما مسئولیت مدنی ضمانت اجرایی دارد بنابراین این دو در ضمانت اجرایی با هم تفاوت دارند.
2- تفاوت دیگر آن است که در مسئولیت اخلاقی ورود ضرر شرط نیست ولی در مسئولیت مدنی ورود ضرر یکی از ارکان آن است.
3- همچنین قلمرو این دو عنوان با هم فرق دارد.در بسیاری از موارد در نتیجـه خطای انسان مسئولیت اخلاقی ایجـاد   می شود لیکن فاقد مسئولیت مدنی است.بعبارتی در بسیاری از موارد پرداخت خسارت هر چند سنگین در قبال خطایی کوچک از لحاظ مسئولیت مدنی قابل قبول بوده ولی از لحاظ مسئولیت اخلاقی غیر عادلانه است.
4- در مسئولیت اخلاقی برای اینکه شخص را مسئول اخلاقی فرض کنیم بایستی تقصیر را ثابت کنیم اما در مسئولیت مدنی امروزه تقصیر شرط ایجاد مسئولیت نیست.
5- مسئولیت اخلاقی جنبه شخصی داشته و مسئولیت مدنی جنبه نوعی دارد و صرف ورود ضرر موجبات جبران خسارت را فراهم می کند.به فرض مثال در بسیاری از موارد در روابط کارگر و کارفرما، خسارت وارده به کارگر را بایستی کارفرما جبران کند در حالیکه ممکن است کارفرما مقصر نباشد.
تفاوت مسئولیت مدنی و مسئولیت کیفری :
تعریف مسئولیت کیفری :
هر کس یکی از افعال مجرمانه در قانون مجازات اسلامی را مرتکب شود برابر قانون مسئول کیفری است.
1- مسئولیت کیفری وقتی ایجاد می شود که آن فعل مجرمانه در قانون به عنوان جرم پیش بینی شده باشد. اما در مسئولیت مدنی حتی اگر در قانون هم عمل جرم تلقی نشده باشد صرف ورود خسارت باعث می شود برای طرف جبران خسارت در نظر گرفته شود. با این وصف محدوده مسئولیت مدنی بسیار گسترده تر از مسئولیت کیفری است.
2- هدف مسئولیت مدنی صرفاً جبران خسارت یک شخص تحت عنوان زیان دیده است و کاری به دیگر افراد جامعه ندارد اما در مسئولیت کیفری هدف یک شخص نیست بلکه بجز مجازات شخص مجرم، اصلاح فرد و ایجاد نظم و امنیت و عدالت در جامعه است.
3- قلمرو مسئولیت مدنی و مسئولیت کیفری هم متفاوت است. در پاره ای از افعال مسئولیت کیفری وجود دارد ولی مسئولیت مدنی وجود ندارد مانند جاسوسی و در پاره ای از موارد هم مسئولیت مدنی وجود دارد ولی مسئولیت کیفری ندارد مثل شکستن شیشه همسایه به صورت غیر عمدی.
تفاوت مسئولیت مدنی و مسئولیت قراردادی :
مسئولیت قراردادی مسئولیتی است که بواسطه قرارداد تنظیمی بین یک، دو یا چند طرف قرارداد و دیگر طرف قرارداد ایجاد می شود که در آن یکی از طرفین به تعهدات خود که در قرارداد گنجانده شده است عمل نکرده است اما در مسئولیت مدنی وجود قرارداد شرط نیست و بدون وجود قرارداد هم طرف مسئول است.
سوال: چرا در نظام حقوقی ما مسئول مدنی پیش بینی شده است؟
در واقع مبنای مسئولیت مدنی چیست؟
در این باره دو نظریه مطرح است:
الف) نظریه تقصیر:
 مبنای این نظریه بر این است که شخص مرتکب تقصیر شده، در نتیجه مسئول مدنی است و این تقصیر باعث ورود خسارت به زیان دیده شده است. متضرر مدعی به خسارت محسوب و بایستی ثابت کند که در نتیجه فعل زیانبار مقصر زیانی به وی وارد شده است.
ایراد نظریه:
1- احتمال دارد متضرر نتواند ثابت کند که ضرری به او وارد شده است و یا در اینصورت و در نتیجه تقصیر فاعل فعل متضرر شده است .
2- این نظریه درخصوص حوادث رانندگی و در اینگونه حالات تشخیص تقصیر یا عدم تقصیر بسیار مشکل است.
راه حل:
1- علما برای این مشکل راه حل گسترش مسئولیت قراردادی به نحوی که بتوان در هر رابطه با مردم یک رابطه قراردادی ایجاد کرد را پیشنهاد کرده اند.
2- از طرف دیگر علما برای حل این مشکل از یکسری راه حل ها استفاده کرده اند مثلاً فرض تقصیر برای رانندگان وسیله نقلیه.
 ب) نظریه ایجاد خطر:
این نظریه بیان می کند که شخص برای این مسئول مدنی فرض می شود که محیط خطر ناکی ایجاد کرده و اشخاص زیان دیده از این محیط خطر ناک، متضرر شده و به آنها زیان وارد شده است.مانند اینکه شخص وسیله نقلیه موتوری خریداری کرده و از این طریق باعث ایجاد محیط خطرناک می شود.
ایراد نظریه:
عیب این نظریه آن است که از ابتکار عمل، شکوفا شدن اسـتعـدادها و بهره گیری افراد از امکانات و سرمایه گذاری جلوگیری می کند.چون شخص سرمایه گذار در طول دوران سرمایه گذاری بیم ایجاد خسارت به دیگران را دارد.
نتیجه:
در نظام حقوقی ما هر دو نظریه پذیرفته شده و هیچ یک مطلق نیست.در برخی قوانین نظریه تقصیر پذیرفته شده ( مثل قانون مسئولیت مدنی) و در برخی دیگر نظریه خطر ( مثل قانون کار )
عناوین الزامات خارج از قرارداد ( ضمان قهری ) :
1- غصب : م 308 ق.م
(( استیلا بر حق غیر است به نحو عدوان، اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز هم در حکم غصب است )).
این در حالتی است که مالی تحت تصرف شخصی بوده و قراردادمنعقده ای داشته ولی پس از انقضای مهلت قرارداد  مال را مسترد نداشته است .به طور مثال خانه ای اجاره ای بمدت یک سال در تصرف شخصی بوده ولی پس از انقضای موعد مقرر آن را پس نمی دهد.این حالت اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز قانونی است.
 2- اتلاف :  م 328 ق.م
(( یعنی اینکه شخصی بالمباشره و بطور مستقیم مال دیگری را تلف کرده و از بین ببرد )).
چنین شخصی مرتکب اتلاف شده است و مسئول جبران خسارت خواهد بود.
3- تسبیب : م 331 ق.م
(( یعنی اینکه شخص مقدمات تلف شدن مال را فراهم می کند )).
این در حالتی است که شخـص بالمبـاشـره آن را تـلف نمی کند و صرفـاً تمهـیدات لازم را در این خصـوص فراهـم  می کند. مثلاً شخصی چاهی را حفر می کند و دیگری سنگی را بر سر راه چاه می گذارد تا شخص دیگری در آن بیافتد، در اینصورت کسی که چاه را حفر می کند مباشر و کسی که سنگ را می گذارد سبب است. در فرض اجتماع سبب و مباشر اصل بر این است که مباشر مسئول است مگر اینکه سبب اقوی از مباشر باشد.
ارکان مسئولیت مدنی:
در این مبحث سه رکن اصلی وجود دارد :
1- وجود ضرر                        2- فعل زیانبار                    3- رابطه سببیت بین فعل و ضرر
1-وجود ضرر :
 ضرر اصلی ترین پایه و اساس مسئولیت مدنی است.ضرر بایستی به این سه نحو باشد:
الف) از دست دادن مال ( مادی )                                    ب) از بین رفتن منفعت ( مادی )
ج) لطمه به شخصیت و سلامت انسان ( معنوی )
در قانون مدنی تعریفی از ضرر به میان نیامده است ولی این مورد در قانون آیین دادرسی مدنی تعریف شده است.
ـ شرایط ضرر:
الف) ضرر بایستی مسلم و قطعی باشد : اگر ضرر احتمالی یا امکانی باشد قابل مطالبه نیست.
ب) ضرر وارده باید به طور مستقیم باشد : هر گاه بین فعل زیانبار و ضرر حادثه ای دیگر واقع شود این ضرر مستقیم نیست چون احتمال دارد ضرر بواسطه حادثه ای دیگر باشد که قبل از فعل زیانبار بوده، پس این ضرر قابل مطالبه نیست.
ج) ضرر جبران نشده باشد : ضرری قابل مطالبه است که من قبل جبران نشده باشد، چون در برابر قانون هر ضرری که وارد می شود فقط یکبار قابلیت جبران را دارد.
- اگر چند نفر مسئولیت خسارت یک ضرر را عهده دار باشند، جبران خسارت توسط هر یک از آنها باعث سلب مسئولیت‌دیگری می‌شود وچنانچه شخص متضررنیزذمه یکی از آنها را بری کند حق رجوع به سایرین را نخواهد داشت.
2- فعل زیانبار : فعل زیانبار، فعل یا ترک فعلی است که غیر قانونی و نا مشروع بوده و موجب خسارت می گردد. رکن دوم مسئولیت مدنی، فعل زیانبار است. چنانچه فرد قادر به اثبات فعل زیانبار باشد مسئولیت آن به عهده فاعل است وگرنه فاعل مسئولیتی ندارد .
استثنائات :
در افعال زیانبار یکسری استثنائاتی وجود دارد که جزو عناوین معاف کننده مسئولیت هستند و عبارتند از :
الف ) دفاع مشروع : خسارتی که شخص در مقام دفاع از خود به دیگری وارد می کند دفاع مشروع است به شرطی که خسارت وارده بر حسب متعارف ، متناسب باشد. ( م 15 قانون مسئولیت مدنی ) .در این حالت شخص معاف از پرداخت خسارت است.
ب ) حکم قانون یا مقام صالح
ج )  غرور یا فریب : غرور قاعده ای فقهی است که می تواند عامل رافع مسئولیت باشد اما در قانون غرور رافع مسئولیت نیست مگر اینکه درجه فریب خوردن شخص به اندازه ای باشد که رابطه علیت و فعل را از بین ببرد.
د ) اکراه : تهدیدی است که عادتاً قابل تحمل نبوده و رضایت انسان را مختل می کند.
و ) اجبار : فشار بیرونی وارده بر شخص است که قصد وی را بکلی مختل می کند.
سوال: اگر کسی در اثراجبار یا اکراه ضرری به دیگری وارد کند آیا معاف از مسئولیت است؟
گفتیم که اکراه رضا را مختل می کند و در نتیجه رافع مسئولیت نیست و فرد مباشر در اکراه مسئولیت دارد و بایستی خسارت را جبران کند مگر اینکه اکراه به اندازه ای باشد که به اجبار برسد که اجبار رافع مسئولیت است. زیرا اکراه فقط رافع مسئولیت کیفریست .
هـ) اضطرار: چنانچه شخص در موقعیتی قرار گیرد به گونه ای که برای دفع ضرر از خودش به دیگری زیان وارد کند، عامل ورود
خسارت را مضطر می نامند. در اضطرار شخص مستوجب کیفر نمی شود، اما مسئول مدنی است من باب اتلاف.( م 55 ق.م.ا)
در این حالت اصل بر این است که اضطرار رافع مسئولیت نیست مگر اینکه دو شرط عمده داشته باشد:
الف ) موقعیت خطر ناک در نتیجه فعل خود مضطر ایجاد نشده باشد.
ب ) بین موقعیت خطر ناک و فعل زیانباری که مضطر انجام می دهد تناسب وجود داشته باشد.
با وجود این دو شرط می توان گفت که اضطرار از عوامل رافع مسئولیت من باب اتلاف است و هر چند از این راه      نمی توان به
جبران خسارت دست یافت ولی از راه های دیگر می توان به جبران خسارت اقدام کرد و فرد را از باب      (  استفاده بدون جهت ) مسئول دانست.
م ) اجرای‌حق :آیادراجرای حقی که به کسی تعلق دارد اگر خسارتی وارد شود بایستی این خسارت جبران شود یا خیر؟
در پاسخ باید گفت اگر در اجرای حق خسارت در حد متعارف وارد شود رافع مسئولیت است اما اگر از حد متعارف بالاتر رود
مسئولیت دارد و باید جبران خسارت گردد.قابل ذکر است که اگر کسی حقی هم داشته باشد، حق اجرای مستقیم آن را ندارد بلکه
اجرای حق بایستی از طریق خاصی که قانون پیش بینی کرده است صورت گیرد وگرنه چنانچه از این بابت خسارتی به دیگری وارد آید مسئولیت دارد.
ن ) رضایت زیان دیده یا متضرر : این رضایت بر در نوع است:
 1- رضایت زیان دیده بعد از ورود خسارت
 2-  رضایت زیان دیده قبل از ورود خسارت
- اگررضایت زیان دیده بعد از ورود خسارت باشد رافع مسئولیت کیفری است.
- اگر رضایت زیان دیده قبل از ورود خسارت باشد دو حالت متصور است:
الف) یا خسارت مالی است که معتبر بوده و هیچ گونه مشکلی ندارد. ( به استثنای قاعده تسلیط م 30 ق.م )
 ب) یا خسارت غیر مالی است و بر جسم و جان و شخصیت فرد وارد می شود که در اینصورت اعلام رضایت نیز رافع مسئولیت
نیست چرا که هیچ قراردادی نمی تواند حاکم بر جسم و جان و شخصیت افراد باشد .  
انواع تقصیر :
 تعدی : یعنی اینکه شخص از حدود اذن و حدود متعارف خارج گردد.
تفریط : یعنی اینکه شخص کم کاری کند و کمتر از حدود اجازه و حدود متعارف عمل کند.
حدود تعدی و تفریط را یا قانون یا عرف و یا قرارداد تعیین می کند.( مواد 951 - 952 – 953  ق.م )
تقسیم بندی تقصیر :
الف ) عمومی : در این نوع تقصیر قصد ضرر رساندن به دیگری وجود دارد.
ب ) غیر عمومی : در این نوع تقصیر هیچ نشانه ای از قصد ضرر رساندن به دیگری مشهود نیست.
تقصیر های شغلی :
یعنی از آنچه قانون اجازه داده یا در قرارداد ذکر شده پا فراتر نهد یا کوتاهی کند.مانند وکیل، پزشک، معمار
سوال : در چه مواردی این افراد مسئول هستند ؟
پزشک و وکیل تعهد به وسیله دارند یعنی اصل بر عدم مسئولیت آنهاست.مگر اینکه خلاف آن ثابت شود یعنی ثابت شود که سهل انگاری شده است.اما معمار تعهد به نتیجه دارد یعنی اصل بر مسئول بودن معمار است مگر اینکه ثابت شود که عامل یا عوامل دیگری باعث به وجود آمدن چنین حادثه ای شده اند.مثلاً ساختمان را آماده و بدون عیب تحویل کارفرما دهد.
3- رابطه سببیت یا رابطه علیت : متضرر باید ثابت کند که بین فعل زیانبار و ضرر رابطه علیت وجود دارد و تا زمانی که رابطه علیت ثابت نشده باشد نمی توان گفت که فعل زیانبار بوده است.توضیحاً باید گفت که گاه ممکن است وجود یک ضرر یا خسارت بواسطه یک سبب باشد مانند برخورد خودرو به جایی و یا بواسطه چندین سبب باشد.مانند خرید یک گوسفند بیمار و سرایت بیماری او به گله گوسفندان . و یا ممکن است که چندین سبب با هم چندین ضرر را وارد کنند مانند خرید گوسفند بیمار و سرایت بیماری به گله گوسفندان و عدم توانایی مالک آن به رسیدگی و شخم زدن زمین کشاورزی و در نتیجه خساراتی که از آن حاصل می شود.
انواع نظریات ارائه شده درباره اسبابی که با هم ضرری را ایجاد می کنند :
سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

نوع اول - شرکتهائی که موسسین آنهاقسمتی ازسرمایه شرکت راازطریق فروش سهام به مردم تامین می کنند.اینگونه شرکتها شرکت سهامی عام نامیده می شوند.

نوع دوم - شرکتهائی که تمام سرمایه آنهادرموقع تاسیس منحصراتوسط موسسین تامین گردیده است .اینگونه شرکتها ، شرکت سهامی خاص نامیده می شوند.

تبصره - در شرکتهای سهامی عام عبارت " شرکت سهامی عام "ودر شرکتهای سهامی خاص عبارت " شرکت سهامی خاص "بایدقبل ازنام شرکت یابعدازآن بدون فاصله بانام شرکت درکلیه اوراق واطلاعیه هاوآگهی های شرکت بطورروشن وخواناقیدشود.

ماده 5 - درموقع تاسیس سرمایه شرکتهای سهامی عام ازپنج میلیون ریال وسرمایه شرکتهای سهامی خاص ازیک میلیون ریال نبایدکمترباشد.

درصورتی که سرمایه شرکت بعدازتاسیس بهرعلت ازحداق مذکوردراین ماده کمترشودبایدطرف یکسال نسبت به افزایش سرمایه تامیزان حداقل مقرر اقدام بعمل آیدیا شرکت به نوع دیگری ازانواع شرکتهای مذکوردر قانون تجارت تغییرشکل یابدوگرنه هرذینفع می تواندانحلال آن راازدادگاه صلاحیتداردرخواست کند.

هرگاه قبل ازصدوررای قطعی موجب درخواست انحلال منتفی گردددادگاه رسیدگی راموقوف خواهدنمود.

ماده 6 - برای تاسیس شرکتهای سهامی عام موسسین بایداقلابیست درصد سرمایه شرکت راخودتعهدکرده ولااقل سی وپنج درصدمبلغ تعهدشده رادرحسابی بنام شرکت درشرف تاسیس نزدیکی ازبانکهاسپرده سپس اظهارنامه ای به ضمیمه طرح اساسنامه شرکت وطرح اعلامیه پذیره نویسی سهام که به امضاءکلیه موسسین رسیده باشددرتهران به اداره ثبت شرکتهاودرشهرستانهابه دایره ثبت شرکتهاودرنقاطی که دایره ثبت شرکتهاوجودنداردبه اداره ثبت اسناد واملاک محل تسلیم ورسیددریافت کنند.

تبصره - هرگاه قسمتی ازتعهدموسسین بصورت غیرنقدباشدبایدعین آن یامدارک مالکیت آنرادرهمان بانکی که برای پرداخت مبلغ نقدی حساب بازشده است تودیع وگواهی بانک رابه ضمیمه اظهارنامه وضمائم آن به مرجع ثبت شرکتهاتسلیم نمایند.

ماده 7 - اظهارنامه مذکوردر ماده 6بایدباقیدتاریخ به امضاءکلیه موسسین رسیده وموضوعات زیرمخصوصادرآن ذکرشده باشد.

1 - نام شرکت .

2 - هویت کامل واقامتگاه موسسین .

3 - موضوع شرکت .

4 - مبلغ سرمایه شرکت وتعیین مقدارنقدوغیرنقدآن به تفکیک .

5 - تعدادسهام بانام وبی نام ومبلغ اسمی آنهاودرصورتی که سهام ممتاز

نیزموردنظرباشدتعیین تعدادوخصوصیات وامتیازات اینگونه سهام .

6 - میزان تعهدهریک ازموسسین ومبلغی که پرداخت کرده اندباتعیین شماره حساب ونام بانکی که وجوه پرداختی درآن واریزشده است .درموردآورده غیرنقدتعیین اوصاف ومشخصات وارزش آن بنحوی که بتوان ازکم وکیف آورده غیرنقداطلاع حاصل نمود.

7 - مرکزاصلی شرکت .

8 - مدت شرکت .

ماده 8 - طرح اساسنامه بایدباقیدتاریخ به امضاءموسسین رسیده ومشتمل برمطالب زیرباشد :

1 - نام شرکت .

2 - موضوع شرکت بطورصریح ومنجز.

3 - مدت شرکت .

4 - مرکزاصلی شرکت ومحل شعب آن اگرتاسیس شعبه موردنظرباشد.

5 - مبلغ سرمایه شرکت وتعیین مقدارنقدوغیرنقدآن به تفکیک .

6 - تعدادسهام بی نام وبانام ومبلغ اسمی آنهاودرصورتی که ایجادسهام ممتازموردنظرباشدتعیین تعدادوخصوصیات وامتیازات اینگونه سهام .

7 - تعیین مبلغ پرداخت شده هرسهم ونحوه مطالبه بقیه مبلغ اسمی هر سهم ومدتی که ظرف آن بایدمطالبه شودکه بهرحال ازپنج سال متجاوزنخواهد بود.

8 - نحوه انتقال سهام بانام .

9 - طریقه تبدیل سهام بانام به سهام بی نام وبالعکس .

10 - درصورت پیش بینی امکان صدوراوراق قرضه ، ذکرشرایط وترتیب

آن .

11 - شرایط وترتیب افزایش وکاهش سرمایه شرکت .

12 - مواقع وترتیب دعوت مجامع عمومی .

13 - مقررات راجع به حدنصاب لازم جهت تشکیل مجامع عمومی وترتیب اداره آنها.

14 - طریقه شورواخذرای اکثریت لازم برای معتبربودن تصمیمات مجامع عمومی .

15 - تعداد مدیران وطرزانتخاب ومدت ماموریت آنهاونحوه تعیین جانشین برای مدیرانی که فوت یااستعفاءمی کنندیامحجوریامعزول یابه جهات قانونی ممنوع می گردند.

16 - تعیین وظایف وحدوداختیارات مدیران .

17 - تعدادسهام تضمینی که مدیران بایدبه صندوق شرکت بسپارند.

18 - قیداینکه شرکت یک بازرس خواهدداشت یابیشترونحوه انتخاب ومدت ماموریت بازرس .

19 - تعیین آغازوپایان سال مالی شرکت وموعدتنظیم ترازنامه وحساب سود و زیان وتسلیم آن به بازرسان وبه مجمع عمومی سالانه .

20 - نحوه انحلال اختیاری شرکت وترتیب تصفیه امورآن .

21 - نحوه تغییر اساسنامه .

ماده 9 - طرح اعلامیه پذیره نویسی مذکوره در ماده 6بایدمشتمل برنکات زیرباشد -

1 - نام شرکت .

2 - موضوع شرکت ونوع فعالیتهائی که شرکت به منظورآن تشکیل می شود.

3 - مرکزاصلی شرکت وشعب آن درصورتی که تاسیس شعبه موردنظرباشد.

4 - مدت شرکت .

5 - هویت کامل واقامتگاه وشغل موسسین ، درصورتی که تمام یابعضی از موسسین درامورمربوط به موضوع شرکت یاامورمشابه باآن سوابق یااطلاعات یاتجاربی داشته باشندذکرآن به اختصار.

6 - مبلغ سرمایه شرکت وتعیین مقدارنقدوغیرنقدآن به تفکیک وتعداد ونوع سهام درموردسرمایه غیرنقد شرکت تعیین مقدارومشخصات واوصاف و ارزش آن بنحوی که بتوان ازکم وکیف سرمایه غیرنقداطلاع حاصل نمود.

7 - درصورتی که موسسین مزایایی برای خوددرنظرگرفته اندتعیین چگونگی وموجبات آن مزایابه تفضیل .

8 - تعیین مقداری ازسرمایه که موسسین تعهدکرده ومبلغی که پرداخت کرده اند.

9 - ذکرهزینه هائی که موسسین تاآنموقع جهت تدارک مقدمات تشکیل شرکت ومطالعاتی که انجام گرفته است پرداخت کرده اندوبرآوردهزینه های لازم تاشروع فعالیتهای شرکت .

10 - درصورتی که انجام موضوع شرکت قانونامستلزم موافقت مراجع خاصی باشدذکرمشخصات اجازه نامه یاموافقت اصولی آن مراجع .

11 - ذکرحداقل تعدادسهامی که هنگام پذیره نویسی بایدتوسط پذیره نویس تعهدشودوتعیین مبلغی ازآن که بایدمقارن پذیره نویسی نقدا پرداخت گردد.

12 - ذکرشماره ومشخصات حساب بانکی که مبلغ نقدی سهام موردتعهد بایدبه آن حساب پرداخت شودوتعیین مهلتی که طی آن اشخاص ذیعلاقه می توانند برای پذیره نویسی وپرداخت مبلغی نقدی به بانک مراجعه کنند.

13 - تصریح به اینکه اظهارنامه موسسین به انضمام طرح اساسنامه برای مراجعه علاقمندان به مرجع ثبت شرکتهاتسلیم شده است .

14 - ذکرنام روزنامه کثیرالانتشارکه هرگونه دعوت واطلاعیه بعدی تا تشکیل مجمع عمومی موسس منحصرادرآن منتشرخواهدشد.

15 - چگونگی تخصیص سهام به پذیره نویسان .

ماده 10 - مرجع ثبت شرکتهاپس ازمطالعه اظهارنامه وضمائم آن وتطبیق مندرجات آنهابا قانون اجازه انتشاراعلامیه پذیره نویسی راصادرخواهد نمود.

ماده 11 - اعلامیه پذیره نویسی بایدتوسط موسسین درجرایدآگهی گردیده ونیزدربانکی که تعهدسهام نزدآن صورت می گیرددرمعرض دیدعلاقمندان قرار داده شود.

ماده 12 - طرف مهلتی که دراعلامیه پذیره نویسی معین شده است علاقمندان به بانک مراجعه وورقه تعهدسهام راامضاءومبلغی راکه نقدابایدپرداخت شودتادیه ورسیددریافت خواهندکرد.

ماده 13 - ورقه تعهدسهم بایدمشتمل برنکات زیرباشد.

1 - نام وموضوع ومرکزاصلی درمدت شرکت .

2 - سرمایه شرکت .

3 - شماره وتاریخ اجازه انتشاراعلامیه پذیره نویسی ومرجع صدورآن .

4 - تعدادسهامی که موردتعهدواقع می شودومبلغی اسمی آن وهمچنین مبلغی که ازبابت نقدادرموقع پذیره نویسی بایدپرداخت شود.

5 - نام بانک وشماره حسابی که مبلغ لازم توسط پذیره نویسان بایدبه آن حساب پرداخت شود.

6 - هویت ونشانی کامل پذیره نویس .

7 - قید اینکه پذیره نویس متعهداست مبلغ پرداخت نشده سهام مورد تعهدراطبق مقررات اساسنامه شرکت پرداخت نماید.

ماده 14 - ورقه تعهدسهم دردونسخه تنظیم وباقیدتاریخ به امضاءپذیره نویس یا قائم مقام قانونی اورسیده نسخه اول نزدبانک نگاهداری ونسخه دوم باقیدرسیدوجه ومهروامضاءبانک به پذیره نویس تسلیم می شود :

تبصره - درصورتی که ورقه تعهدسهم راشخصی برای دیگری امضاءکندهویت ونشانی کامل وسمت امضاءکننده قیدومدرک سمت ازاخذوضمیمه خواهدشد.

ماده 15 - امضاءورقه تعهدسهم بخودی خودمستلزم قبول اساسنامه شرکت وتصمیمات مجامع عمومی صاحبان سهام می باشد.

ماده 16 - پس ازگذشتن مهلتی که برای پذیره نویسی معین شده است ویا درصورتی که مدت تمدیدشده باشدبعدازانقضای مدت تمدیده شده موسسین حداکثرتایکماه به تعهدات پذیره نویسان رسیدگی وپس ازاحرازاینکه تمام سرمایه شرکت صحیحاتعهدگردیده واقلاسی وپنج درصدآن پرداخت شده است تعدادسهام هریک ازتعهدکنندگانی راتعیین واعلام و مجمع عمومی موسس را دعوت خواهندنمود.

ماده 17 - مجمع عمومی موسس بارعایت مقررات این قانون تشکیل می شود وپس ازرسیدگی احرازپذیره نویسی کلیه سهام شرکت وتادیه مبالغ لازم وشور درباره اساسنامه شرکت وتصویب آن اولین مدیران و بازرس یا بازرسان شرکت راانتخاب می کند. مدیران و بازرسان شرکت بایدکتباقبول سمت نمایند قبول سمت به خودی خوددلیل براین است که مدیرو بازرس باعلم به تکالیف و مسئولیت های سمت خودعهده دارآن گردیده اندازاین تاریخ شرکت تشکیل شده محسوب می شود.

تبصره - هرگونه دعوت واطلاعیه برای صاحبان سهام تاتشکیل مجمع عمومی سالانه بایددوروزنامه کثیرالانتشارمنتشرشودیکی ازاین دوروزنامه بوسیله مجمع عمومی موسس وروزنامه دیگرازطرف وزارت اطلاعات وجهانگردی تعیین می شود.

ماده 18 - اساسنامه ای که به تصویب مجمع عمومی موسس رسیده وضمیمه صورت جلسه مجمع واعلامیه قبولی مدیران و بازرسان جهت ثبت شرکت به مرجع ثبت شرکتهاتسلیم خواهدشد.

ماده 19 - درصورتی که شرکت تاششماه ازتاریخ تسلیم اظهارنامه مذکور در ماده 6این قانون به ثبت نرسیده باشدبه درخواست هریک ازموسسین یا پذیره نویسان مرجع ثبت شرکتهاکه اظهارنامه به آن تسلیم شده است گواهینامه ای حاکی ازعدم ثبت شرکت صادروبه بانکی که تعهدسهام وتادیه وجوه درآن بعمل آمده است ارسال میداردتاموسسین وپذیره نویسان به بانک مراجعه وتعهدنامه ووجوه پرداختی خودرامسترددارند.دراین صورت هرگونه هزینه ای که برای تاسیس شرکت پرداخت یاتعهدشده باشدبعهده موسسین خواهد بود.

ماده 20 - برای تاسیس وثبت شرکتهای سهامی خاص فقط تسلیم اظهارنامه به ضمیمه مدارک زیربه مرجع ثبت شرکتهاکافی خواهدبود.

1 - اساسنامه شرکت که بایدبه امضاءکلیه سهامداران رسیده باشد.

2 - اظهارنامه مشعربرتعهدکلیه سهام وگواهینامه بانکی حاکی ازتادیه قسمت نقدی آن که نبایدکمترازسی وپنج درصدکل سهام باشد.اظهارنامه مذکور بایدبه امضای کلیه سهامداران رسیده باشد.هرگاه تمام یاقسمتی ازسرمایه بصورت غیرنقدباشدبایدتمام آن تادیه گردیده وصورت تقویم آن به تفکیک در اظهارنامه منعکس شده باشدودرصورتی که سهام ممتازه وجودداشته باشدباید شرح امتیازات وموجبات آن دراظهارنامه منعکس شده باشد.

3 - انتخاب اولین مدیران و بازرس یا بازرسان شرکت بایددرصورت جلسه ای قیدوبه امضای کلیه سهامداران رسیده باشد.

4 - قبول سمت مدیریت و بازرسی بارعایت قسمت اخیر ماده 17.

5 - ذکرنام روزنامه کثیرالانتشارکه هرگونه آگهی راجع به شرکت تا تشکیل اولین مجمع عمومی عادی درآن منتشرخواهدشد.

تبصره - سایرقیودوشرایطی که دراین قانون برای تشکیل وثبت شرکتهای سهامی عام مقرراست درمورد شرکتهای سهامی خاص لازم الرعایه نخواهدبود.

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

الف. شرط تحصیل
اگر چه حق تحصیل از حقوق اساسی هر فرد است و نمی تواند از تحصیل افراد جلوگیری کرد، اما برای پرهیز از مشکلات احتمالی در این زمینه، عبارت زیر برای درج در سند ازدواج پیشنهاد می شود
زوج، زوجه را در ادامه تحصیل تا هر مرحله که زوجه لازم بداند و در هر کجا که شرایط ایجاب نماید مخیر می سازد

ب. شرط اشتغال
مطابق قانون، اگر شغل زن منافی با مصالح خانواده یا حیثیت شوهر یا زن باشد، مرد می تواند همسر خود را از آن شغل منع کند. با توجه به این که امکان تفسیرهای مختلف از این متن قانونی وجود دارد، گنجاندن عبارت زیر در سند ازدواج پیشنهاد می شود
زوج، زوجه را در اشتغال به هر شغلی که مایل باشد، در هر کجا که شرایط ایجاب نماید مخیر می کند

ج.شرط وکالت زوجه در صدور جواز خروج از کشور
مطابق قانون گذرنامه، زنان متاهل فقط با اجازه کتبی همسر خود می توانند از کشور خارج شوند. با توجه به این که این مساله در عمل مشکلات فراوانی را ایجاد می کند، عبارت زیر به منزله شرط در حین عقد ازدواج پیشنهاد می شود
زوج به زوجه، وکالت بلاعزل می دهد که با همه اختیارات قانونی بدون نیاز به اجازه شفاهی یا کتبی مجدد شوهر، از کشور خارج شود. تعیین مدت، مقصد و شرایط مربوط به مسافرت به خارج از کشور به صلاحدید خود زن است

د.شرط تقسیم اموال موجود میان شوهر و زن پس از جدایی

مشابه چنین شرطی در سندهای ازدواج کنونی وجود دارد. ولی تحقق آن منوط به عدم درخواست زن برای جدایی، یا تخلف نکردن زن از وظایف زناشوئی خود و یا نداشتن رفتار و اخلاق ناشایست بوده و احراز این موارد نیز بر عهده دادگاه است
برای ایجاد شرایط مساوی تر میان زن و شوهر در این خصوص، گنجاندن عبارت زیر در سند ازدواج پیشنهاد می شود( یاد آوری این نکته ضروری است که برای رسیدن به توافق در خصوص این شرط، در نظر گرفتن حدود عادلانه برای تکالیف مالی مرد ـ همچون مهریه ـ از سوی زن موثر و منصفانه خواهد بود
زوج متعهد می شود هنگام جدایی ـ اعم از آن که به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن ـ نیمی از دارایی موجود خود را ـ اعم از منقول و غیر منقول که طی مدت ازدواج به دست آورده است ـ به زن منتقل نماید.

ه. شرط وکالت مطلق زوجه در طلاق
مطابق قانون، زن تنها در موارد بسیار خاص می تواند از همسر خود جدا شود، این در حالی است که مرد هر زمان که بخواهد می تواند با پرداخت کلیه حقوق زن، او را طلاق دهد
از آنجا که زن و شوهر حق انتخاب یکدیگر برای شروع و ادامه زندگی را دارند، منصفانه آن است که در صورت لزوم پایان دادن به زندگی مشترک نیز، این حق انتخاب برای هر دو وجود داشته باشد
شرط وکالت مطلق زوجه در طلاق می تواند موجب ایجاد توازن در حق طلاق باشد. یادآوری این نکته ضروری است که برای حفظ توازن، زن نیز می تواند با گرفتن حق طلاق و همچنین تقسیم مساوی اموال، مهریه را تا حدود زیادی کاهش دهد

و. درج شرط وکالت مطلقه زوجه در طلاق این شرط به صورت زیر مطلوب می باشد
زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر می دهد تا زوجه در هر زمان و تحت هر شرایطی از جانب زوج اقدام به مطلقه نمودن خود از قید زوجیت زوج به هر قسم طلاق ـ اعم از بائن و رجعی و خلع یا مبارات‌ـ به هر طریق اعم از اخذ یا بذل مهریه کند

این اجبار قانونی که زن را مکلف به انجام کارها، تعیین حدود خواسته ها و انتظارات و تعیین وظایف خود و شوهرش می کند، نمی تواند تعهدی حاصل از یک ارتباط نزدیک و صمیمی باشد. متاسفانه در بسیاری از خانواده های کنونی، تعهد عشق، جای خود را به توانایی کنترل رابطه با سوی شوهر و تمکین زن از او داده است و این جبر تعیین شده قانونی، رابطه عاطفی بین آنان را تحت الشعاع قرار می دهد. بنابراین، لازم است برای داشتن یک خانواده برابر که در آن کرامت انسانی و حقوق ذاتی همه اعضای خانواده حفظ شده باشد، طرحی نو در اندازیم. این شرط ها می توانند تا حد زیادی آزادی اراده زن و شوهر را در تاسیس نهاد بنیادین خانواده تضمین کنند.

 


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

منصب قضاوت از آن كيست؟

الإمامُ الصّادقُ عليه‏السلام :

لا يَطمَعَنَّ قَليلُ الفِقهِ في القَضاءِ .

امام صادق عليه‏السلام :

كسى كه اندكى فقه (مسائل حقوقى و احكام قضايى) مى‏داند ، هرگز نبايد به كار قضاوت چشم طمع داشته باشد .

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو


باسمه تعالي 
به موجب تصميم شوراي اجرايي اسكودا سوالات آزمون ورودي ۱۳۹۰ كانونهاي وكلاي دادگستري ايران در سايت اسكودا منتشر مي شود.
گزينه صحيح در پاسخها باحروف درشت تر( فونت درشت) مشخص شده است
اتحاديه سراسري كانونهاي وكلاي دادگستري ايران ( اسكودا)


•         
حقوق مدني 
۱در صورتي عقد به علت تفاسخ به هم مي‌خورد كه:
۱ ) عوضين موجود باشند.
۲ ) تغييري در عوضين داده نشده باشد.
۳ ) يكي از جهات قانوني براي فسخ وجود داشته باشد.
۴ ) عوضين موجود باشند و اگر تلف هم شده باشند مثل يا قيمت آن تاديه مي‌شود. 

۲كدام مورد صحيح است؟
۱ ) اقرار سفيه در امور مالي، موثر نيست.
۲ ) اقرار معلق، موثر نيست.
۳ ) اقرار ورشكسته نسبت به اموال خود به ضرر دُيان، نافذ نيست.        
۴ ) هر سه مورد صحيح است. 

۳در عقود، اضطرار و اكراه به ترتيب .......... عقد مي‌شوند.
۱ ) موجب عدم نفوذ، بطلان        
۲ ) تاثيري در عقد ندارد، بطلان
۳ ) موجب عدم نفوذ، عدم نفوذ
۴ ) تاثيري در عقد ندارد، عدم نفوذ يا بطلان 

۴اگر عقد به علت اقاله يا فسخ به هم بخورد:
۱ ) شرطي كه ضمن آن شده منفسخ مي‌شود.
۲ ) شرطي كه ضمن آن شده باطل مي‌شود. 
۳ ) شرطي كه ضمن آن شده نيز اقاله يا فسخ مي‌شود.
۴ ) اگر به شرط عمل نشده باشد شرط باطل مي‌شود و الا اثري ندارد.


۵اگر مالك براي حق انتفاع مدت معين نكرده باشد:
۱ ) اثر ندارد چون بايد مدت معين شود.
۲ ) حبس، مطلق بوده و حق مزبور تا فوت مالك خواهد بود. 
۳ ) حبس، مطلق بوده و حق مزبور تا بقاي مال خواهد بود.
۴ ) حبس، مطلق بوده و حق مزبور تا فوت منتفع خواهد بود.


۶اتخاذ تصميم براي اداره بخش‌هاي مشترك مجتمع‌هاي آپارتماني اگر قراردادي بين مالكين وجود نداشته باشد:
۱ ) به آراي دو سوم مالكين آپارتمان‌ها است.
۲ ) به آراي اكثريت مالكين آپارتمان‌ها است.
۳ ) به آراي مالكيني است كه در عمل متصرف آپارتمان‌ها هستند.
۴ ) به آراي اكثريت مالكيني است كه مالك بيش از نصف مساحت تمام بخش‌هاي اختصاصي باشند. 

۷موضوع اشاعه مي‌تواند:
۱ ) فقط عين باشد.
۲ ) عين يا حق باشد.
۳ ) عين يا منافع باشد.
۴ ) عين، منافع يا حق باشد. 

۸متولي موقوفه عام براي اداره كردن موقوفه و مصرف درآمدهاي آن در جهت نيت واقف:
۱ ) مي‌تواند با ديگري شريك شود. 
۲ ) فقط مي‌تواند موقوفه را اجاره دهد.
۳ ) نمي‌تواند با ديگري شريك شود مگر به اذن حاكم.
۴ ) تنها با موافقت اداره اوقاف مي‌تواند با ديگري شريك شود.


۹در يك شركت مدني (غير بازرگاني) مسئوليت شركا نسبت به بدهي شركت:
۱ ) به نسبت و به ميزان آورده است.
۲ ) مسئوليت شركا تضامني است.
۳ ) مسئوليت شركا به ميزان آورده آنها تضامني است.
۴ ) به نسبت سهم است ولي بايد همه بدهي را هر كدام به نسبت سهم خود بپردازند. 

۱۰ ماده ۶۱۹ قانون مدني مقرر داشته: «امين بايد عين مالي را كه دريافت كرده است رد نمايد» با توجه به اين ماده شخصي مبلغ پنج ميليون تومان چك پول ۵۰ هزار توماني براي گذاردن در حساب سپرده خود به بانك تسليم مي‌كند و شماره چك پول‌ها را يادداشت مي‌كند. آيا سپرده‌گذار مي‌تواند عين چك پول‌ها را مطالبه كند؟
۱ ) در صورتي كه بانك عين چك پول‌ها را پس ندهد مرتكب خيانت در امانت شده است.
۲ ) بانك موظف است در صورت مطالبه سپرده‌گذار، عين چك پول‌ها را به سپرده‌گذار رد كند.
۳ )
 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

به نظر شما جرم آدم ربایی یک جرم مطلق می باشد یا مقید؟ به عبارت دیگر این جرم در ردیف جرایمی مانند توهین و نشر اکاذیب قرار می گیرد(مطلق) یا در ردیف جرایمی مانند سرقت و کلاهبرداری (مقید) ؟

 

نظرات دوستان :

م.س : با سلام.سرقت ربودن مال است. و انسان مال نیست تا مورد سرقت واقع شود.همچنین کلاهبرداری بردن مال با توسل به وسیله متقلبانه که در اینجا تصاحب مال هم بعد بردن مال شرط است.ادمی ربایی جرم مطلق است و نیازی به نتیجه ندارد به عبارتی دیگر عنصر مادی آدم ربایی بدون نتیجه خاص کامل می شود که در این صورت نیازی به احراز رابطه علیت ندارد و با انتساب فعل به آدم ربا جرم محقق می شود.ادم ربایی به معنای سلب آزادی تن دیگری بدون رضایت او با قصد نامشروع ,از راه جابه جای از محلی به محل دیگر است.به عنوان مثال راننده ماشین با تغییر مسیر آزادی فرد را سلب می کند.

ناصری : باتوجه به اینکه به انتقال يك شخص بدون رضايت او از محلي به محل ديگر به وسيله زور، تهديد يا فريفتن آدم ربايي گفته مي‌شود.از عبارت فریفتن می شود استنباط کرد که جرم مقید است و در واقع مقید بحصول نتیجه است. وحتی به نوعی عنوان سرقت نیز دارد.(سرقت انسان)و نتیجه ان ظاهرا سلب ازادی است.اما استاد از آنجایی که سوالات حضرتعالی مقداری نکته دار هستند بیم آن می رود با ارایه ی 1دلیل مثل همیشه جالب و جذاب نظر ما زیر سوال برود.

امید : سلام دکتر خسته نباشید.
به نظر من: آدم ربایی جرمیه مقید به نتیجه و عنصر مادی آن مانند سرقته یعنی همان
ربایش. به عبارت دیگه مشه گفت تا جابه جایه یک شخص بدون رضایت انجام نگیره
جرم به طور کامل محقق نشده است.

مهدی : به نظر من جرم مقید می باشد.

مجتبی محمد حسینی :استاد ضمن عرض سلام و خسته نباشیدو آرزوی توفیق
به صراحت ميتوان گفت بعد ازقتل عمد، ازجمله مهمترين جرائم عليه اشخاص جرم آدم ربايي و ربودن افراد باشد، كه تحت شرايطي مي تواند بعنوان بزه بين المللي وبه عنوان يك جرم سياسي مورد بررسي قرار گيرد و در تعاريف آن مي توان گفت: آدم ربایی یعنی« جابجاكردن غافلگيرانهء فردبدون رضايت وعبارت بدون رضايت شامل عنف، حيله، تهديد و هرنحوديگرخواهدبود. (دکتر ايرج گلدوزيان،محشاي ق. م.ا، ص 338.) » ویا «استیلا یافتن برای انسان و نقل مکان دادن او از محلی به محلی دیگربه صورت غیر قانونی و بر خلاف میل و اراده او می باشد( رضا شکری،قادر سیروس،ق.م.ا در نظم کنونی، ص 682..)»
جرم آدرم ربايي كه به دو قسم «ساده» و«مشدّد» است، در مواد 621 و 631 ق.م.ا و پاره اي از قوانين بكار رفته است.« ربودن در واقع عنصر مادي جرم سرقت است كه موضوع آن اصولاً مال است. ولي در اينجا ربودن يا مخفي كردن شخص انسان مطرح است كه، به عنف يا تهديد يا حليه يا به هر نحو ديگر ممكن است انجام شود. نهايتاً ربودن انسان ماهيتاً موجب سلب آزادي موقتي از مجني عليه مي‎گردد كه جرمي آني است. در حاليكه مخفي كردن جرمي است مستمر(ايرج گلدوزيان ، حقوق جزای اختصاصی، ص 212)».از طرفي ديگر اداره حقوقي دادگستري در نظريه مشورتي شماره9205/7 –17/10/1381 نظر به مستمر بودن جرم آدم ربايي دارد.«اگر چه به محض ربودن يا سلب آزادي شخص، جرم محقق مي گردد ولي تا زمانيكه فرد ربوده شده آزاد نگرديده جرم استمرار خواهد داشت(رضا شكري، قادر سيروس، ق.م.ا درنظم کنونی،ص 4-683)».از طرفي ديدگاه متفاوتي نيز وجود دارد«آدم ربايي را بايد جرم مستمر بدانيم و شروع مرور زمان آن را از لحظه آزادي شخص ربوده شده ومشروط به اينكه مدت زمان متعارف از ربودن گذشته باشد، محاسبه كنيم(دکترحسين آقايي نيا ، جرايم عليه اشخاص، ص 163)».با توجه به موارد بالا می توان نتیجه گرفت که آدم ربایی جرمی است آنی و مطلق.

جواد : به نظرماجرمي است مطلق- هرجندنظردوستان هم بعيدنيست.

ماریا عباس زاده : باسلام,آدم ربایی جرمی است مطلق و آنی باتوجه به استدلال عالی آقای محمد حسینی فکر نکنم نیاز به توضیح بیشتر باشه.

امید : سلام دکتر خسته نباشید.
در جواب م.س:اگر نتیجه در آدم ربایی فاقد اهمیت بود پس شروع به آدم ربایی هم در تبصره م. 621 بی معنی تلقی می شد چون در این صورت هرکسی شروع به آدم ربای میکرد به جرم آدم ربایی محکوم می شد نه شروع به آدم ربایی.پس در آدم ربایی نتییجه دارای اهمیته که همان ربوده شدن یک انسان به صورت کامل است.

سید مجید عطایی : سلام خدمت دکتر. به نظر این جانب جرم آدم ربایی از جمله جرایم مطلق می باشد.زسرا مطابق قانون مجازات اسلامی در این جرم شروع به جرم نیز وجود دارد یعنی مثل جرم سرقت که شروع به جرم وجود دارد پس می تواند در ردیف این گونه جرایم قرار گیرد. و وقتی هم نسبت شروع به جرم آدم ربایی مقرر شده باشد به این معنی است که مقید به نتیجه نمی باشد یعنی همین که شخصی در حال آدم ربایی است حتی نتیجه هم صورت نگرفته باشد جرم است . بنابراین جز جرایم مطلق می باشد. البته نظر دوستان نیز جای تامل می باشد.

همکار گرامی آقای عباسی :

باسلام؛ دکتر جاهد عزیز!
توفیقی بدست آمد تا بار دیگر به وبلاگ شما آمده و از مطالب خوب آن استفاده کنم. در مورد سوال مطروحۀ اخیر، این حقیر با دیدگاه آن دسته از بزرگوارانی که آدم ربایی را جرم مطلق دانسته اند هم عقیده ام.
جرایم "مقید" جرایمی هستند که برای وقوع آنها علاوه بر رفتار فیزیکی(مادی) تحقق عامل دیگری به عنوان نتیجه جرم، برای تکمیل رکن مادی آن، لازم و ضروری است. به عنوان مثال؛ 1) در قتل عمد، صرف ایراد صدمه از سوی مرتکب نسبت به تمامیت جسمانی(رفتار مادی) کافی نبوده و مرگ بزه دیده نیز به عنوان نتیجه جرم باید محقق شود. 2) در جرم سقط جنین(موضوع مواد 622 الی 624 ق.م.ا.) علاوه بر تحقق رفتار مادی(ایراد ضرب و اذیت و آزار، دادن ادویه و بکاربردن وسیله و ...) تحقق مرگ جنین به عنوان نتیجه جرم ضروری می باشد. 3) در جرم افتراء عملی(موضوع ماده 699 ق.م.ا.) صرف تحقق عمل فیزیکی(متعلق به دیگری قلمداد کردن آلات و وسایل انتساب جرم) برای تحقق جرم کافی نبوده و تحت تعقیب قرار گرفتن شخص به عنوان نتیجه جرم به دنبال اقدامات مادی مرتکب لازمه تحقق جرم افتراء عملی است. 4) یا اینکه جرم موضوع ماده 618 ق.م.ا. صرف ایجاد هیاهو و جنجال و حرکات غیرمتعارف مرتکب و تعرض به افراد برای تحقق جرم کافی نبوده و لازم است که اقدامات مادی(فیزیکی) انجام شده منجر به اخلال در نظم و آسایش و آرامش عمومی (نتیجه جرم) نیز گردد.
در مقابل، جرایم "مطلق" _که قسمت قابل توجهی از جرایم را تشکیل می دهند _ به جرایمی گفته می شوند که برای تحقق آنها صرف احراز وقوع رفتار مادی برای تحقق جرم کافی بوده و نیازمند عامل دیگری به عنوان نتیجه جرم نیست.متأسفانه بعضاً مشاهده می گردد که منوط و موکول بودن جرم به وقوع و تحقق رفتار مادی(فیزیکی) آن، _ به عنوان اصلی ترین بخش از رکن مادی جرایم _ ملاک تشخیص جرایم مقید از مطلق معرفی شده است. که متاسفانه این رویکرد غلط در نظرات برخی از دوستان هم مشاهده می شود. در صورت پذیرش این ملاک نادرست، همگی جرایم مقید تلقی می شوند و صحبت از جرایم مطلق بی معنی بوده، زیرا بدیهی به نظر می رسد تحقق همه جرایم منوط به وقوع رفتار مادی آنهاست. به عنوان مثال؛ تحقق جرم "توهین" منوط است به بکاربردن الفاظ تحقیرکننده، تحقق "قتل" منوط است به ایراد صدمه نسبت به تمامیت جسمانی، تحقق "ایجاد مزاحمت تلفنی" منوط است به برقراری تماس تلفنی، تحقق "آدم ربایی" منوط است به وقوع جابجایی مکانی فرد، تحقق "شهادت دروغ" منوط است به اداء شهادت، تحقق "نگهداری تجهیزات دریافت از ماهواره" منوط است به نگهداری آن تجهیزات، و ... .
با توجه به تعریف صحیح ارائه شده در ابتدای نظر از جرایم مقید و مطلق، باید تاکید کنیم که جرم آدم ربایی را باید در زمرۀ جرایم "مطلق" قرار داد. زیرا برای تحقق آن علاوه بر رفتار مادی(جابجایی مکانی فرد) تحقق عامل دیگری به عنوان نتیجه جرم _ از جمله؛ ورود آسیب جسمی، روانی یا حیثیتی یا تحقق مقاصد سوء موردنظر آدم ربا _ برای تحقق آن لازم نیست. البته قانونگذار ورود آسیب جسمی و حیثیتی به فرد ربوده شده را نه به عنوان نتیجه جرم بلکه به عنوان عوامل مشددۀ جرم در کنار برخی موارد دیگر معرفی نموده است. ... موفق باشید ...

م.س : با سلام. خدمت امید عزیز.
شروع بجرم فقط در جرایم مقید نیست.هم در جرایم مطلق و هم در جرایم مقید شروع به جرم قابل تصور است.عنصر مادی شروع بجرم,شروع به اجرا می باشد.و برای تحقق شروع بجرم باید عدم وقوع جرم در اثر عوامل خارجی باشد که اراده مرتکب هیچ دخالتی در آن نداشته باشد
هر چند ماده 41 ق.م.ا. غیر ارادی بودن را در سال 70 حذف کرده طبق این ماده با ترک ارادی هم جرم محقق می شود.ولی در شروع به قتل این شرط هست.
 

جواد : باسلام مجدد
ضمن تقدير ازاظهارنظركنندكان- ازاستدلال دوستان استفاده كرديم عالي بود
امابه نظربنده فرمايش دوست برادر سيدمجبدنميتونه ملاك قرار بگيره بدليل اينكه مجازات شروع به قتل عمد در قانون بيشبيني شده است در حاليكه مقيد بودن أن جاي بحث نيست

 

جمع بندی نظرات و نظر شخصی بنده :

ابتدائاً لازم می دانم از جمیع دوستان بویژه همکار دانشمند و فاضل آقای عباسی تقدیر و تشکر نمایم.

آن طور که از محتوی نظرات بر می آید موضوع سوال محل اختلاف می باشد. برخی از دوستان آدم ربایی را جرم مقید دانسته و وقوع آن را منوط به جابجایی مکانی یا منوط به سلب آزادی بزه دیده فرض نموده اند و برخی دیگر جابجایی مکانی را شرط وقوع جرم آدم ربایی انگاشته و در نتیجه این جرم را مطلق دانسته اند. ظاهراً از اساتید حقوق آقای دکتر آقایی نیا نیز در صفحه 162 کتاب خویش این جرم را مطلق دانسته است. هر چند در یکی از سایت های اینترنتی (سایت پژوهش) به اشتباه به کتاب ایشان ارجاع داده شده و آمده است که : نتيجه مجرمانه: درست است در ماده 621 ق. م. 1. از نتيجه حرفي به ميان نيامده ولي آدم ربايي از جرايم مقيد مي‌باشد و نتيجه هم سلب آزادي از فرد ربوده شده مي‌باشد.[5]

[5] . آقايي‌نيا، حسين؛ حقوق كيفري اختصاصي، جرايم عليه اشخاص/ تهران، نشر ميزان، 1385، چاپ اول،جلد اول، ص 161.

در حالی که در صفحه 161 کتاب ایشان از مقید بودن این جرم بحثی به میان نیامده است!؟

به نظر بنده آدم ربایی یک جرم مقید می باشد. درست است که نقل مکان دادن نتیجه این جرم نمی باشد و به عبارت بهتر رفتار مادی این جرم به حساب می آید، اما هر نقل مکان دادنی هم مصداق جرم آدم ربایی نیست. نقل مکان دادن باید به نحوی باشد که منتهی به سلب آزادی فرد ربوده شده گردد. به عبارت دیگر سلب آزادی نتیجه جرم آدم ربایی می باشد. پس اگر عملیات واقع شده به نحو کامل موجبات سلب آزادی فرد را فراهم ننماید و آن را به صورت جزئی مختل کند باید از شروع به جرم آدم ربایی بحث کرد.

از طرف دیگر در حقوق ایران عموم جرایمی که دارای شروع به جرم هستند جرم مقید می باشند مانند شروع به قتل عمد، شروع به سرقت، شروع به احراق، شروع به کلاهبرداری، شروع به اختلاس و ... به عبارت دیگر این رویه را می توان تحت عنوان یک قاعده کلی در نظر گرفت که شروع به جرم، خاص جرایم مقید می باشد مگر اینکه قانونگذار عکس آن را پیش بینی کرده باشد. از موارد عکس می توان به جرم جعل اشاره کرد.  جرم جعل علیرغم مطلق بودن طبق ماده 542 ق.م.ا دارای شروع به جرم است. البته لازم به ذکر است که تا به حال ـ البته تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ـ هیچ حقوقدانی نتوانسته است تعریف یا مثال مناسبی برای شروع به جعل بیان کند. آقای دکتر گلدوزیان در ذیل ماده 542 ق.م.ا می نویسد : «اصولاً جرایم مطلق که مقید به حصول نتیجه نیستند شروع به جرم ندارند و لذا تحقق شروع به جعل و تزویر از موارد استثنایی به حکم قانون می باشد.»

شعبه دوم دیوان عالی کشور در رای شماره 197ـ9/12/1348 به اشتباه با وارد کردن مقدمات بعیده جرم در بحث شروع به جرم چنین رای داده است که : «... تهیه حروف سری و کلیشه به قصد جعل سفته، شروع به جعل سفته تمبردار دولتی ... است.» این رای به این می ماند که ما خرید نردبان برای سرقت را شروع به سرقت بدانیم. در واقع علت اصلی مشکل راجع به تصور شروع به جرم در جرایم مطلق ، فقدان فاصله بین شروع به عملیات اجرایی تا وقوع نتیجه است. زیرا به محض انجام عملیات، جرم تمام شده محسوب می شود.

بر این اساس در مقام شک باید به اصل رجوع کرد. اصل هم که امکان تحقق شروع به جرم در جرایم مقید است نه مطلق.

 در تائید نظر فوق می توان به نظر مولفین محترمی چون حبیب زاده، محمد جعفر - رحیمی نژاد، اسماعیل در مقاله راجع به آدم ربایی در مجله دادرسی ( خرداد و تير 1383 - شماره 44) و مطلب آقای حسينجاني، بهمن؛ در کتاب حقوق جزاي اختصاصي/ تهران، انتشارات نشر داديار نسل نيكان، 1382، چاپ اول، جلد اول، ص 304 اشاره کرد. به نظر ایشان :

آدم ربايي:

1)      از جرايم آني بشمار مي‌رود.

2)      مقيّد به نتيجه مي‌باشد.

لازم به ذکر است که استنباط شخصی بنده به معنای نادرست بودن نظرات دوستان معتقد به مطلق بودن جرم آدم ربایی نیست. هدف بیان اندیشه های مختلف در حوزه سوال مورد بحث به انگیزه ارتقای اطلاعات علمی بود که به قطع و یقین نظر بنده ضعیف ترین نظرات فوق می باشد.

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:52 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

1ـ تادیب یا عقوبتی که از نظر مصلحت اجتماع و در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین می شود، ........................ نام دارد.

         الف ـ تعزیر              ب ـ بازدارنده          ج ـ خلاف                 د ـ الف و ب صحیح است.

2ـ مجازات های ترهیبی و ترذیلی به ترتیب یعنی  :

        الف ـ خوارکننده و ترساننده             ب ـ آزار دهنده و خوارکننده           

   ج ـ آزاردهنده و ترساننده             د ـ ترساننده و خوارکننده

3ـ " محروميت از حقوق اجتماعي " در ماده 62 مکرر ق.م.ا ، جزو مجازات هاي ................ است .

       الف ـ تتميمي                 ب ـ تکميلي             ج ـ تبعي                     د ـ بدلي

4ـ طبق ماده 106 ق.م.ا  « زنا در زمانهاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكان هاي شريف چون مساجد علاوه بر حد موجب تعزير است .» مجازات تعزير در اين ماده يک ......

          الف ـ مجازات تبعي اختياري است .                       ب ـ مجازات تبعي اجباري است .

          ج ـ مجازات تکميلي اختياري است .                     د ـ مجازات تکميلي اجباري است.

5ـ مجازات تبعید(نفی بلد) در جرم محاربه، از انواع مجازات .......................... است.

         الف ـ اصلی               ب ـ تبعی                    ج ـ تکمیلی                        د ـ بدلی

6ـ حد زنا با محارم سببی کدام است ؟

 الف ـ قتل                            ب ـ رجم               

 ج ـ جلد             د ـ تحت شرایطی ممکن است موجب قتل یا رجم یا جلد باشد.

7ـ صدور حکم مجازات تتمیمی در کدام دسته از جرایم و مجازات ها جایز است ؟

        الف ـ جرایم عمدی مشمول تعزیر یا مجازات بازدارنده                    

 ب ـ جرایم عمدی و غیرعمدی مشمول تعزیر یا مجازات بازدارنده

        ج ـ همه جرایم عمدی اعم از حدود، قصاص ، دیات ، تعزیرات و بازدارنده ها      

 د ـ فقط در جرایم غیر عمدی به شرط تشخیص دادگاه

8ـ در صورتی که محکوم به اقامت در محل معین در اثنای اجرای حکم، محل مورد نظر را ترک کند، دادگاه ......................................... .

        الف ـ مکلف است مجازات مذکور را به جزای نقدی یا زندان تبدیل کند.

        ب ـ مختار است مجازات مذکور را به جزای نقدی یا زندان تبدیل کند.

        ج ـ مکلف است مجازات مذکور را به جزای نقدی، یا زندان یا هر مجازات مناسب دیگر تبدیل کند.

        د ـ مختار است مجازات مذکور را به جزای نقدی، یا زندان یا هر مجازات مناسب دیگر تبدیل کند.

9ـ کدام یک از محکومیت های زیر دارای آثار تبعی است؟

      الف ـ محکومیت به قصاص             ب ـ محکومیت به شلاق تعزیری   

ج ـ محکومیت به قطع عضو حدی              د ـ محکومیت به شلاق تعزیری و حدی

10ـ محکومیت به قتل غیرعمد ناشی از رانندگی (3 حبس + دیه کامل) ، موجب چند سال محرومیت از حقوق اجتماعی خواهد بود؟

      الف ـ 1 سال                      ب ـ 2 سال                    ج ـ 3 سال              د ـ  هیچکدام

11ـ طبق تبصره ماده 553 ق.م.ا :  « در صورتي كه احراز شود فرد فراري دهنده و يا مخفي كننده يقين به بي گناهي فرد متهم يا زنداني داشته و در دادگاه نيز (يقين او) ثابت شود از مجـازات  معــاف خواهد شد .» معافيت فراري دهنده از مجازات بصورت ....... و به دليل وجود .......... مي باشد .

       الف ـ اختياري  ـ عوامل موجهه جرم             ب ـ  اجباري ـ عوامل رافع مسئوليت کيفري

       ج ـ اجباري ـ  معاذير قانوني                           د ـ اختياري ـ کيفيات مخففه قضايي

12ـ با توجه به مقررات مربوط به تخفيف قضايي مجازات، کدام عبارت صحيح است ؟

      الف ـ دادگاه مي تواند ، مجازات را بعد از صدور حکم ، تخفيف يا تبديل به مجازات مناسب ديگر نمايد .

      ب ـ دادگاه مي تواند ، قبل از صدور حکم ابتدا مجازات را تخفيف و سپس آن را تبديل به مجازات مناسب ديگر نمايد.

       ج ـ دادگاه مي تواند ، در زمان صدور حکم ابتدا مجازات را تخفيف و سپس آن را تعليق نمايد.

       د ـ دادگاه مي تواند ، در زمان صدور حکم همزمان از معاذير قانوني تخفيف و کيفيات مخففه قضايي در مورد مشابه استفاده نمايد.

13ـ دادگاه مجازات متهم به جرم خیانت در امانت را به 5 ماه حبس تخفیف می دهد و سپس به تقاضای متهم، حبس مزبور را به 200 هزار تومان جزای نقدی تبدیل می کند. این اقدام دادگاه ....................

      الف ـ غیرقانونی است.           ب ـ قانونی است.         

ج ـ در صورت گذشت شاکی قانونی است.        د ـ حسب مورد گزینه های ب یا ج

 

14ـ در مورد مجازات جرايم غيرعمدي ، دادگاه .....

  الف ـ نمي تواند از تخفيف مجازات استفاده نمايد.                  

  ب ـ نمي تواند از تخفيف يا تعليق مجازات استفاده نمايد.                                                                             

  ج ـ تنها مي تواند از آزادي مشروط استفاده نمايد.                              

  د ـ مي تواند از تخفيف ، تعليق و يا آزادي مشروط استفاده نمايد.   

15ـ اگر در جرایم غیر قابل گذشت شاکی خصوصی بعد از صدور حکم قطعی گذشت کند ...................... .

    الف ـ به دلیل صدور حکم قطعی، این گذشت اثر حقوقی ندارد.               

    ب ـ موجب موقوفی اجرای حکم می شود.

    ج ـ به تقاضای محکوم ممکن است در مجازات او تخفیف داده شود.        

     د ـ اگر مجازات محکوم حبس باشد، تبدیل به جزای نقدی می گردد.

16ـ فردی به اتهام ارتکاب جرایم خیانت در امانت، سرقت تعزیری و شروع به قتل عمدی، تحت تعقیب قرار می گیرد. متهم در دادگاه تقاضای تخفیف مجازات می کند. در این صورت ............................

    الف ـ دادگاه می تواند کلیه مجازات ها را تخفیف دهد.              

    ب ـ دادگاه می تواند فقط مجازات خیانت در امانت و سرقت را تخفیف دهد.

    ج ـ دادگاه می تواند فقط مجازات شروع به قتل عمدی را تخفیف دهد.  

    د ـ در این پرونده به دلیل تعدد مادی تخفیف مجازات ممنوع می باشد.

17ـ تعلیق مجازات کدام یک از جرایم زیر ممنوع می باشد؟

        الف ـ معاونت در قوادی                                           ب ـ معاونت در کلاهبرداری          

        ج ـ مباشرت در رابطه نامشروع                                   د ـ معاونت در قتل عمد

18ـ شرط اصلی تبدیل مجازات در ماده 22 ق.م.ا .......................... است.

      الف ـ تبدیل حبس به جزای نقدی                           ب ـ مساعد به حال متهم بودن   

       ج ـ بازدارنده بودن جرم ارتکابی                                         د ـ غیرقابل گذشت بودن جرم ارتکابی

19ـ الف به اتهام جرمی که مجازات آن حبس + جزای نقدی است، تحت محاکمه می باشد. کدام اقدام برای دادگاه ممنوع است ؟

       الف ـ تعلیق حبس              ب ـ تعلیق جزای نقدی               

ج ـ تخفیف جزای نقدی                    د ـ تبدیل حبس به جزای نقدی

20ـ الف به اتهام ارتکاب جرم مزاحمت تلفنی و قتل غیر عمد ناشی از تصادف رانندگی، تحت محاکمه می باشد. کدام اقدام دادگاه در مورد او ممنوع می باشد ؟

        الف ـ تعلیق مجازات هر دو جرم              ب ـ تعلیق مجازات جرم قتل غیر عمد     

        ج ـ تعلیق مجازات جرم مزاحمت تلفنی                   د ـ هیچکدام

21ـ مجازات کدام یک از جرایم زیر قابل تعلیق است ؟

       الف ـ جاسوسی        ب ـ جعل        ج ـ آدم ربایی         د ـ صدور چک از حساب مسدود

22ـ  مجازات کدام یک از جرایم زیر قابل تعلیق نیست ؟

     الف ـ ترک نفقه همسر و فرزندان      ب ـ تهدید به قتل عمد        ج ـ افترا     د ـ قذف

23ـ آزادی مشروط در مورد چه محکومیتی قابل اعمال است.

      الف ـ جزای نقدی     ب ـ حبس         ج ـ شلاق                             د ـ همه موارد

24ـ با اعمال کداميک از موارد زير، ممکن است آثار محکوميت جزايي از سجل کيفري محکوم،  محو گردد ؟

     الف ـ آزادي مشروط                ب ـ عفو خصوصي             

  ج ـ تخفيف يا تبديل مجازات             د ـ تعليق مجازات

25ـ ميزان تشديد مجازات در تعدد يا تکرار جرم .........

   الف ـ در هر حال بيش از حداکثر مجازات قانوني خواهد بود .                          

   ب ـ در هر حال بيش از حداکثر مجازات قانوني نخواهد بود.        

    ج ـ دو برابر مجازات قانوني خواهد بود.   

     د ـ در تعدد جرم بصورت اختياري و در تکرار جرم بصورت اجباري، برابر با حداکثر مجازات خواهد بود.

26ـ اگر اتهام فردي ، يک فقره معاونت در جرم کلاهبرداري و يک فقره معاونت در جرم سرقت تعزيري باشد، در اين صورت مجازات او ....

     الف ـ مجازات يکي از جرايم  خواهد بود .                        

     ب ـ مجازات جرم مهم همراه با اختيار تشديد براي دادگاه خواهد بود .                 

     ج ـ جمع مجازات هر دو اتهام  خواهد بود .                       

     د ـ مجازات جرم مهم همراه با الزام به تشديد از طرف دادگاه خواهد بود .

27ـ الف متهم است که در حين کيف ربايي با موتور سيکلت ، موجب زمين خوردن صاحب کيف و شکستگي دست راست او شده است. در اين صورت مجازات الف .................... :

       الف ـ از حيث تعدد معنوي ، مجازات جرم اشد خواهد بود.                  

       ب ـ جمع مجازات  جرم کيف ربايي و جرم شکستگي دست خواهد بود.

       ج ـ فقط مجازات جرم کيف ربايي خواهد بود.            

       د ـ مجازات جرم شکستگي دست همراه با اختيار تشديد مجازات براي دادگاه خواهد بود.

28ـ تخفيف قضايي مجازات در کدام يک از جرايم ذيل، با ممنوعيت قانوني مواجه مي باشد ؟

   الف ـ خیانت در امانت      ب ـ کلاهبرداري      ج ـ آدم ربايي   د ـ صدور چک از حساب مسدود

29ـ با توجه به مقررات مربوط به تعدد جرم ، اگر الف اموالي را سرقت و سپس آن اموال مسروقه را مخفي نمايد ........

       الف ـ از باب تعدد مادي جرايم ، هم به مجازات جرم سرقت و هم به مجازات جرم اخفاء اموال مسروقه محکوم مي شود .

       ب ـ تنها به مجازات جرم سرقت محکوم مي شود .  

       ج ـ تنها به مجازات جرم اخفاء اموال مسروقه محکوم مي شود .

      د ـ چون جرايم مشابه مرتکب شده به يک مجازات همراه با تشديد آن محکوم مي شود .

30ـ اعمال کدام یک از موارد زیر در خصوص تعدد جرم ممنوع است؟

         الف ـ آزادی مشروط            ب ـ تخفیف          ج ـ تعلیق                د ـ هر سه مورد

31ـ کداميک از موارد ذيل ،  جزو شرايط صدور حکم آزادي مشروط نمي باشد ؟

    الف ـ فقدان سابقه محکوميت کيفري به مجازاتهاي تعزيري و بازدارنده                              

       ب ـ گذراندن نيمي از مدت مجازات حبس        

       ج ـ اطمينان دادگاه از عدم ارتکاب جرم توسط محکوم در آينده                  

       د ـ جبران ضرر و زيان مدعي خصوصي يا ترتيب پرداخت آن 

32ـ کدام یک از موارد ذیل مانع از تعلیق مجازات نیست ؟

الف ـ محکومیت قطعی به حد                                     

 ب ـ محکومیت قطعی به قطع عضو

ج ـ محکومیت قطعی به مجازات حبس 1 سال در جرایم عمدی و 2 سال حبس در جرایم غیر عمدی

 د ـ محکومیت قطعی به نقص عضو

33ـ در رویه قضایی ایران، هرگاه راننده حین رانندگی مرتکب قتل غیرعمد شود و پروانه رانندگی نداشته باشد، مورد از مصادیق تعدد............ است.

    الف ـ مادی مشابه       ب ـ مادی مختلف      ج ـ معنوی              د ـ اصلاًتعدد نیست.

34ـ هرگاه فعل واحد دارای عناوین متعدده جرم باشد :

الف ـ تعدد مادی است و موجب اجرای همه مجازاتهاست.

ب ـ تعدد معنوی است و موجب تشدید مجازات است.

ج ـ تعدد مادی است و موجب تشدید مجازات است.

د ـ تعدد معنوی است و موجب مجازات جرم اشد است.

35ـ تعدد مادی جرم در کدام مورد از مصادیق زیر منتفی است؟

  الف ـ جعل و کلاهبرداری توسط یک نفر           

ب ـ جعل و استفاده از سند مجعول توسط جاعل

  ج ـ آدم ربایی و مخفی کردن شخص ربوده شده توسط آدم ربا    

د ـ جعل و ارتشاء (رشوه گرفتن) توسط کارمند

36ـ اگر مجموع جرایم ارتکابی در قانون عنوان خاصی داشته باشد :

     الف ـ جرایم از هم تفکیک و برای هر یک مجازات جداگانه تعیین می شود.          

     ب ـ مرتکب به مجازات مقرر در قانون محکوم می گردد.

     ج ـ یک مجازات تعیین می شود ولی دادگاه مکلف به اعمال مجازات تتمیمی است.       

     د ـ مجازات جرم اشد در مورد مرتکب اعمال می شود.


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

امروز مطالبی در خصوص جرایم سازمان یافته فراملی و تروریسم و جایگاه حقوقی این دو عنوان  در حقوق بین الملل، حقوق کیفری و جرم شناسی مطالعه می کردم. تقریباً قریب به بیست مقاله در این رابطه از سایت مجلات نورـ که مناسبترین سایت برای دسترسی به مقالات مجلات حقوقی می باشدـ  دانلود کردم. مهمترین سوالی که از مقالات مزبور و در ارتباط با سه حوزه فوق الذکر در باب تروریسم به ذهن متبادر می شود، این است که آیا تروریسم و به تعبیر بعضی تروریزم جزو جرایم سازمان یافته فراملی است یا خیر؟  

همانطور که می دانیم اصطلاح جرایم سازمان یافته برای اولین بار در دانش جرم شناسی و در سال 1924 توسط ساترلند در كتاب مشهور «اصول جرم‌شناسي» مطرح شده است. (جرایم سازمان یافته در جرم شناسی)

سازمان ملل نیز تقریباً از سال 1945 هر 5 سال یک بار سمیناری تحت همین عنوان به مدت یک هفته برگزار می کرد تا اینکه موضوع جرایم سازمان یافته در سال 2000 در قالب کنوانسیون مبارزه با جرایم سازمان یافته(پالرمو) شکل قانونی به خود گرفت. (جرایم سازمان یافته در حقوق بین الملل)

كنواسيون در 41 ماده و 3 پروتكل در 15 دسامبر 2000 در پالرمو ايتاليا به امضاي 120 کشور رسيد، این کنوانسیون حاصل 11 اجلاس است كه از ژانويه 99 آغاز شده بود و آخرين آن در اكتبر 2000 بود كه يك ماه بعد متن كنوانسيون و پروتكل‌ها در مجمع عمومي در 15 نوامبر 2000 طی قطعنامه شماره  25/55 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید. ایران در دسامبر 2000 این کنوانسیون را امضاء کرد. البته لایحه تصویب کنوانسیون توسط جمهوری اسلامی ایران، هم اکنون در هیأت دولت تحت رسیدگی است. (شماره ثبت دبیرخانه مرکزی ریاست جمهوری: 50485- 10/10/81) در متن کنوانسیون پالرمو ضرورت جرم انگاری این اعمال مورد تصریح واقع شده‌اند: 1ـ ارتکاب جنایت شدید (منظور عمل مجرمانه‌ای است که به موجب حقوق داخلی مجازاتی بیش از چهار سال حبس داشته باشد و توسط گروه جنایی سازمان‌یافته ارتکاب یابد)؛ 2ـ مشارکت در یک گروه جنایی سازمان‌یافته؛ 3ـ تطهیر منافع حاصل از ارتکاب جنایت (پولشویی)؛ 4ـ فساد مالی (ارتشاء)؛ 5ـ ممانعت (ایجاد مانع) در روند و اجرای عدالت. به علاوه، سه پروتکل الحاقی نیز که تصویب آنها برای متعاهدین کنوانسیون اختیاری است، هر کدام یک عنوان کیفری/ مجرمانه را تعریف و شرایط و تدابیر مبارزه با آن را بیان کرده‌اند. این سه پروتکل عبارتند از 1ـ پروتکل پیشگیری، سرکوب و مجازات قاچاق اشخاص بویژه زنان و کودکان؛ 2ـ پروتکل علیه قاچاق مهاجران از طریق زمینی، دریایی و هوایی؛ و 3ـ پروتکل علیه تولید و قاچاق غیرقانونی سلاحهای گرم، قطعات و اجزاء آنها و مهمات.

در حال حاضر جرایم سازمان یافته دارای مصادیق متعددی است. برخی از این مصادیق در حقوق کیفری ایران نیز جرم انگاری شده اند. مانند پولشویی و قاچاق انسان (جرایم سازمان یافته در حقوق کیفری)

 جرایمی چون تطهیر درآمدهای نامشروع، قاچاق مواد مخدر، سرقت آثار و اشیاء فرهنگی، هنری و تاریخی و قاچاق آن، سرقت مالکیت معنوی افراد، اعمال تجاری ممنوع سودآور داخلی و بین‌المللی، قمار و تأسیس قمارخانه‌های غیرقانونی، قاچاق غیر مجاز اسلحه، قاچاق مواد رادیواکتیو و هسته‌ای، تجارت انسان (کودکان و بزرگسالان) و نیروی کار، تجارت زنان و کودکان برای فحشا، قاچاق مهاجران، خرید و فروش اعضای بدن انسان، خرید و فروش حیوانات نایاب، داروها و مواد سمی نایاب، اخاذی از افراد و شرکتها و حتی در برخی موارد از دولتها، کلاهبرداری از افراد و شرکتها و کلاهبرداری از بیمه، سرقت در اشکال مختلف آن همانند سرقت وسایل نقلیه و خرید و فروش وسایل مسروقه، قتلهای قراردادی و اعمال خشونت، هواپیماربایی، دزدی دریایی، جرایم علیه محیط زیست، رشوه دادن به مقامات قضایی، سیاسی و مأمورین نظامی، انتظامی و کارکنان و مستخدمان دولتی از طرق مختلف، جعل و ضرب سکه تقلبی، چاپ اسکناس تقلبی و قاچاق ارز و ... از جمله جرایم سازمان یافته به حساب می آیند.

  استاد گرانقدر آقای دکتر نجفی ابرندآبادی مشخصات جرایم سازمان یافته را از دیدگاه دانش جرم شناسی به شرح ذیل می دانند : 1)ساخت‌ هرمي شكل؛ 2) وجود قدرت مركزي؛ 3) استمرار و تداوم؛ 4) وجود نوعي قواعد ضمني الزام‌آور؛ 5) فدايي بودن بزهكاران و اعضاي تشكيل‌دهنده آن؛ 6) نظام‌مند بودن عمليات مجرمانه؛ 7) جرم سازمان‌يافته نوعي پاسخگويي به تقاضاي اموال يا خدمات نامشروع توسط يك تشكل است؛ 8) جرم سازمان‌يافته تامين‌كننده نيازهاي خدماتي يا نيازهاي يك گروه بوسيله افراد ديگر است 9) انحصارگري،  10) توسل به خشونت؛ 11) جرم سازمان‌يافته براي حكومت‌ها و دولت‌هاي دموكراتيك و مردم‌سالار، يك نوع تهديد به شمار مي‌آيد. 12) فراملي يا بين‌المللي شدن جرم سازمان‌يافته.

ایشان در این 12 بند صراحتاً به انگیزه انجام جرایم سازمان یافته اشاره ای نمی کنند که آیا باید مالی باشد یا می تواند برای کسب مال یا قدرت و حتی تغییر نظام سیاسی باشد؟ در واقع سوال مطرح در فوق نیز از اینجا ناشی می شود که آیا تروریسم با توجه به 12 بند فوق یک جرم سازمان یافته است یا خیر؟

ادامه دارد...


 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

) حقوق مدني درتقسيم بندي جز كدام رشته از حقوق است؟

1- حقوق عمومي داخلي
2- حقوق خصوصي داخلي
3- حقوق خصوصي خارجي( بين المللي)
4- حقوق عمومي خارجي ( بين المللي)
2)ضمانت اجراي قواعد حقوقي به كداميك از دسته هاي زير قابل تقسيم است؟
1- ضمانت اجراي كيفري و ضمانت اجراي عقوبتي
2- ضمانت اجراي حقوقي و ضمانت اجراي مدني
3- ضمانت اجراي حقوقي يا مدني و ضمانت اجراي كيفري يا جزايي
4- ضمانت اجراي مدني و ضمانت اجراي ترميمي
3)از نظر قانون مدني تملك حاصل مي‌شود به:
1- احياي اراضي موات و حيازت اشياء مباحه
2- عقود و تعهدات
3- اخذ به شفعه و ارث
4- تمام موارد فوق
4)با توجه به قاعده عطف بما سبق نشدن قوانين كداميك از گزينه هاي زير صحيح بنظر مي رسد؟
1-اثر قانون نسبت به آينده است و نسبت به گذشته اثر ندارد مگر اينكه در قانون تصريح شده باشد
2- اثر قانون نسبت به گذشته است ونسبت به آينده اثر ندارد
3- قانون نسبت به آينده اثر ندارد
4- هيچيك از موارد فوق
5) عقد لازم عقدي است كه:
1- هيچيك از طرفين عقد(معامله) حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معينه
2- هر يك از طرفين عقد (معامله) بتواند هر وقتي بخواهد فسخ كند
3- قابل فسخ نيست
4- نسبت به يك طرف قابل فسخ و نسبت به يك طرف ديگرغير قابل فسخ است
6) كداميك از موارد زير بر تعريف اقرار منطبق است؟
1- اخبار به حق غير بر ضرر ديگري
2- اخبار بر ضرر ديگري به نفع خود
3- اخبار به حق براي غير بر ضرر خود
4- اخبار به حق براي غير بر ضرر ديگري
7) احوال شخصيه از نظر حقوقي شامل امور زير است؟
1- شخصي حقيقي و شخصي حقوقي
2- نكاح، طلاق، نسب
3- حقوق فردي
4- جرم و مجارات
8) حقوق فردي به اعتبار ماهيت( ارزش مالي) به كدام يك از اقسام زير تقسيم مي شود؟
1- حقوق مادي و حقوق غير مادي
2- حقوق مالي و غير مالي
3- حقوق عيني و حقوق ديني
4- حقوق سياسي و حقوق عمومي
9) اقامتگاه شخص حقيقي عبارتست از :
1- محل سكونت شخص
2- مركز مهم امور شخص
3- مركز اداره شخصي
4- محل سكونت شخص و مركز مهم امور و درصورتيكه اين دو محل جدا باشد مركز امور شخص
10) كداميك از گزينه هاي زير از موارد سقوط تعهدات نمي‌باشد؟
1- مالكيت مافي الذمه
2- تهاتر
3- ابراء
4- استيفاء
11)عقد منجز عقدي است كه:
1- تاثير آن بر حسب انشاء وقوف و منوط به امور ديگري نباشد
2- تاثير آن برحسب انشاء موقوف و منوط به امور ديگري باشد
3- براي طرفين يايكي از آنها اختيار فسخ باشد
4- براي طرفين و يا يكي از آنها و يا براي شخص ثالث اختيار فسخ باشد
12)كداميك از موارد زير در ارتباط با شبه جرم صحيح است؟
1- شبه جرم عبارتست از فعل يا ترك فعل غير قاصدانه شخص مي‌باشد كه موجب زيان ديگران نگردد
2- شبه جرم عبارتست از فعل يا ترك فعل قاصدانه شخص مي‌باشد كه موجب زيان ديگران نگردد
3- شبه جرم عبارتست از فعل يا ترك فعل غير قاصدانه شخص مي‌باشد كه موجب زيان ديگران گردد
4- هيچكدام از موارد فوق صحيح نيست
13)معاملاتي كه مستقيماً در گردش ثروت دخالت دارد:
1- معاملات تجاري تشبيهي است
2- معاملات تجاري تشبيهي‌تبعي است
3- معاملات تجاري ذاتي است
4- معاملات تجاري تبعي وذاتي است
14)كداميك از موارد زير از شرايط اساسي صحت معاملات مي‌باشد؟
1- تعداد طرفين
2- مذهب طرفين
3- اهليت طرفين
4- اقامتگاه طرفين
 
15)كداميك از گزينه هاي زير در رابطه با حق عيني صحيح به نظر مي‌رسد؟
1- اختيار و سلطه مستقيم شخص بر مال معين
2- اختيار و امتياز شخص در برابر ديگري واينكه ايفاي امري از طرف مقابل خواستار شوند
3- حقي كه پس از پيدايش سبب بدون نياز به تحقق شرط يا امري موجودگردد
4- حقي كه وجود آن محدود به زمان معين باشد
16)كداميك از موارد زير در ارتباط با ابراء صحيح مي‌باشد؟
1- ابراء آن است كه متعهد به اختيار و بدون پرداخت عوض از تعهد خود صرفنظر كند
2- ابراء آن است كه متعهد له به اختيار و بدون پرداخت عوض از تعهد خود صرفنظر كند
3- ابراء آن است كه متعهد له به اختيارو با دريافت عوض از تعهد خود صرفنظر كند
4- هيچكدام از موارد فوق صحيح نمي باشد
17) اقاله عبارتست از:
1- به هم زدن معامله به تراضي ‌مي‌باشد
2- به هم زدن معامله توسط يكطرف معامله مي‌باشد
3- انعقاد قرارداد جايگزين مي‌باشد
4- حقي است ‌ذمه‌ فروشنده
18) چنانچه شخصي مال را مجاناً به شخص ديگري تمليك نمايد اين عمل چه نوع عقدي است؟
1- صلح
2- بيع
3- وقف
4- هبه
19) كداميك از موارد زير ضمانت اجراي قانون محسوب نمي شود؟
1- حكم دادگاه
2- حبس طبق قانون
3- عرف
4- مجازات طبق قانون
20)تفسير قانون عادي در صلاحيت كداميك از مراجع زير مي‌باشد؟
1- هيت وزيران
2- شوراي نگهبان
سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

آيا انتقال بيماري كشنده مي تواند موجب قصاص شود ؟

افرادي‌ داراي‌ بيماري هاي‌ لاعلاج ، كشنده‌ و مسري‌ هستند، از طرفي‌ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ برخي‌ ويروس هاسبب‌ نقص‌ و اختلال هايي‌ در سيستم هاي‌ بدن‌ مي شود در صورتي‌ كه‌ فرد داراي‌ بيماري‌ كشنده‌ عمدا ديگري‌ را آلوده‌ كند و فرد آلوده‌ در اثر همين‌ بيماري‌ فوت كند آيا كشنده‌ بودن‌ بيماري‌ آلت‌ قتاله‌ محسوب‌ مي شود و آيا وي‌ مرتكب‌ قتل‌ شده‌ و ضامن‌ مي باشد؟

آيت‌ الله‌ العظمي‌ سيد علي‌ خامنه اي

در فرض‌ سؤال‌ اگر فوت‌ مستند به‌ بيماري‌ مذكور (كه‌ شخصي‌ عمدا وارد بدن‌ متوفي‌ كرده )باشدحكم‌ قتل‌ را دارد.

آيت‌ الله‌ العظمي‌ محمدتقي‌ بهجت

ظاهر اين‌ است‌ كه‌ از باب‌ تسبيب‌ باشد نه‌ قتل‌ مباشري‌ ولي‌ اقسام‌ عمد و شبه‌ عمد و خطاء در آن مي آيد و همچنين‌ موارد ثبوت‌ ضمان‌ و لا ثبوت‌ آن .

آيت‌ الله‌ العظمي‌ محمد فاضل‌ لنكراني

در فرض‌ سؤال‌ كه‌ بيمار عمدا ديگري‌ را آلوده‌ مي كند و فوت‌ ديگري‌ مستند به‌ اوست‌ وي‌ مرتكب قتل‌ شده‌ است‌ و بعيد نيست‌ در صورتي‌ كه‌ علم‌ به‌ موضوع‌ داشته‌ است‌ از مصاديق‌ قتل‌ عمدي‌ باشد.

آيت الله صانعي  در پاسخ به اين سئوال كه اگر فردي با علم به اين كه مبتلا به بيماري كشنده ايدز است و مبتلايان به اين بيماري در آينده اي نه چندان دور جان خود را از دست مي دهند و نيز با علم به اين كه يكي از شايع ترين راه هاي انتقال اين بيماري به افراد ديگر از طريق برقراري تماس جنسي است، عملا با برقراري تماس نامشروع جنسي با ديگر افراد جامعه به قصد مبتلا كردن آنها به بيماري ايدز عده اي را به اين بيماري دچار كند، هر چند تا به حال هم كسي از اين مبتلاشدگان توسط فرد مورد نظر نمرده باشند، چه كيفري مقرر است؟ گفت: اين گونه اعمال جزو معاصي كبيره است كه تعزير و مجازات دارد و اگر متوجه احتمال تلف شدن و مردن طرف بوده و اين امر پزشكي و بهداشتي را مي دانسته با فرض مردن بيمار، جرمش قتل عمد مي باشد و موجب قصاص است .

اگر كسي‌ مبتلا به‌ ويروس‌ ايدز باشد و از بيماري‌ خود خبر نداشته‌ و عملي‌ انجام‌ دهد كه‌ موجب‌ انتقال ويروس‌ به‌ فرد ديگري‌ شود كه‌ منجر به‌ مرگ‌ وي‌ گردد، آيا قتل‌ از نوع‌ خطاي‌ محض‌ است‌ يا شبه‌ عمد؟

آيت‌ الله‌ العظمي‌ ناصر مكارم‌ شيرازي

«در صورتي‌ كه‌ قتل‌ عرفا به‌ او اسناد داده‌ شود از قبيل‌ شبه‌ عمد است .»

آيت‌ الله‌ العظمي‌ سيد عبدالكريم‌ موسوي‌ اردبيلي

«در مفروض‌ سؤال ، ظاهرا شبه‌ عمد است .»

آيت‌ الله‌ العظمي‌ حسين‌ نوري‌ همداني‌

«در فرض‌ مسأله‌ قتل‌ از نوع‌ خطاي‌ محض‌ است .»

يكي‌ از راه هاي‌ انتقال‌ بيماري هاي‌ كشنده‌ و مسري‌ خوني‌ (مانند ايدز) استفاده‌ از وسايل‌ تزريق‌ يا تيغ مشترك‌ مي باشد كه‌ طبق‌ مقررات‌ و ضوابط جاري‌ كشور ممنوع‌ مي باشد اگر آرايشگر يا آمپول‌ زن‌ يا... دراثر بي احتياطي‌ و بي مبالاتي‌ در استفاده‌ از وسايل‌ انتقال‌ دهنده‌ ميكروب‌ باعث‌ آلوده‌ شدن‌ خون‌ افراد و درنهايت‌ فوت‌ آن ها شود حكم‌ ضمانت‌ آرايشگر يا آمپول‌ زن‌ يا... در دو فرض‌ آگاهي‌ وي‌ از آلودگي‌ وسيله مشترك‌ و مسري‌ بودن‌ آن‌ و عدم‌ آگاهي‌ وي‌ چيست ؟ و نيز تكليف‌ ديه‌ فرد فوت‌ شده‌ چيست ؟

آيت‌ الله‌ العظمي‌ محمدتقي‌ بهجت

با استناد فوت‌ به‌ تقصير آرايشگر يا آمپول‌ زن‌ او ضامن‌ ديه‌ است .

آيت‌ الله‌ العظمي‌ سيد علي‌ سيستاني

اگر استعمال‌ كننده‌ آگاه‌ به‌ آلوده‌ بودن‌ وسيله‌ بوده‌ و مي دانسته‌ كه‌ اين‌ گونه‌ استعمال‌ عادتا سبب‌ فوت مي شود حق‌ قصاص‌ براي‌ اولياي‌ مقتول‌ ثابت‌ است‌ در غير اين‌ صورت‌ استعمال‌ كننده‌ ضامن‌ ديه‌ است و بايد كفاره‌ هم‌ بدهد.

آيت‌ الله‌ العظمي‌ سيد عبدالكريم‌ موسوي‌ اردبيلي

پس‌ از اثبات‌ استناد مرض‌ يا فوت‌ به‌ اين‌ عمل‌ در مفروض‌ سؤال‌ كه‌ استفاده‌ كننده‌ از وسايل ،بي احتياطي‌ و بي مبالاتي‌ داشته‌ ضامن‌ است‌ ولو علم‌ به‌ آلودگي‌ نداشته‌ باشد.

حقوق تطبيقي:

مردی که ابتلا خود به بیماری HIV را هنگام ارتباط جنسی با چند زن، مخفی کرده بود، به جرم قتل از نوع درجه یک محکوم شد.به گزارش شبکه «ایرانتو»، Johson Aziga ، 52 ساله، که اهل شهر همیلتون کانادا است، باعث مرگ دو نفر از 11 شریک جنسی خود شده است.

7 تن از آنان نیز به ایدز مبتلا شده و وضعیت 2 نفر دیگر در دست بررسی است.با اینکه وی از سال 1996 در جریان ابتلای خود به این بیماری بوده، اما قربانیان خود را از آن آگاه نکرده بود.شرکای جنسی ازیقا، از همکاران اداری یا زنانی بودند که او در بار یا کلوپ های شبانه ملاقات می کرد.

حکم قتل از نوع درجه یک برای سوءرفتار شدید جنسی منجر به مرگ و همچنین بخطر انداختن زندگی 9 زن دیگر، برای اولین بار در کانادا صادر می شود.

دادستان پرونده اعلام کرد، Aziga که خود از کارکنان سابق وزارت دادگستری است، طی شش ماه بازجویی و محاکمه، رفتاری بسیار متکبرانه و سنگدلانه داشته است.مطابق قوانین کانادا ،وی به اشد مجازات، یعنی حبس ابد محکوم می شود.

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

 

خنده دارترین و احمقانه ترین قوانین جهان


1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.

4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.

5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.

6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.

7. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک مردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.

8. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تا 500 دلار جریمه دارد.

9. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.

10. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.

11. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود.

12. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.

13. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.

14. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.

15. در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه.

16. در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.

17. در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویض لامپ برق را دارند.

18. در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.

19. در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.

20. در واشنگتون، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است.

21. در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.

22. زمانی در کشور سوئیس، محکم بستن در خودرو جرم به حساب می آمد.

23. در روآتای ایتالیا، عبور افراد غیر مسیحی از 20 متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله 15 متری کلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف حودرو ها در آن منطقه بزرگران برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.

24. در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.

 

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : پيمان گنجی جعفرلو

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید من این وبلاگ رو به استادان عزیزم تقدیم میکنم
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درمورد خودم و آدرس ganje.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 66264
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content